زمستان در راه است (سریال)

از دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش
UnderConstructionOrange.png
در حال ترجمه
این موضوع توسط کاربر:QelThuzad در حال ترجمه است.
این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند.


نگهبانان در حال ترک دیوار

در شمال

اپیزود با سه سرباز نگهبان شب که در بالای دیوار دنبال وحشی ها هستند شروع می شود. آن ها پس از پیدا کردن اجساد ناقص، توسط وایت واکر ها غافلگیر شدند. دو نفر از آن ها کشته شدند. در حالی که جوان ترین آن ها با رضایت وایت واکر ها توانست فرار کند. به دنبال آن استارک های وینترفل معرفی شدند. لرد ادارد استارک "ند" مطلع شد که فراری نگهبان شب دستگیر شده است. نگهبانان شب سوگند خورده اند که هیچوقت پست خود را ترک نکنند، مگر با مجازات مرگ. لرد استارک با خود وارثش راب استارک، جان اسنو پسر حرامزاده اش و برن استارک پسر 10 ساله اش را آورد تا شاهد مراسم اعدام باشند. در طی بازگشتشان آن ها به توله های یک دایرولف مُرده مواجه می شوند. با توجه به این که دایرولف نشان خانوادگی آن ها است، به تعداد فرزندان توله وجود دارد. حتی یک توله ی زال برای جان، که آن ها توله ها را با خود به وینترفل بردند. لیدی کتلین استارک به همسرش ند می گوید که یک کلاغ با خود نامه ای آورده است که در آن مرگ جان آرین (دست پادشاه و مربی ادارد) را خبر داده است. همچنین در نامه گفته شده است که شاه رابرت براتیون به وینترفل می آید. درباریان به وینترفل می آیند، در حالی که رابرت به دوست قدیمی اش ند می گوید که اون به کسی اطمینان ندارد. اون تصمیم میگیرد که ند را به عنوان دست پادشاه جدید منسوب کند. اون پیشنهاد می دهد که با ازدواج دختر ند، سانسا استارک و شاهزاده جافری براتیون وارث تاج و تخت، پیوند دو خانواده را محکم کند. در شب کتلین یک پیام نگران کننده از خواهرش، بیوه ی جان آرین دریافت می کند. او مظنون است به اینکه جان آرین توسط لنیستر ها کشته شده است. ند در ابتدا نسبت به این مقام بی میل است، ولی بالاخره برای محافظت از دوست قدیمی اش این مقام را می پذیرد. در یک جای متروکه در وینترفل، برن در حال بالا رفتن از دیوار است. که می بیند

کال دروگو قبل از دیدار با دنریس


آنسوی تنگه ی دریا

شاهزاده ی تبعید شده ویسریس تارگرین در حال توطئه برای سرنگونی شاه رابرت و باز پس گرفتن تخت پدرش است. به این منظور او ترتیبی برای ازدواج خواهرش دنریس تارگرین با ارباب اسب ها کال دروگو در ازای ارتشش داده است. دنریس از او می ترسد ولی برادرش او را مجبور به ازدواج می کند. در جشن عروسی به دنریس دو هدیه ی خاص داده شد. اولین هدیه کتاب هایی از هفت فرمانروایی بودند که توسط سر جوراه مورمونت، شوالیه ی تبعیدی که به تارگرین ها قسم خورده است، پیش کش شد. دومین هدیه سه تخم اژدها توسط Magister Illyrio Mopati کسی که در صورت گرفتن ازدواج نقش داشت. بعد از مراسم دروگو لباس های دنریس را از تن او خارج می کند در حالی که او گریه می کند و او را به زمین هل می دهد و در اینجا اپیزود به پایان می رسد.