نویسنده نغمهها، جرج مارتین، همچنان در تور انگلیس به سر میبرد و مصاحبههای متعددی را انجام میدهد. او اخیراً در مصاحبه با JOE صحبتهای جالبی کرد و ما به بخشهایی از این صحبت میپردازیم که در مورد اسپین آف گات و همچنین خود گات است. یکی از پنج اسپین آفی که حرف ساخت آن در میان است، بلادمون نام دارد که اکنون در مرحله ساخت پایلوت است و جین گلدمن نویسندگی و تهیهکنندگی آن را بر عهده دارد. مارتین در مورد این اسپین آف گفت:
«من اخیراً توی لندن دیدمش (جین گلدمن) و عمیقاً درگیر تولیده، و امیدوارم احتمالاً تا سپتامبر قسمتهایی از پایلوت رو ببینم.
سریال جین چیزی حدود پنج هزار سال قبل از گاته. این سریال بر اساس هشت جمله رندوم و کاملاً تصادفی از کتابهاست. جین واقعاً چیزهای خوبی تو چنته داره.
ما چندین بار توی سانتافه و لسآنجلس همو دیدیم و قبل از اینکه تصمیم به ساختش بگیره بحثهای طولانیای در موردش داشتیم و واقعاً چیز زیادی برای نوشتن نداشت اما چیزهای خوبی آورد. فکر کنم داستان تا قبل اومدن آندالهاست.
من واقعاً بیشتر از این نمیتونم بگم چون HBO خیلی در این مورد حساسه و دارن سعی میکنن یه چیزایی افشا نشه و نمیخوان اسپویلی پیش از پخش رخ بده.»
یکی از دوستداشتنیترین ویژگیهای مارتین همین صداقت اوست که آزادانه میگوید اجازه صحبت در مورد سریال را بخاطر خواست شبکه ندارد. درست است که او اطلاعات زیادی در مورد اسپین آف را در اختیار ما قرار نداده اما حداقل میدانیم که در این اسپینآف او دخالت بیشتری خواهد داشت و خود این رضایت بخش خواهد بود.
همچنین مارتین گفت که پیشنهاد یک سریال دیگر را به HBO داده است: یک اسپیر کریرز، داستانی که در واقع بازگویی مجدد سریال بازی تاج و تخت از نظر مردمان وستروس و شخصیتهای کمرنگتر سریال است اما HBO این پیشنهاد را رد کرد:
«من این پیشنهاد رو به HBO دادم اما به نظر مشتاق نبودن. من همیشه در مورد این افراد کنجکاوم. یه سری آدم درگیر این اتفاقاتن. اونا چه فکری میکنن؟ چه احساسی دارن؟ اونا مجبورن که بجنگن. اصلا علاقهای به جنگیدن دارن؟ بعد از جنگ چی به سرشون اومد؟ این قضیه چه تأثیری توی زندگیشون داشت؟
مثل نمایش «روزنکراس و گیلدسترن (دو شخصیت از نمایشنامه هملت اثر شکسپیر) مردند» میمونه. این نمایش چنان جذابه که شماها رو به اندازه نمایش هملت پیش میبره و از طرفی داستان پشت پرده فاش میشه و شما متوجه میشید که خود این دو شخصیت مشکلات خودشون رو داشتن. پس فکر کردم که یه اسپیر کریرز واقعاً میتونه جذاب باشه و مجدداً میشه از قسمتهایی از بازی تاج و تخت هم استفاده کنیم.
مثلا صحنه دادگاه تیریون رو در نظر بگیرید. حین سخنرانی جای تیریون افراد حاضر در دادگاه رو ببینید و بشنوید اونا چی میگن. یا این بین زن تیریون چیکار کرد؟ یا یکی از فاحشههای لیتل فینگر قبل از اینکه پیش اون بیاد چی به سرش گذشته و میلیونها داستان دیگه!»
ایده بامزهایست اما دلیل HBO برای رد این درخواست کاملاً مشهود است. احمقانه است که برای داستانی که کلیت آن مشخص است، هزینه شود. آن هم با در نظر گرفتن هزینههایی که باید برای ساخت سریالی در وستروس پرداخت!
مارتین از دو اسپینآف دیگر برای گات از کتاب آتش و خون میگوید.
