پیش از شروع فیلمبرداری، تصاویری از اژدهایان به بازیگران نشان داده شد. رایان کُندال در این باره میگوید:
«این بازیگران طفلکی از یک زین بالا میروند، اما هرگز با موجودی که قرار است با آن چنین پیوند نزدیکی داشته باشند، ارتباط برقرار نمی کنند. اگر به تبلیغات عوامفریبانهی تاریخی وستروس اعتقاد داشته باشید، گفته می شود که رابطه بین اگان دوم و سانفایر، نزدیکترین پیوند بین اژدها و انسان در طول تاریخ بوده است. برای تام گلین کارنی به عنوان یک بازیگر، مهم است که بداند سانفایر چه شکلی است.»
بتانی آنتونی بازیگر نقش بیلا تارگرین می گوید:
«وقتی موندنسر [اژدهای من] روی پرده ظاهر شد، جلوی همهی همکارانم فریاد زدم. اصلاً خونسرد نبودم.»
در فصل دوم سریال خاندان اژدها، نبردهای عظیمی فیلمبرداری شده است.
کُندال میگوید:
«ما میتوانیم دو فیلم از انتقامجویان را در برنامه فیلمبرداری خود جای دهیم. این نبردها خودشان به تنهایی یک اپیزود هستند. ما دو تا از بزرگترین سکانسهایی را که تا به حال برای خاندان اژدها فیلمبرداری کردهایم، داریم. هر دوی آنها از هر چیزی که در فصل اول انجام دادیم فراتر خواهند رفت. آنها [خودشان مثل] اپیزودهایی در درون اپیزودها هستند.»
حتی در اوج قدرت بودجهایاش، بازی تاج و تخت تنها با سه اژدها روبرو بود. خاندان اژدها در فصل اول، ۹ اژدها را معرفی کرده است و کُندال وعده داده است که پنج اژدهای دیگر هم برای فصل دوم معرفی کند، این پتانسیل برای نبردهای هوایی، دامنهی نبردهای خاندان اژدها را به شدت گسترش میدهد.
با تمام این صحنههای دیدنی آینده، کُندال و داستانسرایان مشتاقند تا روند کار را بر روی چیزی که واقعاً مهم است متمرکز نگه دارند: افراد. فصل اول خاندان اژدها داستان دو دوست دوران کودکی، رینیرا و الیسنت را دنبال میکند که به تدریج از هم دور میشوند. تراژدی واقعی در هستهی فصل دوم این است که این فقط درگیری بین رینیرا و الیسنت نیست، بلکه نسل بعدی تارگرینها نیز درگیر میشوند.
کُندال میگوید:
«بچهها، همانطور که میگویم – فرزندان آلیسنت و رینیرا – در این درگیری نقش محوری دارند. ما توجه زیادی به آنها و داستانهایشان معطوف کردهایم، زیرا واقعاً ماجرا در مورد آنهاست.»
کودکان اغلب محکوم به مبارزه در جنگهای والدین خود هستند. کُندال با اشاره به مشکلات ایرلند شمالی به عنوان مثال، میگوید:
«نمونههای زیادی از درگیریهای نسلی در جهان وجود دارد. با گذشت نسلها، اوضاع بدتر و ریشهدارتر میشود. زیرا شما با آنها نان و نمک نمیخورید، با آنها جامعه مشترکی ندارید. در ابزارفروشی با هم برخورد نمیکنید.»
از دو طرف در رقص اژدها، تیم سیاه کسانی هستند که کینهی بیشتری به دل دارند. یا حداقل نسل جوان اینطور میپندارند.
هری کولت، بازیگر نقش جیس میگوید:
«از دیدگاه جیس، این جنگ حالا جنگ جیس است. چون او به خاطر این جنگ برادر کوچکش را از دست داده است. او یکی از شخصیتهایی است که واقعاً میخواهد در این جنگ باشد.»
