۲۲۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (←رقصی با اژدهایان) |
||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
{{نقل قول|پرنسس الیا (Elia) زن شایسته ای بود، علیاحضرت. او مهربان و باهوش بود، با قلبی نرم و لطافت طبعی شیرین. چیزی که من می دانم این است که پرنس به او تمایل داشت.}} | {{نقل قول|پرنسس الیا (Elia) زن شایسته ای بود، علیاحضرت. او مهربان و باهوش بود، با قلبی نرم و لطافت طبعی شیرین. چیزی که من می دانم این است که پرنس به او تمایل داشت.}} | ||
دنی با خود فکر می کند که پشت کلمه ی تمایل حرف های دیگری است.{{رف|ربا|23}} در طی مراحل ازدواج، دختر درون دنریس (Daenerys)، وقتی به محبوبش [[داریو ناهاریس|داریو]] (Daario) فکر می کند، نهانی امیدوار است که او می آید، و دنی را به زور شمشیر به دست می آورد، همان طور که ریگار [[لیانا استارک|دختر شمالی]] اش (northern girl) را به دست آورد. اما ملکه ی درون او می داند که این احمقانه است.{{رف|ربا|43}} وقتی جان کانینگتون (Jon Connington) درباره ی مسئله ی اعتماد با [[گریف جوان]] (Young Griff) بحث می کند، به او هشدار می دهد که بیش از حد محتاط نباشد، وگرنه بدبینی مسموم کرده و می تواند شخص را بدخلق و ترسو کند. او با خود فکر می کند: | دنی با خود فکر می کند که پشت کلمه ی تمایل حرف های دیگری است.{{رف|ربا|23}} در طی مراحل ازدواج، دختر درون دنریس (Daenerys)، وقتی به محبوبش [[داریو ناهاریس|داریو]] (Daario) فکر می کند، نهانی امیدوار است که او می آید، و دنی را به زور شمشیر به دست می آورد، همان طور که ریگار [[لیانا استارک|دختر شمالی]] اش (northern girl) را به دست آورد. اما ملکه ی درون او می داند که این احمقانه است.{{رف|ربا|43}} وقتی جان کانینگتون (Jon Connington) درباره ی مسئله ی اعتماد با [[گریف جوان]] (Young Griff) بحث می کند، به او هشدار می دهد که بیش از حد محتاط نباشد، وگرنه بدبینی مسموم کرده و می تواند شخص را بدخلق و ترسو کند. او با خود فکر می کند: | ||
{{نقل قول|شاه ایریس این طور بود. درپایان، حتی ریگار هم به اندازه ی کافی به این موضوع واقف بود.{{رف|ربا|61}} | {{نقل قول|شاه ایریس این طور بود. درپایان، حتی ریگار هم به اندازه ی کافی به این موضوع واقف بود.{{رف|ربا|61}}}} | ||
بعده ها، بعد از رسیدن به خشکی با [[گروه طلایی]] (Golden Company)، برای بازپس گیری تخت آهنیی (Iron Throne)، [[جان کانینگتون]] (Jon Connington) سوگند می خورد که پسر ریگار را همانند پدرش سرافکنده نمی کند.{{رف|ربا|24}} وقتی پرنس [[اگان تارگرین ششم|اگان تارگرین]] (Aegon Targaryen) به جان کانینگتون (Jon Connington) می گوید که از قلعه ی او، [[کنام شیردال]] (Griffin’s Roost)، خوشش آمده، جان ناگهان کلمات ریگار و نحوه ی نگاه او وقتی روی بام برج شرقی، بلندترین برج کنام شیردال (Griffin’s Roost)، ایستاده بود را به خاطر می آورد: او گفت: | بعده ها، بعد از رسیدن به خشکی با [[گروه طلایی]] (Golden Company)، برای بازپس گیری تخت آهنیی (Iron Throne)، [[جان کانینگتون]] (Jon Connington) سوگند می خورد که پسر ریگار را همانند پدرش سرافکنده نمی کند.{{رف|ربا|24}} وقتی پرنس [[اگان تارگرین ششم|اگان تارگرین]] (Aegon Targaryen) به جان کانینگتون (Jon Connington) می گوید که از قلعه ی او، [[کنام شیردال]] (Griffin’s Roost)، خوشش آمده، جان ناگهان کلمات ریگار و نحوه ی نگاه او وقتی روی بام برج شرقی، بلندترین برج کنام شیردال (Griffin’s Roost)، ایستاده بود را به خاطر می آورد: او گفت: | ||
{{نقل قول|«زمین های پدرت زیبا هستند.» درحالی که موهای نقره ای اش در باد افشان بود و چشم هایش به رنگ ارغوانی تیره، و تیره تر از چشمان این پسر بودند.}}}}}} | {{نقل قول|«زمین های پدرت زیبا هستند.» درحالی که موهای نقره ای اش در باد افشان بود و چشم هایش به رنگ ارغوانی تیره، و تیره تر از چشمان این پسر بودند.}}}}}} |
ویرایش