ویسریس تارگرین
| در حال ترجمه این موضوع توسط کاربر:استاد آمون در حال ترجمه است. این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند. |
| درخواست برای تغییر نام این مقاله ارسال شده است. نام پیشنهادی:ویسریس تارگرین درخواست کننده:--تالیسا (بحث) ۳ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۵۵ (IRDT) |
ویسریس تارگرین که او را پادشاه گدا نیز صدا می کردند، پس از مرگ برادرش ریگار (Rhaegar) در طی شورش رابرت، وارث پدرش ایریس دوم (Aerys II) شد. هرچند او پس از جنگ تبعید شد تا نتواند مجدداً کنترل تخت آهنین را بدست آورد. او خود را ویسریس تارگرین، سومین از نام او، پادشاه آندال ها، روینار ها و اولین مردان، لرد هفت پادشاهی و محافظ سلطنت می خواند.
ویسریس تارگرین اثر Amoka | |
| |
القاب | پادشاه گدا Khal Rhae Mhar (پادشاه پیاده) |
---|---|
عنوان | پادشاه آندال ها،روینار و اولین مردان لرد هفت پادشاهی و محافظ سلطنت |
خاندان | تارگرین |
فرهنگ | والریایی |
تولد | در سال 275 پس از ورود اگان |
مرگ | در سال 298 پس از ورود اگان در واز دوتراک |
کتاب(ها) | بازی تاج و تخت (حضور دارد) نزاع شاهان (اشاره شده) |
ظاهر
ویسریس موه های طلایی-نقره ای و چشمان بنفش تارگرین ها با چهره ای سخت و بدقیافه داشت.
تاریخ
در زمان شورش رابرت، ویسریس یک پسر جوان بود. هنگامی که برادرش ریگار در نبرد تریدنت کشته شد، ویسریس به همراه مادر باردارش ریلا (Rhaella) به دراگون استون (Dragonstone) رفت. پس از مرگ مادرش ریلا و پایان جنگ، ویسریس به همراه خواهرش دنریس توسط شوالیه وفادار به سلطنت، سر ویلم داری (Willem Darry)، به صورت قاچاقی به براووس رفتند. در آن جا تا زمان مرگ سر ویلم در محافظت او زندگی کردند.
پس از مرگ سر ویلم خدمتکاران او آن ها را بیرون کردند و آن ها به اجبار در شهر های آزاد سرگردان شدند. اوایل شهروندان قدرتمند شهر ها از آخرین بازماندگان خاندان تارگرین در خانه ها و سر میز هایشان پذیرایی میکردند، اما با گذشت زمان، در ها به رویشان بسته شد و زندگی شان روز به روز معمولی تر شد، آن ها به اجبار تمام دارایی هایشان و حتی تاج مادرشان را نیز فروختند. هنگامی که ویسریس تاج مادرش را فروخت، آخرین شادی نیز از وجود او رخت بست و تنها خشم برایش باقی ماند، در این زمان مردم نیز او را پادشاه گدا صدا می زدند. رابطه ی او با خواهرش غیر معمول بود، مادر او ملکه ریلا، هنگام زایمان دنریس از دنیا رفته بود و به همین دلیل ویسریس هرگز خواهرش را برای مرگ مادرشان نبخشیده بود و از دست او عصبانی بود. او مدام به دنریس هشدار می داد که "اژدها را بیدار نکند" و عصبانیت او را تحریک نکند.
ویسریس مردی جاه طلب بود، همچنین او توهم می دید و نسبت به واقعیات کور بود. او خود را به عنوان پادشاه قانونی وستروس، با عزت و احترام بسیار می دید که ناشی از این بود که او هیچوقت چیزی بیشتر از توهین را نگرفته بود. او از پذیرفتن وضعیت حقیقی خاندان تارگرین پس از شورش رابرت و گرفتن تخت آهنین امتناع میکرد. ویسریس اعتقاد داشت که خاندان هایی از جمله مارتل (House Martell)، تایرل (House Tyrell)، گریجوی (House Greyjoy)، ردواین (House Redwyne) و داری (House Darry) برای او قیام می کنند و به او در فتح بارانداز پادشاه کمک می کنند.
هیچ شکی نبود که ویسریس از دیدن وضع واقعی اش ناامید بود و نمی خواست آن را ببیند، او می گفت که داری ها حتی پس از پانزده سال بعد از شورش رابرت، هنوز پرچم های تارگرینی را برای روز موعود نگه داشته اند و مردم هم درباره روزهای خوش گذشته، زمانی که ایریس هنوز پادشاه بود.
ارجاعات در کتاب
بازی تاج و تخت
در پنتوس (Pentos)، ویسریس با ایلیریو مپاتیس ملاقات کرد، کسی که از گرفتن تخت آهنین به دست ویسریس سهمی می برد. ویسریس و ایلیریو ترتیب ازدواج دنریس با یک دوتراکی قدرتمند به نام کال دروگو را دادند. کال وعده ی ده هزار مرد برای فتح هفت پادشاهی را به ویسریس داد. هر چند ویسریس خواهان ازدواج دنریس با دروگو بود، اما از نداشتن دنریس بی میل بود و شب قبل از عروسی تلاش کرد تا وارد اتاق دنریس شود و مدعی دوشیزگی او شد. هرچند الیریو انتظار این اتفاق را داشت و از قبل نگهبانانی را به جلوی اتاق دنریس فرستاده بود به همین دلیل این اتفاق رخ نداد و الیریو مطمئن شد که بی پروایی ویسریس نقشه های چندین ساله او را برهم نمی زند.
ویسریس اصرار کرد که با دروگو همسفر شود تا از خوش قول بودن او مطمئن باشد. ایلیریو سعی کرد تا او را با وعده در اختیار داشتن خانه اش از این تصمیم باز دارد ولی ویسریس قبول نکرد. ویسریس باور داشت که دروگو قصد دارد انجام وعده اش را به تاخیر بیندازد و ویسریس نیز مصر بود که حمله را هرچه زود تر آغاز کنند. ویسریس اعتقاد داشت که او دنریس را به کال فروخته است و او قصد پرداخت بهایش را ندارد. سر جورا مورمونت (Jorah Mormont) برای او توضیح داد که دوتراکی ها چیزی را خرید و فروش نمی کنند، بلکه هدیه ای می گیرند و در نهایت هدیه را بر می گردانند. او از گوش دادن به ایلیریو و سر جورا امتناع کرد، سر جورا به او گفت که کال دروگو دنریس را به عنوان یک هدیه می بیند و در مقابل به او یک هدیه ( ارتش ) می دهد اما فقط در زمانی که خود کال تعیین کند. ولی ویسریس برای شنیدن حرف های او بیش از حد احمق و بی تاب بود.
ویسریس تلاش می کند تا به دنریس برای ترغیب کردن دروگو تشر بزند، اما جایگاه قدرتمند دنریس به عنوان یک " کالیسی " باعث شد تا او شروع به مقاومت در مقابل ویسریس کند. بعد از اینکه او تلاش کرد تا دنریس را بزند، او اسب ویسریس را گرفت و او را وادار کرد که پیاده راه را ادامه بدهد. از نظر دوتراکی ها مردی که سوار بر پشت اسب نباشد مرد واقعی نیست، به همین دلیل نام " Khal Rhae Mhar " به معنی پادشاه پیاده را به ویسریس دادند.