جرج مارتین چند روز پیش برای دریافت جایزه ادبی کارل سندبرگ راهی شیکاگو شد و در این حین چندین مصاحبه انجام داد. در یکی از این مصاحبهها او در مورد بازی تاج و تخت، نغمهها و دلیل طولانی شدنِ نوشتنِ بادهای زمستان صحبت کرد.
از مارتین در مورد احساسش به عنوان یک نویسنده بزرگ و محبوب در جهان که میلیونها نفر انتظار خواندن کتابش را میکشند، پرسیده شد. مارتین گفت:
«این خوشحال کننده است که میلیونها نفر منتظر این کتابن اما بعضی از اونا خیلی بی تاب و بعضیاشونم پر از ایدههای ناب از خودشونن. من خیلی خوشحالم که اونا اینجور و با احساساتشون درگیر شخصیتهای داستان شدن اما گاهی آرزو میکنم که کاش گمنام بودم و در اون شرایط مینوشتم اما اون روزا برای من تموم شده متاسفانه و الان حقیقت زندگیم اینه.»
البته نباید فراموش کنیم که مارتین تنها مشغول بادها نیست. آیا میدانستید که Wild Card های او به زودی توسط Hulu تبدیل به یک سریال خواهند شد؟ همچنین سری داستانهای دانک و اگ و نسخه دیگر آتش و خون هم دیگر درگیریهای او هستند و او تهیه کننده Who fears death از HBO نیز هست و صدالبته که اسپینآفهای گات هم نباید فراموش شوند.
«موفقیت توی سریال و چیزای دیگه روی زندگی من تاثیر گذاشته. بنابراین یه وقتایی پیش میاد که وقتی من سرمو میذارم روی متکا تا بخوابم تنها مشغله ذهنیم وستروس نیست. من در مورد مشکلات دیگهام فکر میکنم، سریالهای دیگهای که درگیرشون شدم یا یه چیز غیر مترقبهای که توی یجایی پیش اومده. همه اینا مغز منو پر کردن و مدام منو به تاخیر [توی نوشتن] وادار میکنن. من واقعا باید بادها رو تموم کنم. من باید وقتی کارکنان و آدمای دیگه نیستن خودمو توی اون موقعیت بذارم و بهترین موقع هم شبهاست، زمانیکه تیریون لنیستر و آریا استارک و بقیه شخصیتهایی که درون من زنده هستن، توی ذهنم نجوا میکنن.»
تمام این چیزها فشارهای روانی زیادی را به مارتین وارد میکنند، فشارهایی که با اتمام سریال بازی تاج و تخت تا حدی کاهش یافتند:
«یه زمانی بود که سریال به من رسید و ازم پیشی گرفت و من واقعا توقعش رو نداشتم و بنابراین چندسال پیش فشارهای زیادی رو من بود، موقعی که هنوز این پیشی گرفتنها شکل نگرفته بود و من تلاش بسیاری کردم تا بادها رو بنویسم و همچنان جلوتر باشم اما نشد. اون استرسها نه تنها سرعت نوشتن رو بالا نبرد که جلوی نوشتن من رو هم گرفت.»
«الان که سریال تموم شده، هر استرسی که همراهش بوده هم تموم شده، البته که ما پنج پروژه دیگه هم در دست کار داریم. یکی از اونا از مرحله فیلمبرداری پایلوت در ایرلند شمالی گذشته و دیگری هم نزدیک مرحله ساخت پایلوت هست و من در ساخت اونا هم مشارکت دارم. سریال بازی تاج و تخت، و به طور خاص داستانش شاید توی تلویزیون تموم شده باشه اما برای من هیچوقت تموم نمیشه. من هنوز دو کتاب دیگه برای نوشتن دارم و همچنین داستانهای دیگه در وستروس هست که دنیاییه برای خودش و من عمیقا درگیرشم. پس بهم اعتماد کنید، چیزهای زیادی هست که منو مشغول نگه داره.»
جالب است، نه؟ اگر نغمهها شهرت کمتری داشت، تاکنون چندین بار تمام شده بود اما در آن صورت ما تا این حد مشتاق آن نبودیم.
در نهایت در مورد نارضایتیها از فصل هشتم و پایانی سریال از مارتین سوال شد:
«من قصد ندارم در موردش اظهار نظری کنم. اینا دو چیز متفاوت از یک روایت مشترکه. وقتی من کتابامو تموم کردم، بخونیدش.»
این کتاب بادهای زمستان بیاد داستان کاملا مشخص میشه معمای آزور آهای و شاهزاده موعود مشخص میشه؟
یا تو کتاب های بعدی مشخص میشه؟
کتابهای بعدی در کار نیست. بعد از بادهای زمستان (که احتمالا هرگز منتشر نخواهد شد) قرار بود نوبت برسه به هفتمین و آخرین کتاب یعنی رویای بهاری که قطعا عمر مارتین به تمام کردنش قد نخواهد داد
کاش مارتین بمیره و هیچوقت پایان کتاب ها مشخص نشه. اولا در اوج میمیره و تا ابد کتاب هاش نقل مجالس میشه. دوما مرد حسابی وقتی میدونی نمیتونی چند پروژه رو با هم انجام بدی چرا خودتو با یه جوون ۲۵ ساله مقایسه میکنی و لقمه گنده تر از دهن برمیداری
موافقم چون اینطوری هم مارتین وداع در اوج میکنه و هم روایت او نقل محافل میشه و جا برای انواع پایانها باقی میمونه
بسیار عالی
جالب بود ولی باید بعدیش بیاد
سلام به همه من یه تئوری دارم نمیدونم کسی قبل من گفته یا نه
اگر شما داستان ها را به خوبی بلد باشید،میبینیم که منس ریدر ( پادشاه آنسوی دیوار) به جان اسنو راجع به شیپور زمستان میگه و چند بار دیگه هم راجع بش صحبت میشه
اگه دقت کنید جلد کتاب شبیه یک شیپوره
و این کتاب هم اسمش باد های زمستانه،یعنی به شمال مربوطه
کار شیپور زمستان چیه؟میتونه دیوار رو نابود کنه
شاید ما در این کتاب نابود شدن دیوار را ببینم
نظرتان چیه؟
عرشیا منظورت از جلد کتاب چیه؟ مگه تصویری از جلد کتاب منتشر شده؟ اون عکسی که شما در این صفحه در بالای خبر میبینی صرفا تزیینی است نه اینکه عکس شیپور جورامون روی جلد کتاب باشه!
نظر من اینه که خیلی حال و حوصله داری. و این البته بد نیست؛ بلکه برعکس، خیلی هم خوبه که انقدر پیگیر انتشار کتاب هستی!