رینیرا رهبر گروه سیاه است، اما جیس میتواند مهمترین بازیکن آنها باشد. موهای سیاه پرپشت جیس (که کولت با خوشحالی اشاره میکند در این فصل به طور خاصی نامرتب است) تردیدهایی در مورد او به وجود آورده است. «وارث استرانگ» مشتاق است خود را به عنوان یک تارگرین واقعی ثابت کند. و چه مکانی بهتر برای انجام این کار، از یک مکان افسانهای در بازی تاج و تخت: شمال.»
کُندال میگوید:
«در فصل دوم، خانواده از هم پاشیده و پراکنده شدهاند. آنها باید طرفداری لردهای دیگر را جلب کنند و بفهمند چه کسی در کدام تیم است. خوب است، زیرا به جای اینکه فقط ۱۸ شخصیت جدید معرفی کنیم، شخصیتهایی را دنبال میکنیم که قبلاً میشناسیم و آنها به این مکانهای جدید میروند و با افراد جدید ملاقات میکنند.»
کولت در مورد سفر شمالی جیس میگوید:
«ما آن را در استودیو فیلمبرداری کردیم، بنابراین واقعاً هوا سرد نبود. هرچند برف مصنوعی زیادی وجود داشت. دیدن دیوار از نزدیک کاملاً سورئال بود. فکر میکنم طرفداران تماشای جیس و کرگان در وینترفل را کاملاً دوست خواهند داشت.»
بیلا و رینا، دختران دوقلوی دیمون تارگرین نیز در این جنگ به دنبال یافتن جایگاه خود هستند.
فیبی کمپبل (بازیگر نقش رینا) میگوید:
«به دلیل تربیت جداگانهشان، کمی تنش وجود دارد.» بیلا با مادربزرگ و پدربزرگ بزرگ شده بود، و من با نامادری و خواهر و برادر ناتنیام بزرگ شدم. رینا آنجا احساس ناراحتی زیادی میکند.»
بتانی آنتونیا (بازیگر نقش بیلا) اضافه میکند:
«برای بیلا، این جنگ حس وفاداری ناگهانی دیوانهواری نسبت به خانواده ایجاد کرده است. او خیلی زودتر از آنچه انتظار میرفت مجبور به بزرگ شدن شد.»
در رقص اژدها «طرف» درستی وجود ندارد. همانطور که کُندال میگوید:
«به همان اندازه که قهرمانان و هیولایی وجود دارند که لباس سبز میپوشند قهرمانان و هیولایی وجود دارند که لباس سیاه میپوشند.»
با این حال، حتی بازیگران سبز به خوبی میدانند که اکثر طرفداران طرفی را انتخاب کردهاند، و این طرف آنها نیستند.
تام گلین کارنی (بازیگر نقش اگان دوم) میگوید:
« این همه آدم که تیم سیاه را انتخاب میکنند من را دیوانه میکنند. فقط دست از این کارهای خستهکننده بردارید! به کمی هیجان در زندگیتان نیاز دارید. کمی خطر میخواهید. کمی خیانت نیاز دارید. کمی پَستی نیاز دارید.»
اگان دوم هیچ طرحی برای قدرت نداشت؛ آنقدر با وارث انتخابی ویسریس، رینیرا راحت بود که باید به معنای واقعی کلمه به تاجگذاری خودش کشانده میشد. با این حال، حالا که تاج اگان فاتح بر سرش قرار گرفته است، دوست دارد آن را بپوشد.
گلین کارنی میگوید:
«او به این واقعیت که چرخ را به هم زده است افتخار میکند. اما او همچنین در مقطعی است که واقعاً معتقد است باید پادشاه باشد. پدر فقط لحظهای دچار فراموشی شده بود که گفت رینیرا باید وارث او باشد. فکر میکنم او کاملاً به این موضوع اعتقاد دارد.»
یوان میچل (بازیگر نقش ایموند تارگرین) میگوید:
«اگرچه ایموند پسر دوم است، اما به شدت فکر میکند که باید پسر اول باشد. اگان ارثیهاش را هدر داد، در حالی که ایموند با استادان زندگی میکرد، با سر کریستون کول تمرین میکرد و بهترین مرد حیاط قلعه سرخ شد.»
