۳۳۱
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
موقعیت جان، چه در خانواده و چه در خارج از آن، در طول سالها، به طور آشکار تلخ بود، وقتی او به سن نوجوانی رسید، بعد از اینکه عمویش [[بنجن استارک|بنجن]] (Benjen) به او گفت، دیوار به مردی مثل او نیاز دارد، به نگهبانان شب پیوست. در طی سفر او به دیوار و همراهی [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) با او در این سفر، رابطه ی دوستانه ای بین جان و تیریون، با توجه به وجه اشتراکشان، که غیرخودی بودن در بین نجیبزاده ها بود، شکل گرفت.در ابتدا پیوستن به نگهبانان شب جان منزوی و گوشه گیر بود، که این انزوا او را بدون دوست باقی گذاشت. هماتایانش به خاطر اینکه او از خاندان بزرگی بود، از او منزجر بودند و جان را به سخره میگرفتند، که این موضوع سبب بازگشت همان احساس قدیمی جان میشد. او به خصوص وقتی تنهاتر شد که عمویش [[بنجن استارک|بنجن]]، به خاطر رهبری یک گروه گشتی، دیوار را ترک کرد. بعد از درگیری با چند تا از همتایانش، گفتگویی با [[دونال نویه]] (Donal Noye) به او کمک کرد، تا نگرش خود را اصلاح کند، این تغییر نگرش، او را خیلی زود، یک دوست ، مربی و رهبری برای همتایان خود و به دشمنی برای استاد رزم، یعنی سر [[الیستر تورن]] (Ser Alliser Thorne) تبدیل کرد. جان همچنین به محافظت از [[سمویل تارلی]] (Samwell Tarly) در برابر قلدری چند تن از همتایانشان در آمد. بعد از پیوستن به نگهبانان شب، جان از انتصابش به عنوان مباشر عصبانی شد، در حالیکه او انتظار داشت به عنوان یک گشتی برگزیده شود. گرچه همان موقع و با کمک سمویل، او به این موضوع پی برد که انتخاب او به عنوان مباشر شخصی جور مورمونت، به منزله ی آماده کردن جان، به عنوان فرمانده ی آینده می باشد. در طی حمله یک [[وایت]] در قلعه ی [[کستل بلک]]، جان اسنو زندگی [[مورمونت]] را نجات داد، در پی این حادثه، دست جان اسنو به طور جدی سوخت. [[مورمونت]] به او شمشیر حرامزاده ی والرین خود، یعنی [[لانگ کلو]] را (Longclaw) ، که سلاح [[خاندان مورمونت]] محسوب میشد، اهدا کرد، و سر یک [[دایرولف]] را که نشان [[خاندان استارک]] است، بر سر آن حکاکی کرد. | موقعیت جان، چه در خانواده و چه در خارج از آن، در طول سالها، به طور آشکار تلخ بود، وقتی او به سن نوجوانی رسید، بعد از اینکه عمویش [[بنجن استارک|بنجن]] (Benjen) به او گفت، دیوار به مردی مثل او نیاز دارد، به نگهبانان شب پیوست. در طی سفر او به دیوار و همراهی [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) با او در این سفر، رابطه ی دوستانه ای بین جان و تیریون، با توجه به وجه اشتراکشان، که غیرخودی بودن در بین نجیبزاده ها بود، شکل گرفت.در ابتدا پیوستن به نگهبانان شب جان منزوی و گوشه گیر بود، که این انزوا او را بدون دوست باقی گذاشت. هماتایانش به خاطر اینکه او از خاندان بزرگی بود، از او منزجر بودند و جان را به سخره میگرفتند، که این موضوع سبب بازگشت همان احساس قدیمی جان میشد. او به خصوص وقتی تنهاتر شد که عمویش [[بنجن استارک|بنجن]]، به خاطر رهبری یک گروه گشتی، دیوار را ترک کرد. بعد از درگیری با چند تا از همتایانش، گفتگویی با [[دونال نویه]] (Donal