در ادامه مصاحبه مارتین با JOE او به دیگر اسپینآفهایی اشاره کرد که قرار است از سریال بازی تاج و تخت ساخته شود و این یادآوری را کرد که ممکن است HBO با یکسری پیشنهادات او مخالفت کرده باشد اما بحث سایر اسپینآفها همچنان مطرح است. به نظر میآید HBO تمایل دارد که حواسها پرت بلادمون باشد و توجهی به بقیه پروژهها جلب نشود. چرا که مارتین برای بار دوم به دو اسپینآف دیگر که در مرحله تولید هستند، اشاره کرد:
«دوتای دیگه هست که توی مرحله فیلمنامه هستن.»
اما این نکته را مارتین قبلاً هم گفته بود. مسئله جالب جایی بود که بحث به موضوع دو اسپینآف دیگر کشید و مارتین گفت:
«البته که ما اسپینآفهایی از بازی تاج و تخت خواهیم داشت که بخش عمدهای از آتش و خون، کتاب تاریخچه تارگرینها که توی ماه نوامبر چاپش کردم، رو شامل میشن.»
ببخشید، آیا من درست متوجه شدم؟ مارتین فاش کرد که HBO مشغول کار روی اسپینآفی است که میتواند شامل فتح اگان و یا درگیری بین تارگرینها در رقصی با اژدهایان شود؟ حالا متوجه شدید که چرا این آدم تا این حد دوست داشتنی است؟
وقتی از مارتین سوال کردند که از بین داستانهایش بیشتر دوست دارد کدام یک تبدیل به یک سریال تلویزیونی شود، باز هم نام آتش و خون را آورد و اشاره کرد که میتوان دست کم ۲۰ سریال تلویزیونی از این کتاب ساخت و حتی آتش و خون دویی هم در کار است!
البته اطلاعات مارتین نمیتواند صددرصد درست باشد و بهتر است که الکی به دلمان صابون نزنیم. موضوعات اسپینآفها هم تا حدودی از قبل مشخص شده اما این قضیه میتواند حقه HBO برای لو نرفتن داستان هم باشد.
از مارتین در مورد احساسش در مورد پایان سریال هم سوال شد ولی او پاسخ روشنی نداد اما از تفاوتهای کتاب و سریال گفت:
«در کتاب مطالب اونقدر زیاد بود که اگه اونا میخواستن از تمام این متریالها استفاده کنن، سریال جای هشت فصل، سیزده تا فصل داشت. در واقع هم فقط هفت فصل و نیم داشتیم. چرا که دو فصل آخر خلاصه تر شدن.
اینکه شخصیتهایی مثل بانوی سنگدل، کونتین مارتل و گریف جوان و یه سریهای دیگه حذف بشن، از چهار پنج سال پیش تصمیمش گرفته شد. وقتی هم شما داستانهای کوچک رو حذف میکنید، طبیعیه که اصل داستان ساده تر بشه و به اینجایی برسه که الان رسیده.
کی میدونه؟ شاید تصمیم درست هم همین بوده. بالاخره آدم نمیتونه با محبوبترین سریال دنیا مشاجره کنه اما من کتابهام رو در ذهنم دارم و اونا رو پیش میبرم. میدونم که خیلی کندم اما بالاخره تمومشون میکنم.»
و اما مارتین باز هم در مورد شهرتش درد و دل کرد:
«شهرت عالیه اما شمشیر دو لبه است.
منظورم اینه که چیزهای فوقالعادهی زیادی داره. مثلا اگه من تا این حد مشهور نبودم، فکر نمیکنم به اینجا دعوت میشدم. خیلی از مردم موقع رفت و آمد توی رستوران و سالنهای سینما مراقب من هستن و بهم احترام میذارن. شهرت بخاطر همه این چیزا خوبه اما مشکل اینجاست که نمیشه متوقفش کرد. این واقعا بی رحمانست و من توی این یک دهه اخیر حسش کردم.
خوشحالم که تو شصت سالگیم مشهور شدم. نمیتونم تصور کنم تمام دوران جوونیم اینجوری میشد. من اصلاً ستارههایی که از ۱۷ سالگی مشهور میشن رو درک نمیکنم. من نمیتونستم این وضعیت رو توی ۱۷ سالگیم تحمل کنم. از من به شما نصیحت، این فشار رو فقط میشه توی شصت سالگی تحمل کرد.»
مارتین معمولاً به قدری ساکت است که گرفتن اطلاعاتی تا این اندازه از او سخت شده، این مرد یقیناً دوست دارد صحبت کند. من هم دوست دارم مصاحبههای بیشتری از این مرد بشنوم اما از طرفی هم دوست دارم هرچه زودتر به مخفیگاهش بازگردد و بادهای زمستان را تمام کند.