ویسریس تارگرین: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
[[پرونده:Edriss young Dany&Viserys.jpg|بندانگشتی|راست|250px|ویسریس و دنریس در جایی در ایسوس. از ترس شوالیه های  [[رابرت براتیون|غاصب]] با احتیاط قدم بر میدارد - اثر Jacqui Davis ©]]
[[پرونده:Edriss young Dany&Viserys.jpg|بندانگشتی|راست|250px|ویسریس و دنریس در جایی در ایسوس. از ترس شوالیه های  [[رابرت براتیون|غاصب]] با احتیاط قدم بر میدارد - اثر Jacqui Davis ©]]
در زمان شورش رابرت، ویسریس یک پسر جوان بود. هنگامی که برادرش ریگار در [[نبرد تریدنت]] کشته شد، ویسریس به همراه مادر باردارش [[ریلا تارگرین|ریلا]] (Rhaella) به [[دراگون استون]] (Dragonstone) رفت. پس از مرگ مادرش ریلا و پایان جنگ، ویسریس به همراه خواهرش [[دنریس تارگرین|دنریس]] توسط شوالیه وفادار به سلطنت، سر [[ویلم داری]] (Willem Darry)، به صورت قاچاقی به [[براووس]] رفتند. در آن جا تا زمان مرگ سر ویلم در محافظت او زندگی کردند.
در زمان شورش رابرت، ویسریس یک پسر جوان بود. هنگامی که برادرش ریگار در [[نبرد تریدنت]] کشته شد، ویسریس به همراه مادر باردارش [[ریلا تارگرین|ریلا]] (Rhaella) به [[دراگون استون]] (Dragonstone) رفت. پس از مرگ مادرش ریلا و پایان جنگ، ویسریس به همراه خواهرش [[دنریس تارگرین|دنریس]] توسط شوالیه وفادار به سلطنت، سر [[ویلم داری]] (Willem Darry)، به صورت قاچاقی به [[براووس]] رفتند. در آن جا تا زمان مرگ سر ویلم در محافظت او زندگی کردند.
پس از مرگ سر ویلم خدمتکاران او آن ها را بیرون کردند و آن ها به اجبار در [[شهر های آزاد]] سرگردان شدند. اوایل شهروندان قدرتمند شهر ها از آخرین بازماندگان [[خاندان تارگرین]] در خانه ها و سر میز هایشان پذیرایی میکردند، اما با گذشت زمان، در ها به رویشان بسته شد و زندگی شان روز به روز معمولی تر شد، آن ها به اجبار تمام دارایی هایشان و حتی تاج مادرشان را نیز فروختند. هنگامی که ویسریس تاج مادرش را فروخت، آخرین شادی نیز از وجود او رخت بست و تنها خشم برایش باقی ماند، در این زمان مردم نیز او را پادشاه گدا صدا می زدند. رابطه ی او با خواهرش غیر معمول بود، مادر او ملکه ریلا، هنگام زایمان دنریس از دنیا رفته بود و به همین دلیل ویسریس هرگز خواهرش را برای مرگ مادرشان نبخشیده بود و از دست او عصبانی بود. او مدام به دنریس هشدار می داد که "اژدها را بیدار نکند" و عصبانیت او را تحریک نکند.

نسخهٔ ‏۵ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۲:۲۲

UnderConstructionOrange.png
در حال ترجمه
این موضوع توسط کاربر:استاد آمون در حال ترجمه است.
این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند.
Mbox notice.png
درخواست برای تغییر نام این مقاله ارسال شده است.
نام پیشنهادی:ویسریس تارگرین
درخواست کننده:--تالیسا (بحث) ‏۳ سپتامبر ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۵۵ (IRDT)
House Targaryen crest.PNG
ویسریس تارگرین
House Targaryen crest.PNG
VISERYS III.jpg
ویسریس تارگرین اثر Amoka

القاب پادشاه گدا

Khal Rhae Mhar (پادشاه پیاده)

Khal Rhaggat (پادشاه گاری)
عنوان پادشاه آندال ها،روینار و اولین مردان
لرد هفت پادشاهی و محافظ سلطنت
خاندان تارگرین
فرهنگ والریایی
تولد در سال 275 پس از ورود اگان
مرگ در سال 298 پس از ورود اگان در واز دوتراک
کتاب(ها) بازی تاج و تخت (حضور دارد)

نزاع شاهان (اشاره شده)
یورش شمشیر ها (اشاره شده)
ضیافتی برای کلاغ ها (اشاره شده)

رقصی با اژدهایان (اشاره شده)

ویسریس تارگرین که او را پادشاه گدا نیز صدا می کردند، پس از مرگ برادرش ریگار (Rhaegar) در طی شورش رابرت، وارث پدرش ایریس دوم (Aerys II) شد. هرچند او پس از جنگ تبعید شد تا نتواند مجدداً کنترل تخت آهنین را بدست آورد. او خود را ویسریس تارگرین، سومین از نام او، پادشاه آندال ها، روینار ها و اولین مردان، لرد هفت پادشاهی و محافظ سلطنت می خواند.

ظاهر

ویسریس موه های طلایی-نقره ای و چشمان بنفش تارگرین ها با چهره ای سخت و بدقیافه داشت.

تاریخ

ویسریس و دنریس در جایی در ایسوس. از ترس شوالیه های غاصب با احتیاط قدم بر میدارد - اثر Jacqui Davis ©

در زمان شورش رابرت، ویسریس یک پسر جوان بود. هنگامی که برادرش ریگار در نبرد تریدنت کشته شد، ویسریس به همراه مادر باردارش ریلا (Rhaella) به دراگون استون (Dragonstone) رفت. پس از مرگ مادرش ریلا و پایان جنگ، ویسریس به همراه خواهرش دنریس توسط شوالیه وفادار به سلطنت، سر ویلم داری (Willem Darry)، به صورت قاچاقی به براووس رفتند. در آن جا تا زمان مرگ سر ویلم در محافظت او زندگی کردند.

پس از مرگ سر ویلم خدمتکاران او آن ها را بیرون کردند و آن ها به اجبار در شهر های آزاد سرگردان شدند. اوایل شهروندان قدرتمند شهر ها از آخرین بازماندگان خاندان تارگرین در خانه ها و سر میز هایشان پذیرایی میکردند، اما با گذشت زمان، در ها به رویشان بسته شد و زندگی شان روز به روز معمولی تر شد، آن ها به اجبار تمام دارایی هایشان و حتی تاج مادرشان را نیز فروختند. هنگامی که ویسریس تاج مادرش را فروخت، آخرین شادی نیز از وجود او رخت بست و تنها خشم برایش باقی ماند، در این زمان مردم نیز او را پادشاه گدا صدا می زدند. رابطه ی او با خواهرش غیر معمول بود، مادر او ملکه ریلا، هنگام زایمان دنریس از دنیا رفته بود و به همین دلیل ویسریس هرگز خواهرش را برای مرگ مادرشان نبخشیده بود و از دست او عصبانی بود. او مدام به دنریس هشدار می داد که "اژدها را بیدار نکند" و عصبانیت او را تحریک نکند.