درحالی که برای آغاز یک نبرد خونین بین انسان ها و شاه شب در فصل هشتم مجموعه ای که تقریبا یکسال از پایان آخرین اپیزودش میگذرد لحظه شماری میکنیم بدنیست نگاهی به یکی از خونین ترین دوران های وستروس داشته باشیم، مجموعه نبرد هایی برای آزادی،غارت،حفظ و سرنگونی یک پادشاه هرچند به شکلی خونین به پایان رسید. اما امروز قرار است در این مقاله بدون درنظر گرفتن حقانیت هر کدام از پنج پادشاه. لایق ترین آنهارا برای حکمرانی بر هفت قلمرو را مشخص کنیم،باما همراه باشید.
راب استارک.
هنگامی که گرگ جوان سپاهی نسبتا بزرگ را جمعاوری کرد و به سمت جنوب به راه افتاد شاید هیچکس فکرش را نمیکرد که بتواند در اولین نبرد رسمی خون آینده خاندان لنیستر یعنی جیمی را به دام بیاندازد. خیلی زود راب توانست نظر لرد های شمال و ریورلندز را به خود جلب کند که برخلاف سن کمش میتواند در میدان نبرد به نتایجی بسیار خوب برسد. هنگامی که وی از سوی پرچمدارانش پادشاه شمال نامیده شد علاوه بر آزادی خواهرانش هدفی بزرگتر را نیز پیش میگیرد. آزاد کردن تمامی اراضی شمال که البته چندان کار آسانی نیز بنظر نمیرسید. اما اگر وی تصمیم میگرفت تخت آهنین را برای خودش تصاحب کند چه اتفاقی رخ میداد؟ اگر میتوانستند تایوین لنیستر را درهم بشکند و یکبار برای همیشه نام خاندان استارک را بر روی تخت آهنین هک کند. برخلاف هوش بالای وی در مسائل نظامی و تاکتیکی متاسفانه وی در سیاست از وضعیت مطلوبی برخودار نیست. همانطور که در اوامر فصل دوم و سوم میبینیم وی در قبال تیون و کاراستارک با اشتباه بزرگی روبرو میشود و در آخر به مرگ خود و تمام قوای شورشی ختم میشود،البته نمیتوان از زیرکی وی گذشت اما به هرحال در مقام پادشاه وستروس با مشکلاتی جدی روبرو میشد. اما با این حال بازهم نسبت به بیلون از صلاحیت بیشتری برخوردار بود.
استنیس براتیون
از آنجایی که در اوایل متن نیز اشاره کردیم این مقاله صرفا بدون در نظر گرفتن صلاحیت خونین افراد تهیه شده و به همین دلیل استنیس در رتبه دوم قرار میگیرد که در ادامه به بررسی دلایل این موضوع خواهیم پرداخت. هرچند در ظاهر استنیس فردی به شدت عدالت گرا بنظر میرسد که تنها سعی میکند به جایگاه واقعی خود در وستروس برسد اما در ادامه زمانی که ملیساندرا به عنوان نماینده خدای روشنایی درکنار وی به خدمت میپردازد شخصیت استنیس کماکان دچار تغییراتی جدی میشود.استنیس در جوانی به موفقیت های نظامی قابل ستایشی دست پیدا میکند و حتی موفق میشود در طول شورش رابرت استورمزاند را در مقابل قوای تایرل نگه دارد. اما با گذشت زمان و در طول خط داستانی اصلی میبینیم که وی در مقابله با مشکلات با ضعف جدی روبرو میشود. با گذشت زمان و مخصوصا پس از شکست در بلکواتر استنیس تبدیل به یکی از پیروان بی چون و چرای ملیساندرا شده که تاحدودی باعث میشود نسبت هر مسئله ای بجز تخت آهنین بی تفاوت شود. تاجایی که برای پیروزی های خیالی خود تصمیم میگیرد چندین تن از افراد خود و حتی دخترش را نیز بسوزاند که هرگونه صلاحیت اخلاقی را از وی برای حکومت میگیرد و در آخر نیز به دست قوای بولتون درهم شکسته و با دستان برین کشته میشود. هرچند این اتفاق تنها در مجموعه تلویزیونی رخ داده اما نهایتا باعث میشود تا نتواند در جایگاه اول لیست برترین شاهان قرار گیرد.
رنلی براتیون
شاید به سرسختی برادر بزرگترش یا ابهت پادشاه شمال نرسد اما از یک ویژگی برتر بهرمند است. حمایت لردها و مردم که باعث میشود علاوه بر ثروتی بزرگ به سپاهی ۱۰۰۰۰۰ نفره آنهم در اوایل کار نیز دست پیدا کند. برخلاف استنیس رنلی از شخصیتی ملایم تر، سیاستی کامل تر و استراتژی بهتری برخودار بود که درصورتی که توسط جادوی خونین کشته نمیشد به راحتی میتوانست پایتخت را تصرف کند. رنلی برخلاف استنیس نسبت به شمال رفتاری دوستانه نشان میدهد و تصیمم میگیرد تا با یک اتحاد نظامی مجددا تمام محور شمال،استورمزلند را پایدار نگه دارد تا هرچه زودتر نبرد در وستروس به پایان رسد. از این بابت وی میتواند نسبت به برادر خود تمام هفت پادشاهی را با تلفات کمتر و موفقیت بیشتری متحد کند و همین موضوع به تنهایی میتواند دلیل خوبی باشد که وی را شایسته این جایگاه بدانیم.