Noye) به او کمک کرد، تا نگرش خود را اصلاح کند، این تغییر نگرش، او را خیلی زود، یک دوست ، مربی و رهبری برای همتایان خود و به دشمنی برای استاد رزم، یعنی سر [[الیستر تورن]] (Ser Alliser Thorne) تبدیل کرد. جان همچنین به محافظت از [[سمویل تارلی]] (Samwell Tarly) در برابر قلدری چند تن از همتایانشان در آمد. بعد از پیوستن به نگهبانان شب، جان از انتصابش به عنوان مباشر عصبانی شد، در حالیکه او انتظار داشت به عنوان یک گشتی برگزیده شود. گرچه همان موقع و با کمک سمویل، او به این موضوع پی برد که انتخاب او به عنوان مباشر شخصی جور مورمونت، به منزله ی آماده کردن جان، به عنوان فرمانده ی آینده می باشد. در طی حمله یک [[وایت]] در قلعه ی [[کستل بلک]]، جان اسنو زندگی [[مورمونت]] را نجات داد، در پی این حادثه، دست جان اسنو به طور جدی سوخت. [[مورمونت]] به او شمشیر حرامزاده ی والرین خود، یعنی [[لانگ کلو]] را (Longclaw) ، که سلاح [[خاندان مورمونت]] محسوب میشد، اهدا کرد، و سر یک [[دایرولف]] را که نشان [[خاندان استارک]] است، بر سر آن حکاکی کرد. | ||
گرچه جان یاد گرفت که چگونه خود را با زندگی در دیوار وفق دهد، اما جدایی از زندگی گذشته اش همچنان برای او مشکل بود، در آغاز جنگ | |||
صبح روز بعد، مورمونت به خاطر فرار، جان را مورد ملامت قرار داد، و جان تصمیم گرفت که با افتخار و به طور کامل، در خدمت سازمان نگهبانی باشد. او جای خود را به عنوان مباشر مورمونت پذیرفت و آماده سفر با گروه بزرگ گشتی به رهبری مورمونت به سمت شمال شد. | گرچه جان یاد گرفت که چگونه خود را با زندگی در [[دیوار]] وفق دهد، اما جدایی از زندگی گذشته اش همچنان برای او مشکل بود، در آغاز [[جنگ پنج پادشاهی]]، جان خود را مابین عهدش به نگهبانی و خانواده ش می دید. از طرفی جان به طور قابل توجه ای خود را اسیر سر [[آلیستر]] می دید، که جان را بعد از فهمیدن دستگیری پدرش، با تمسخر کردن بر می انگیخت. بعد از اعدام پدرش، جان با تلاش به ترک نگهبانی، تصمیم به پیوستن به ارتش برادرش راب گرفت، هرچند مجازات این عمل مرگ بود. البته دوستان جدیدش او را بازگرداندن، و از این سرنوشت نجات دادن. | ||
صبح روز بعد، [[مورمونت]] به خاطر فرار، جان را مورد ملامت قرار داد، و جان تصمیم گرفت که با افتخار و به طور کامل، در خدمت سازمان نگهبانی باشد. او جای خود را به عنوان مباشر [[مورمونت]] پذیرفت و آماده سفر با گروه بزرگ گشتی به رهبری [[مورمونت]] به سمت شمال شد. | |||
=== نزاع شاهان === | === نزاع شاهان === | ||
جان دو جفت دستکش می پوشید، به خاطر اینکه دست راستش سوخته بود، و اگر در دست چپش، فقط یک دستکش می پوشید، احساس حماقت به او دست می داد. جان به عنوان یکی از اعضاء گروهی بود که برای بررسی جنگلهای خالی از سکنه شده ی شمال در پشت دیوار، می رفتند، انتخاب شد، تا همچنین ببیند چه اتفاقی برای گشتی های ناپدید شده، از جمله عمویش بنجن استارک افتاده است. وقتی به منطقه ی " مشت نخستین انسانها " (Fist of the First Men) رسیدند، جان به همراه یکی از سه گروه گشتی، که برای تحقیق به سمت کوهستان حرکت کردند، به رهبری کورین هفهند (نصفه دست - | جان دو جفت دستکش می پوشید، به خاطر اینکه دست