این متن قبل از پخش اپیزود پنجم نوشته شده!
جدید ترین اپیزود بازی تاج و تخت بحث های زیادی را به وجود آورده است.
برخی از طرفداران نسبت به کشته شدن ریگال به دست یورون آن هم به راهی غیر قابل باور ناراحت هستند و برخی دیگر از آنکه نتوانستیم واکنش سانسا و آریا به افشاگری هویت جان را ببینیم احساس نارضایتی میکنند.
با این حال بزرگترین نقدهایی که به مجموعه تلویزیونی وارد شده مربوط به دنریس تارگرین، مادر اژدهایان است. کاملاً مشخص است که سریال در تلاش برای کشیدن وی به نیمه تاریک و منفی خود است و به همین دلیل طرفداران زیادی فکر میکنند که این اقدام سریال به نوعی ترور شخصیت دنریس است!
اما آیا این نظریه را میتوان درست قلمداد کرد و قبول کرد که سریال با دنریس ناعادلانه رفتار میکند؟ پاسخ به این سوال بدون بررسی سخت تر است پس بهتر است امتحان کنیم.
داستانی که ظاهراً سریال به دروغ به ما گفته است به این صورت میباشد : دنریس شش فصل را در ایسوس برای به دست آوردن قدرت میگذراند و از همان اوایل هدفش باز پس گیری تخت آهنینی بود که از پدرش گرفته شد. حداقل از زمانی که وی با بیرون آمدن از آتش شاهد شکسته شدن تخم های اژدها بود. در فصل دوم وی کاملاً اعلام میکند که هرکاری میکند تا هدفش را به دست آورد. وی به پادشاه کارث میگوید «رویاهای من به حقیقت میپیوندند و چیزی که مال خودم هست رو با آتش و خون میگیرم!»
دنریس دو فصل اخیر را در وستروس گذرانده است. جایی که تاکنون یک خوش آمد گویی گرم دریافت نکرده و اتحادش با دورن و ریچ به لطف نصیحتهای تیریون و وریس خیلی سریع ازهم گسیخته شد.
تیریون میخواست دنریس بجای حمله مستقیم و نابودی دشمنان، دیگر خاندان هارا باخود متحد سازد تا مردم پایتخت سرسی را ساقط کنند. درواقع این برخلاف چیزیست که لیدی اولنا تایرل به وی گفت که : «تو یک اژدها هستی،پس اژدها باش»
اگر دنریس این مشاوره را قبول میکرد احتمالا رد کیپ خیلی وقت پیش در آتش سوخته بود و از خیلی از مشکلات کنونیاش خبری نبود. درهرحال زمانی که دنریس به سمت شمال رفت مسائل بدتر شد. جایی که مردم خیلی نسبت به وی بدبین بودند. به خصوص سانسا استارک که نسبت به حکمرانی دنریس مقاومت میکرد و با قرار دادن خود در جایگاه دست جان اسنو باعث ایجاد مشکلاتی میشد.
سپس عده زیادی از دوتراکی ها و آنسالید های تحت فرمانش در نبرد علیه قوای مردگان در وینترفل کشته میشوند که در بین آنها سرجورا مورمونت، مورد اعتماد ترین مشاور دنریس و کسی که از همان ابتدای ماجرا درکنارش بود حضور دارد.
در همین حال وی متوجه میشود فردی که معشوق اوست درواقع برادرزاده وی می باشد و نسبت به او جایگاه بهتری برای به دست آوردن تخت آهنین دارد. دنریس با عجله و به امید یک پیروزی بعد از چند ماه طاقت فرسا به سمت جنوب حرکت میکند اما یورون گریجوی یکی دیگر از فرزندانش یعنی ریگال را در آسمان مورد هدف قرار میدهد و میکشد و در نهایت شاهد کشته شدن میساندی مقابل چشمانش بود.
بنابراین آیا باید باور کنیم که تمام این وقایع درکنار هم کافیست تا دنریس را به جایی برساند که برای تخت آهنین حاضر باشد با استفاده از خشونت و بدون اهمیت دادن به جان افراد حاضر در رد کیپ دست به هر کاری بزند؟ مخصوصاً زمانی که وی به سرسی اشاره میکند و میگوید:«اونها(مردم) باید بدونن چه کسی رو مقصر بدونن وقتی آسمون روی سرشون خراب میشه» میتواند بیانگر این نکته باشد.
وقتی میساندی خطاب به دنریس میگوید “دراکاریس” احتمالا اشاره به اولین مکان دیدار آنها در استاپور بود که وی شاهد مرگ و سوزانده شدن برده داران توسط اژدهایان دنریس بود. با گفتن کلمه دراکاریس شاید میساندی درحال رساندن این پیام بود که پایتخت به اندازه استاپور مکانی بد است. مکانی به همان اندازه فاسد و نیازمند پاکسازی میباشد .
هرچند دنریس خشونت خودش را تاحدودی کنترل میکند و از افرادش میخواهد که به کودکان آسیبی نرسانند اما در نهایت با مرگ اربابان استاپور وارد یک شورش بزرگ شد که خسارات زیادی را به همراه داشت. وضعیت برای پایتخت متفاوت است هرچند این مثال نشان میدهد که دنریس درصورت لزوم حاضر است از حداکثر قدرت استفاده کند و از انجام اینکار ترسی ندارد. اما اگر به یاد داشته باشید دنریس به بردگان به صلیب کشیده شده آب میداد و از طرفی دیگر وقتی متوجه مرگ یک کودک به دست اژدهایش شد آنها را زندانی کرد.
