«بازی تاج و تخت» در حال اتمام است، این موضوع کمی برای خالق این دنیا عجیب است، او هنوز کتابها را به پایان نرسانده، و به همین دلیل سریال حدوداً از فصل پنجم از کتاب جلو زد. با پایان سریال، مارتین پایان داستانش را پیش از این که نوشتنش تمام شود تماشا خواهد کرد!
در مصاحبهی مفصلی که مارتین دربارهی سریال با «رولینگاستونز» انجام داده، از حسش نسبت به این وضعیت عجیب و غریب و نحوهی انتخاب بازیگر برای نقشهای جوان به خصوص انتخاب سوفی ترنر (سانسا) و میسی ویلیامز (آریا) گفته که خودش نظارت نزدیکی به این انتخابها داشته و پیدا کردن بازیگرانی که او را راضی کنند سخت بوده:
«من باید از مسئول انتخاب بازیگرانمان «نینا گولد» تشکر کنم. پروسهی انتخاب بازیگر برای نقش آریا همانطور که حدس میزدم بسیار دشوار بود. فکر کنم بیشتر از هر نقشی برای او دنبال بازیگر گشتیم و. دنبال دخترهای کوچک و بامزه و آنهایی که در شوهای کمدی میبینمشان، نبودیم. دنبال دختری بودیم که به دل وقایع بزرگ میرود، با مرگ و جنگ روبرو میشود. پس کلی کلیپ دیدیم و من میگفتم که خراب کردیم. اما یکهو کلیپ میسی را دیدم و گفتم خودشه! آریاست، داره دیالوگها رو میگه، آریا زنده شده! دیوید و دن و من با هم گفتیم هورا بالآخره پیداش کردیم.»
پیدا کردن بازیگر برای نقش سانسا کمی آسانتر بود:
«سوفی عالیه، ما او را سریعتر پیدا کردیم. و وقتی آن دو را کنار هم قرار دادیم… منظورم این است که آنها از همان شات اولِ اول هم با هم بودند.»
وقتی سریال راه خود را ادامه داد، کم کم از مسیر کتابها فاصله گرفت، تاجایی که، در فصل پنجم سانسا با رمزی بولتون ازدواج میکند، در کتاب این سرنوشت برای کارکتر متفاوتی رقم میخورد (جین پول). از مارتین راجع به عکسالعمل احساسیاش راجع به این تغییر پرسیده شده:
«خب آره البته که آدم عکسالعمل احساسی نشان میدهد. منظورم این است که، آیا واقعاً من ترجیح میدادم که آنها هم دقیقاً به همان ترتیب که من داستان را گفتم به نمایش بگذارند؟ خب البته! اما من هم این کارشان را میفهمم، من هم بر اقتباس از کارهای دیگران کار کردم و کاملاً درموردشان دقیق نبودم، پس… درست است، بعضی از انحرافات از داستانِ کتاب به خاطر این است که من به اندازهی کافی در نوشتن داستان سریع نبودهام، باید این مجموعه را سالها پیش تمام میکردم. شاید آنطور داستان متفاوت میبود. در هرصورت اینها هم دو نوع مختلف از یک داستان هستند که این اتفاق در اقتباس غیرقابل پیشبینی نیست.»
مارتین سالها در هالییوود کار کرده، پس این چیزها برای او قابل درک است، میداند که این کار چطور انجام میشود. او احساسش را با آوردن مثالِ اقتباس از «بر باد رفته» توضیح میدهد، که هم کتاب و هم فیلم بسیار موفق بودند:
«اسکارلت اوهارا [شخصیت داستان بر باد رفته] در کتاب سه بچه دارد، هر کدام از همسری متفاوت. اما در فیلم یک بچه دارد. و در زندگی واقعی بچهای ندارد، چون اسکارلت وجود خارجی ندارد! مارگارت میچل او را خلق کرده است. کتابش هست، شما میتوانید آن کتاب را بردارید و ورژن مارگارت میچل از بر باد رفته را تجربه کنید، یا این که فیلمش را ببینید و ورژن دیوید سلزنیک از بر باد رفته را ببینید. من فکر میکنم هر دو اثر، روح درست کار را در خود دارند، و این موضوع برای سریال «بازی تاج و تخت» و کتابهای «نغمهی یخ و آتش» هم صدق میکند.
اما احساس مارتین دربارهی نحوهی اتمام داستان در سریال، قبل از اتمام دو کتاب آخر در سری نغمهی یخ و آتش، «بادهای زمستانی» و «رویای بهار» چیست؟
«میدانید، احساسات پیچیدهای در این مورد دارم. برایم کمی ناراحت کننده است، دوست داشتم میتوانستیم چند فصل بیشتر داشته باشیم. اما درک میکنم. دیو و دن، قرار است پروژههای جدیدشان را شروع کنند. و مطمئنم بعضی از بازیگرها هفت-هشت سال از عمر حرفهایشان سر این سریال بودند، و دوست دارند نقشهای دیگری هم داشته باشند. عادلانه است. احساس عصبانیت یا همچین چیزی ندارم، اما اشتیاقم به نسبت بالا نیست.»
هرچقدر سریال به راه خود ادامه داد، نقش مارتین در ساخت آن کمتر شد. او فیلمنامهی شش قسمت پایانی را نخوانده. خودش میگوید: «البته من با دن و دیوید دیدار کردم و با آنها راجع به فصل پایانی بحث کردیم.»
او به طور کامل خودش را از ساخت سریال کنار نکشیده بود، اما او هم مانند ما برای اولینبار قسمتهای فصل پایانی را میبینید. آیا این به این معنیست که او از پایان سریال خبر ندارد؟ و برایش سورپرایز خواهد بود؟
«خب، کمی شاید… منظورم این است که… اتفاقات اصلی و مهمِ پایان، همانهایی هستند که من پنج شش سال پیش به دن و دیود گفتم. اما ممکن است تغییراتی اعمال شده باشد، و چیزهای زیادی اضافه شده باشد.»