راستش سوخته بود، و اگر در دست چپش، فقط یک دستکش می پوشید، احساس حماقت به او دست می داد. جان به عنوان یکی از اعضاء گروهی بود که برای بررسی جنگلهای خالی از سکنه شده ی شمال در پشت دیوار، می رفتند، انتخاب شد، تا همچنین ببیند چه اتفاقی برای گشتی های ناپدید شده، از جمله عمویش [[بنجن استارک]] افتاده است. وقتی به منطقه ی " [[مشت نخستین انسانها]] " (Fist of the First Men) رسیدند، جان به همراه یکی از سه گروه گشتی، که برای تحقیق به سمت کوهستان حرکت کردند، به رهبری [[کورین هفهند]] (نصفه دست -Qhorin Halfhand) انتخاب شد. در گردنه ی [[اسکایرلینگ]] (Skirling) آنها به یک گروه وحشی برخورد می کنند، جان یکی از کسانی است که برای گرفتن آنها انتخاب شد، پس از کشتن یکی از وحشی ها، پی می برد که یکی دیگر از وحشی ها یک زن است، با نام [[ییگریت]] (Ygritte) ، که توسط جان اسیر می شود، اما وقتی کورین به او دستور می دهد که ترتیب او را بدهد، جان مخفیانه او را آزاد میکند. گروه کمی دیرتر توسط وحشی ها به رهبری [[اسکلت]] (Rattleshirt) ردیابی و تعقیب می شود. قبل از اسیر شدن توسط آنها، [[کورین]] به جان دستور میده ، به وحشی ها ملحق شود و نقشه های آنها را کشف کند، و تظاهر به خائن بودن جان می کند. ییگریت، یکی از افراد گروه Rattleshirt بود، و بر این باور بود که جان بعد از کشتن [[هفهند]] به دستور اسکلت (Rattleshirt) راه خود را عوض کرده است. | ||
=== یورش شمشیرها=== | === یورش شمشیرها=== | ||
جان با منس ریدر (Mance Rayder) ملاقات کرد و او را متقاعد ساخت که ترک او از نگهبانی شب، صادقانه است. در حین مکالمه با منس ریدر، جان در مییابد که برنامهٔ او، حمله به هفت پادشاهی (Seven Kingdoms) است. بعد از مدتی، جان قسم پاکدامنی خود را میشکند، و عاشق ییگریت میشود. جان بین خیانت به او و ترک دیوار به تردید میافتد. جان به ماموریت گروه (استایر Styr) برای بالا رفتن از دیوار میپیوندد تا از دیوار بالا بروند و به معدود افراد باقی مانده در | جان با [[منس ریدر]] (Mance Rayder) ملاقات کرد و او را متقاعد ساخت که ترک او از نگهبانی شب، صادقانه است. در حین مکالمه با منس ریدر، جان در مییابد که برنامهٔ او، حمله به [[هفت پادشاهی]] (Seven Kingdoms) است. بعد از مدتی، جان قسم پاکدامنی خود را میشکند، و عاشق [[ییگریت]] میشود. جان بین خیانت به او و ترک دیوار به تردید میافتد. جان به ماموریت گروه ([[استایر]] Styr) برای بالا رفتن از دیوار میپیوندد تا از دیوار بالا بروند و به معدود افراد باقی مانده در [[کستل بلک]] حمله کنند (Castle Black). | ||
{{اسپویلر|بعد از بالا رفتن از دیوار او فرصت فرار از دست وحشیها، که در نزدیکی کوئینز کرون (تاج ملکه-Queenscrown) مورد حمله سامر (Summer) قرار گرفتهاند، پیدا میکند. او با دست پاچگی سوار اسب میشود و موفق به فرار میشود، اما در همین حال یک تیر به پای او اصابت میکند. جان از جراحت تیر نجات پیدا میکند و خود را به کستل بلک (Castle Black) میرساند، در آنجا مطلع میشود که برادرانش برن و | {{اسپویلر|بعد از بالا رفتن از دیوار او فرصت فرار از دست وحشیها، که در نزدیکی [[کوئینز کرون]] (تاج ملکه-Queenscrown) مورد حمله [[سامر]] (Summer) قرار گرفتهاند، پیدا میکند. او با دست پاچگی سوار اسب میشود و موفق به فرار میشود، اما در همین حال یک تیر به پای او اصابت میکند. جان از جراحت تیر نجات پیدا میکند و خود را به [[کستل بلک]] (Castle Black) میرساند، در آنجا مطلع میشود که برادرانش [[برن]] و [[ریکان]]، به دستور [[تئون گریجوی]] (Theon Greyjoy) کشته شدهاند. او در دفاع از دیوار علیه مهاجمان استایر به [[دونال نوی]] (Donal Noye) کمک میکند. تمام مهاجمان از جمله [[ییگریت]] که در بازوی جان، بااندوه جان میدهد، کشته میشوند. بعد از مرگ دونال، جان رهبری دیوار علیه حملهٔ احتمالی [[منس ریدر]] را به عهده گرفت. جان با استفاده از قدرت رهبری ذاتی خویش، با موفقیت دیوار را علیه حملهٔ قریب الوقوع، برای چند روز نگه میدارد. با این حال، پس از ورود [[آلیسر تورن]] (Alliser Thorne) و [[جانوس سلینت]] (Janos Slynt) جان به خاطر اقدام عجولانه اش بازداشت میشود و مجبور به ترور [[منس ریدر]]، در طی یک مذاکره میشود. قبل از حمله جان، نیروهای [[استنیس باراتیون|استنیس]] غافلگیرانه در مسیر وحشیها ظاهر میشوند. | ||
خدمت جان برای دفاع از دیوار، برای او، محبوبیت در بین عموم را فراهم میکند و همین امر سبب آزادی او از زندان میشود. با تلاشهای | خدمت جان برای دفاع از دیوار، برای او، محبوبیت در بین عموم را فراهم میکند و همین امر سبب آزادی او از زندان میشود. با تلاشهای سمویل تارلی، جان به عنوان یکی از کاندیدهای پست فرمانده دیوار، بین جناحهای رقیب در نهگبانان شب، رای آورد و در حالی به عنوان ۹۹۸ مین فرماندهٔ دیوار انتخاب شد که پیشنهاد [[استنیس]] را مبنی بر مشروعیت بخشیدن به حرامزادگی جان به عنوان لرد استارک و فرماندهٔ وینترفل شدن، در صورت پذیرش استنیس به عنوان پادشاه، را رد کرد. او در اولین اقدام خود، به عنوان فرماندهٔ دیوار انجام داد، خنثی کردن نقشهٔ کاهنهٔ [[استنیس]]، یعنی [[ملیساندر]] (Melisandre) بود، و بچهٔ منس ریدر را به طور مخفیانه، با هویت جعلی به خارج از [[دیوار]] فرستاد. | ||
}} | }} | ||
=== رقص با اژدها === | |||
{{اسپویلر|جان به آرامی به عنوان یک رهبر رشد می کند. او محل اقامت دونال نوی را، پس از مرگ او در کتاب قبلی، برای اقامت می گیرد. جان به طور مداوم مورد اذیت مردان استنیس قرار می گیرد. جان به پاس قدردانی، از کمک آنها در مقابل هجوم وحشی ها، کستل بلک و نایت فورد(Nightfort) را برای اقامت در اختیار آنان قرار داد. جان به عنوان تنبیه از استنیس خواست که مردانش را در گیفت (Gift) ساکن کند، با این ادعا که تمام زمینها و 16 قلعه ی خالی از سکنه، متعلق به دیوار و نگهبانان شب است. او سم را به سیتادل (ارگمرکزی - Citadel) میفرستد تا برای تبدیل شدن به استاد آینده ی کستل بلک آموزش ببیند، همچنین به همراه او گیلی (Gilly)، استاد ایمون (Aemon) و پسر نوزاد منس ریدر را نیز راهی سیتادل می کند، دو تای آخری را در واقع از ترس ملیساندر، که شاید بخواهد از خون سلطنتی آنها برای جادو استفاده کند، از کستل بلک دور می کند. وقتی جان به جانوس سلینت (Janos Slynt) دستور می دهد، که در یکی از قلعه های خالی دیوار مستقر شود، ولی او از انجام این کار سرباز