خانه > مقالات > از عظیم ترین نبرد به تصویر کشیده شده تا مشکلاتی در پلات عجیب اپیزود سوم؛ چگونه می‌توان هم عاشق «شب طولانی» شد و هم ناامید از آن؟

از عظیم ترین نبرد به تصویر کشیده شده تا مشکلاتی در پلات عجیب اپیزود سوم؛ چگونه می‌توان هم عاشق «شب طولانی» شد و هم ناامید از آن؟

تقریبا سال گذشته بود که خبر فیلمبرداری بزرگ ترین نبردی که تاکنون چه در سریال ها و حتی چه در آثار سینمایی طی مدتی تقریبا ۵۵ روزه فیلمبرداری شد به گوشمان رسید. نبردی که به گفته سازندگان حتی رکورد پدربزرگ خود یعنی هلمز دیپ در ارباب حلقه هارا شکست و با مدت زمان ۸۰ دقیقه ای وارد میدان شد. پیش از هرچیزی بهتر است در همین ابتدا مشخص کنیم که قطعا نبرد وینترفل توانست به بزرگترین و به جرات برترین نبرد دنیای سینمایی-تلویزیونی تبدیل شود که احتمالا تا سالها بعد نیز هیچ رقیبی نخواهد داشت. اما در این میان از این موضوع نیز نمیتوان گذشت که خارج از بحث نبرد اپیزود سوم یک انقلاب بزرگ را در داستانی که هشت فصل برای آن تدارک دیده بودند به وجود آورد. انقلابی که احتمالا نتوانست کاملا به هدف خود برسد. باما همراه باشید.

ماهیت شاهکار نبرد

همانطور که گفتیم اگر نبرد را یک عنصر جدا از سایر محتویات این اپیزود درنظر بگیریم با یک اپیزود فوق العاده تر از نبرد حرامزادگان یا هاردهوم روبرو خواهیم شد. جلوه های بصری و cgi کم نظیر درکنار کارگردانی فوق العاده و نحوه روایت نبرد همگی و همگی نوید از یک نبرد بزرگتر و به مراتب والا تر از دیپ هلمز،میناس تیریت و احتمالا هر نبرد دیگری با محوریت جنگ های قرون وسطی محسوب میشود. حضور صدها اسب سوار واقعی و استفاده از شب به عنوان نماینده شاه شب و قوای وایت ها مخصوصا سکانس ابتدایی یعنی نابودی دوتراکی ها توسط قوای نایت کینگ را میتوان جذاب و تاحدودی استرس زا توصیف کرد. نکته جالب این نبرد را میتوان وابسته نبودن آن به یک لوکشین مانند سایر نبردها توصیف کرد و نبرد در اوج آسمان ها،اعماق سرداب و درون وینترفل همگی یک گستردگی منظم را برای مخاطب به ارمغان آوردند. این نبرد همانند حرامزادگان و هاردهوم دارای چند سکانس بدون پرش بود که جذابیت و واقع گرایی بصری آن را تاحد زیادی به تصویر کشید. قطعا اگر قرار باشد این نبرد را به خودی خود مورد نقد قرار داد به مشکل خاصی بجز تاریکی اکثر سکانس ها که آنهم یک تصمیم عاقلانه از سوی کارگردان برای قراردادن ما در جایگاه افراد حاضر در نبرد بود.

فدا کردن داستان برای عنصر سوپرایز؟

با گذشت از بزرگترین و شاید تنها نکته مثبت این اپیزود یعنی نبرد آن به سراغ انتهای اپیزود میرویم. زمانی که در کمال ناباوری میبینیم که آریا،شخصیتی با کمترین آشنایی و رویارویی موفق به کشتن شاه شب میشود. سازندگان در خصوص این موضوع اضافه کردند که آریا برای بینندگان کمترین احتمال را برای کشتن شاه شب داشت و به همین دلیل وی را انتخاب کردیم! سپس به سکانس رویارویی آریا و ملیساندرا در فصل سوم اشاره میکنند که موضوع سه چشمی که توسط آریا برای همیشه بسته خواهد شد اینبار در فصل هشتم سری آشکار میشود. با فرض اینکه موضوع شاه شب در کتاب به شکل سریال گسترده نشده و یا اینکه آریا و بانوی سرخ حتی ملاقات نکرده بودند میتوان گفت دخالت مارتین در این موضوع حداقل بوده. اما با این وجود هیچ دلیل منطقی و قابل قبولی بجز تلاش برای سوپرایز مخاطبین را نمیتوان دلیل کشته شدن شاه شب توسط آریا دانست. اگر فصل هفتم را به خاطر آورید در سکانس ملاقات ملیساندرا با دنریس شاهد سکانسی هستیم که در آن ملیساندرا به شاهزاده یا پرنسس موعود اشاره میکند و خطاب به ملکه میگوید که وی درکنار جان اسنو نقش مهمی در نبرد شمال دارند. اینکه ملیساندرا به آریا اشاره نمیکند جای تعجب دارد و اینکه آریا چگونه توانست از یک مکان کاملا محاصره شده توسط وایت ها و وایت واکرها عبور کند سوال های زیادی را به وجود میآورد.