این به وضوح نشان میدهد که دنریس میتواند هم مهربان باشد و هم خشمگین و بی رحم به خصوص اگر یکی از افراد نزدیک به خودش را از دست دهد.
دنریس تصمیم گرفت که راه تیریون را ادامه دهد که موجب شد به نتیجه خوبی تاکنون نرسد. او احتمالاً به جمله «یک اژدها باش» اولنا تایرل فکر میکند و باخود میگوید که باید به دشمنانش حمله کند. هرچند به آن صورتی که تیریون یا واریس اشاره میکنند جان شهروندان در خطر نیست و دنریس میتواند به سربازانش دستور دهد که تنها سربازان و فرماندهان را هدف قرار دهند .
اما بخشی از تفاوت حضور کلی دنریس در وستروس با ایسوس به آنجا بازمیگردد که در آنجا اربابان و برده داران هیچوقت به چشم یک فاتح به دنریس نگاه نکردند. از نظر آنها وی شخصی بود که میخواست روش زندگی سنتی برده داران را خراب کند و به همین دلیل باید با وی مقابله شود.
از آنجایی که برده داران و زاویه دیدشان برای مخاطبان چندان مهم نیست پس در نتیجه حضور او در ایسوس با حضور وی در وستروس کاملا متفاوت است و زمانی که دیگر کرکترهایی که با آنها آشنا هستیم مانند تیریون،سانسا و واریس به میان می آیند و ما درکنار دنریس آنها را هم میشناسیم.
درصورتی که اقدامات دنریس را زیر سوال ببرند خیلی سخت تر از گذشته است که نادیده گرفته شوند. جورا و باریستان هم در ایسوس گاهی اوقات اقدامات دنریس را زیر سوال بردند اما این موضوع هیچگاه برجسته نشد زیرا زاویه دید دنریس از تمام آنها بالاتر بود. هرچند سریال میتوانست راهی بهتر برای نشان دادن احساسات دنریس نشان دهد اما باید تا یکشنبه منتظر ماند و دید که چه میشود.
واقعا از این همه خشونت جا خوردم. دیگه اصلا کینگزلندی برای حکومت و تخت آهنینی برای نشستن باقی نموند. به جز اژدهای دنریس همه منفعل بودند. اینجور که نشان داد اصلا برای گرفتن پایتخت به ارتش نیازی نداشت. ضعیفترین قسمت گیم متأسقانه قسمت پنجم بود.
البته در هنگام سوختن شهر شراره های سبز رنگ مشاهده میشد. به نظر میرسه سرسی همه اهالی شهر را به ردکیپ آورد و زیر بقیه نواحی شهر آتش وحشی پنهان کرده بود تا اگه شهر از دست رفت به جز ردکیپ بقیه جاها بسوزه ولی مسلما دنریس تا قبل از تصمیمش بر قتل عام از این موضوع مطلع نبود. در سریال که هیچ جا بهش اشاره نشد. واقعا فیلمنامه ضعف عمده داشت. احساس میکنم اچ بی او به مردمی که ده سال پیگیر سریال بودند خیانت کرده. نبرد بی مفهوم یورون و جیمی و دو برادر کلگین هم به ضعف این قسمت باید اضافه کرد. حتی اجداد دنریس که به سوزاندن قلعه ها معروف بودند فقط به جاهایی حمله میکردند که تسلیم نمیشدند و فقط قلعه نظامی سوزاندند نه خونه و زندگی مردم عادی. این قسمت کاملا افراطی، غیر واقع بینانه و بی مفهوم بود.
حاجی پست رو ۶ ساعت پیش گذاشتی بعد اولش نوشتی این مقاله قبل از قسمت پنجم بوده؟
باشه عاقا شما تحلیلگر
واسه مخاطبتون شعور قائل بشید
با سلام . سه سال است می گویم کتاب های مارتین آماده هستند اما تا وقتی سریال تمام نشود منتشر نمی شوند . اما دوستان حرف بنده را قبول نمی کردند . حالا ایان مک الینی (بازیگر نقش سر باریستان سلمی) به خبرنگار سایت سرمووی کامیکز دقیقاً همین را گفته که مارتین و HBO خیلی وقت پیش قرار گذاشته بودند کتاب ها بعد از اتمام سریال منتشر شود!
واقعا دنریس پیش خودش چی فکر کرده؟چرا باید پایتختو با یک میلیون جمعیت بدبخت به آتش بکشه.حتی به سربازای خودشم گاهی رحم نکنه(در سکانسی جان اسنو به سربازا گفت از شهر بیرون برن تا گرفتار آتش نشن).بالاخره این شخصیتم خوی اصلیشو نشون داد.به راستی که لقب mad quieen برازندشه.
هر چند راضی ام توسط آریا یا بران در آخر کشته شه.
سخت نگیر داداش گلم. دنریس پیش خودش هیچ فکری نکرده. این یه سریاله و خط داستان، از جمله همین جریانی که دیدی، توسط دو نفر آدم کله پوک به اسامی وایس و بنیوف نوشته شده. کویین هم املاش اینجوریه: queen