می زند و جان سر او را به وسیله ی لانگ کلو قطع می کند. جان با فرستادن وال وحشی (Val) برای ایجاد سازش با تورموند غول کش (Tormund Giantsbane)، بار دیگر فرماندهان زیر دست خویش را ناخشنود کرد. نتیجه این عمل اتحادی ضعیف بین وحشی ها و نگهبانان شب به وجود آورد. جان وحشی ها را در گیفت مستقر کرد و به جنگجوهاشون این فرصت را داد که با نظامی کردن یکی از قلعه های خالی، از دیوار در برابر هجوم آدرها (Others) دفاع کنند. همانطور که وحشی ها به سمت گیفت حرکت می کنند، ملیساندر، منس ریدر را در آتش میسوزاند(بعدها مشخص میشود در حقیقت اسکلت (Rattleshirt) بود که با افسون ملیساندر به شکل منس در آمده بود) جان، منس ریدر را برای نجات خواهرش آریا از دست رمسی بولتون (Ramsay Bolton) به وینترفل میفرستد، غافل از اینکه آن دختر جین پول (Jeyne Poole) است.با لشکر کشی استنیس به دیپوود موت (Deepwood Motte)، جان به او پیشنهاد میکند که حمایت قبایل کوهستانهای شمالی را به دست آورد، پیرو پیشنهاد جان اسنو، استنیس موفق به جلب وفاداری این قبایل می شود و تا حد زیادی قدرت خود را افزایش دهد. بلافاصله بعد از تصرف دیپوود توسط استنیس، خبر میرسد که رمسی بولتون به زودی با آریا استارک ازدواج می کند، استنیس فوری به سمت وینترفل که محل ازدواج است لشکر کشی می کند، که با نیروهای بولتون موجه می شود. | |||
ملیساندر به جان اسنو می گوید که در شعله های آتش خود، دختری را دیده است که سوار بر اسب و در حال مرگ، به سمت کستل بلک حرکت می کند، جان متقاعد می شود که آن دختر حتمن آریا است، اما مشخص می شود کسی نیست جز آلیس کارستارک (Alys Karstark). ملیساندر همچنین به جان می گوید، که او را در اتاقی تاریک که با چند خنجر محاصره شده دیده است، ولی جان توجهی به این هشدار نمی کند.چند هفته پس از ترک استنیس به مقصد وینترفل، جان اسنو نامه ای با عنوان «حرامزاده» از سوی رمسی بولتون دریافت کرد، که ادعا کرده بود استنیس شکست خورده و منس ریدر را دستگیر کرده است. حس وظیفه شناسی جان ایجاب می کرد که برای نجات آنها به سمت خانه بولتون برود، در نتیجه او در واکنش به این نامه، تصمیم به کناره گیری از فرماندهی، حرکت به سوی جنوب و اعلام جنگ علیه بولتونها گرفت. او به نگهبانان شب دستور به حمله نداد، اما از برادران سیاهپوش خود و همچنین وحشی ها، خواست که در صورت تمایل او را به میل خود همراهی کنند. تصمیم جان (که نقض سوگندش بود) نارضایتی عمیقی را در بین رهبران ارشد نگهبانان شب به وجود آورد، در سردرگمی حاصلاز کشته شدن سر پاتریک اهل کوهستان شاه(Ser Patrek of King's Mountain) به دست غولی به نام وون وون (Wun Wun)، جان توسط بوئن مارش (Bowen Marsh) و چند تن دیگر از برادران شب، با خشونت در حالی که شعار میدادند «برای نگهبانی» چندین بار چاقو خورد. اینکه جان زنده می ماند یا خیر، در حال حاضر نامعلوم است. }} | |||
{{الگو:شخصیت های اصلی}} | {{الگو:شخصیت های اصلی}} | ||
[[رده:شخصیت اصلی]][[رده:خاندان استارک]][[رده:حرام زادگان]][[رده:شخصیت های شمال]][[رده:نگهبانان شب]] | [[رده:شخصیت اصلی]][[رده:خاندان استارک]][[رده:حرام زادگان]][[رده:شخصیت های شمال]][[رده:نگهبانان شب]] |
ویرایش