پلات آرمر!

سریال بازی تاج و تخت و درکل نغمه آتش و یخ جدا از نبردهای شگفت انگیز و سیاست های واقع گرایانه ای که برای ارائه دارد از یک مزیت بزرگ بهره‌مند بود که باعث تمایز آن از سایر آثار فانتزی می‌شد. آنهم در این جمله خلاصه میشود که «هیچکس در امان نیست» این موضوع در فصل اول و با مرگ ادارد آغاز و در عروسی خونین به اوج خود رسید. اما برخلاف گذشته اینبار در اپیزود نبرد وینترفل بارها شاهد سکانس هایی بودیم که کرکترهای مهم سری در موقعیت های خطرناک و یک قدمی مرگ قرار می‌گرفتند اما به هر دلیل معجزه واری که پشت قضیه بود زنده می‌ماندند. این موضوع را درکل می‌توان به گردن نویسنده داستان و فیلمنامه انداخت و نه کارگردان نبرد ولی عبارت پلات ارمر یا زره داستانی یا فیلمنامه ای را می‌توان یکی از دلایل ضعف این بخش اپیزود دانست.

وقتی جای خالی راب استارک یا بلکفیش بیش از همیشه احساس میشود

اینکه چرا از این دو شخصیت نام بردیم و نه سایر استراتژیست ها به این دلیل است که راب استارک درکنار بلکفیش تنها کسانی بودند که توانستند با کمک از شرایط محیطی حتی با تعداد کمتر از نصف بیشترین ضربه را به دشمنان خود وارد کنند. استفاده از این مثال به این دلیل بود که در ابتدای سریال شاهد بدترین تاکتیک جنگی از سوی قوای زندگان بودیم، گویی جافری یا سموئل تارلی استراتژی جنگ را کشیده اند که هیچ سررشته ای در امور نظامی نداشته اند. حمله مستقیم در هوای تاریک توسط قدرت اصلی سپاه یعنی سوارنظام دوتراکی به دل وایت واکرها را میتوان درکنار جذابیت بخشیدن آن به اپیزود یکی از ضعیف ترین پلن های تاکتیکی در تاریخ جنگ های وستروس دانست. با این وجود که نبرد در شب جریان داشت اما امکان اینکه نبرد را ابتدا از درون قلعه و با دفاع از آن آغاز میکردند به مراتب شاهد تلفاتی بسیار کمتر بودیم. حتی با فرض اینکه مردگان نیز دارای اژدها بودند اما بدون شک در صورت دفاع جان و دنریس درکنار دو اژدها از قلعه و درگیری مناسب با شاه شب و ویسریون خیلی ساده تر و کم هزینه تر از اتفاقی بود که رخ داد. اگر مجموعه نبردهای پنچ پادشاهی را به یاد آوریم متوجه خواهیم که قوای مهاجم به وسترلندز و آزادکننده ریورلندز که توسط راب استارک و درکنار بلکفیش رهبری میشد به دلیل کمبود نیرو هیچوقت به صورت مستقیم به دشمن حمله نمیکرد و تمام پیروزی آنها از طرف نبردهای چریکی به دست میآمد. حتی کنون که تعداد قوای مردگان بیش از ۱۰۰۰۰۰ نفر است اما به دلیل آنکه نمیتوانند همانند انسان ها از اصول جنگی بهره ببرند و اصولا اکثر حملات آنها به شکل حمله روبه جلو بود این فرصت را برای مدافعان اماده میکرد که بهترین تدارک را برای دفاع بچینند و نه یک حمله کور.

۳ دیدگاه

  1. سلام کارتون عالیه فقط یک سوال قسمت ۴ دوباره مقدمه چینی برای جنگ قسمت ۵ جنگ با سرسی و چون ۸۰ دقیقه پس تکلیف جنگ در همین قسمت به احتمال زیاد معلوم میشه می مونه قسمت ۶ که توی ۸۰ دقیقه دقیقا چی می خوان نشون بدن و حالا که شاه شب کشته شد تکلیف برن چه میشود خواهش میکن جواب بدید

  2. تحلیل واقع‌گرایانه و خوبی بود.

  3. دادا اینم ملاک قرار بدین اگه دوتراکی ها در قلعه یا نزدیک قلعه میمردن آیا هنگام بلند کردن مردگان یکم کار دشوار نمیشد .
    اینا خواستن با اسب و چالاکی دوتراکیایی ها از حجم ارتش مردگان کم کنند بعدش با اون عظمتی که ارتش مردگان داشت آیا میتونستن با اسب مانور بدن بعد دوتراکی ها به جز شمشیر با اسلحه ی دیگری سازو کار نداشتن
    به نظر من نمیتونستن یه کیلومتر رو زمین نیزه از جنس شیشه اژدها یکارن تا وایت واکرها موقع گذشتن از اونا به دستو پاشون فرو بره بمیرن
    کلی نقشه ی دیگه هست واسه اینکار ولی به نظر من تئون رو از اول شکنجه دادن بعد اینجوری مرد خیلی ناراحت کننده بود

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*