ایموند هم مثل دیمون، نمونهی کامل پسر دوم است. ایموند با دانستن که به احتمال زیاد هرگز پادشاه نخواهد شد، به دنبال راهی جدید برای ثبت نام خود در تاریخ بود. او یک چشمش را در ازای به دست آوردن بزرگترین اژدهای وستروس از دست داد.
میچل میگوید:
«یکی از اولین چیزهایی که در مراحل توسعهی ایموند دربارهی آن صحبت کردیم، افسانهی سیکلوپ در اساطیر یونان بود. اینکه چگونه او یکی از چشمانش را به هادس داد تا روزی که میمیرد را ببیند. این چه تأثیری روی کسی دارد که چنین درجهای از اطمینان و اعتقاد به خود را داشته باشد؟ ترسناک است، میدانید. ایموند مرا میترساند.»
اساطیر یونان تأثیر زیادی بر خاندان اژدها دارد. فیا سبان، بازیگر نقش هلینا تارگرین نیز هلینا را شبیه یکی از اساطیر یونان میداند.
سبان میگوید:
«برای هلینا پیچیده است، زیرا او جنبهای شبیه به کاساندرا دارد. نفرینشدگیاش این است که هیچکس هرگز او را باور نخواهد کرد.»
هلینا یک تارگرین رویابین است. اما متأسفانه در فصل دوم یک رویداد در راه است که حتی او هم پیشبینی نکرده بود.رویدادی که مثل عروسی سرخ، آنقدر شیطانی است که طرفداران برای آن نامی اختصاری ساختهاند: خون و پنیر.
کُندال در مورد لحظهای که در فصل دوم با تمام شکوه به تصویر کشیده خواهد شد، میگوید:
«به یاد دارم آن را خواندم و فقط فکر کردم، جورج واقعاً از خودش در جورج بودن در زمینهی یافتن عمق وحشتناک شخصیتهای خاص پیشی گرفت، این یک داستان دلپذیر نیست. مثل بازی تاج و تخت اصلی، لحظاتی از امید واقعی و انسانیت وجود دارد که از دل تاریکی میدرخشد. اما تقریباً همین تاریکی است که باعث میشود ارزش کار روی آن چیزها، بیشتر شود.»
تقسیمبندی به تیم سیاه و تیم سبز به مرحلهی تولید فصل دوم خاندان اژدها نیز کشیده شد، جایی که دو گروه در صحنههای مختلفی در استودیوهای عظیم لیوزدن در انگلستان فیلمبرداری کردند.
گلین کارنی میگوید:
«انگار دو سریال جداگانه را فیلمبرداری میکردیم.»
با وجود جدایی، بازیگران در هر فرصتی که پیش میآمد، با یکدیگر وقت میگذراندند، آنها از همان ابتدا درس مهمی گرفتند. در نهایت، در دنیای بازی تاج و تخت، تیمی به اسم سبز یا سیاه وجود ندارد. فقط تیم بقاست. همانطور که سیریو فورل گفت: «فقط یک خدا وجود دارد، و نام او مرگ است.»
کار روی فصل دوم به کُندال کمک کرد تا دریابد که چه مقدار داستان برای تعریف باقی مانده است. او میگوید:
«ما الان میدانیم که داستان کجا به پایان میرسد. ما صحنههای مهمی را که باید برای رسیدن به پایان اجرا کنیم میدانیم. شخصیتهای جدید باقیماندهای را که نیاز به انتخاب بازیگر دارند، میشناسیم.»
پرداختن به مبارزهی جوانان در جنگهای والدین، باعث شد تا کُندال واقعاً بفهمد که رقص اژدهایان در مورد چیست.
کُندال میگوید:
«من آن را یک داستان عبرتآمیز میدانم. ببینید این سلسلهی بزرگ که باید هزاران سال حکومت میکرد، با خودش چه کرد. آنها علیه یکدیگر جنگیدند و همه اژدهایان را کشتند و عظمت خود را نابود کردند. اگر مورخان امروزی ما میتوانستند در هشدار دادن به ما در مورد چیزهایی که تجربه کردهایم و در خطر تکرار آنها هستیم، بهتر عمل کنند؛ شاید، شاید آیندهی روشنتری در پیش داشته باشیم.»