خانه > اخبار > اخبار سریال > امیلیا کلارک درباره مبارزه برای نجات زندگی‌اش می‌گوید

امیلیا کلارک درباره مبارزه برای نجات زندگی‌اش می‌گوید

وقتی که به امیلیا کلارک ستاره برجسته و پرجنب و جوش سریال بازی تاج و تخت نگاه می‌کنیم، دشوار است که تصور کنیم او در طول فصل‌های اولیه سریال برای زنده ماندن مبارزه کرده است. دنریس تارگرین، مادر اژدهایان، درهم شکننده زنجیرها، در فاصله بین فصل‌های ۱ و ۲ سریال از آنوریسم مغزی رنج می‌برده است. اخیراً او این تجربه دلخراش را در سرمقاله نیویورکر باز کرده است.

در ابتدا امیلیا کلارک به آغاز سریال برمی‌گردد و در مورد صحبت‌هایی که با او در مورد ایفای نقش دنریس تارگرین شده بود می‌پردازد. جایی که سازندگان سریال، دیوید بنیاف و دن وایس، نقش دنریس را برای او به عنوان ترکیبی از ناپلئون، ژاندارک و لورنس عربستان توصیف کرده بودند. او درباره رقص مرغی (funky chicken) معروفش برای تست بازیگری سریال هم صحبت کرده است. ولی بعد از فیلمبرداری فصل ۱ او از نظر روحی احساس خوبی نداشته.

«من ترس زیادی داشتم. ترس از توجه، ترس از حرفه‌ای که اصلاً از آن سر در نمی‌آوردم، ترس از تلاش برای دادن پاسخ خوب به اعتمادی که سازندگان سریال به من کرده بودند. من از هر جهت احساس بی پناهی می‌کردم.

در اولین اپیزود من برهنه ظاهر شدم و هرچه جلوتر می‌رفتیم همیشه یک سؤال از من می‌شد. با این مضمون: تو نقش یک زن مقتدر رو بازی کردی و درعین حال لباس‌هایت رو درآوردی. چرا؟ من پیش خودم جواب می‌دادم: چند مرد رو باید بکشم تا خودم رو ثابت کنم؟»

به منظور رفع استرس او برای ورزش به باشگاه می‌رفت.

«من دیگه بازیگر تلویزیون شده بودم و این کاری است که بازیگران تلویزیون انجام می‌دهند. ما ورزش می‌کنیم.»

بعد از آن در ۱۱ فوریه ۲۰۱۱، درست چندماه بعد از پخش فصل اول سریال از شبکه HBO اون فاجعه رخ داد.

او درحالیکه در رختکن باشگاه مشغول لباس پوشیدن بود، سردرد شدیدی را احساس کرد. ولی اهمیتی به اون نداد. «بعد از اون مربی‌ام به من گفت تمرین پلانک رو انجام بدم. من بلافاصله احساس فشار شدیدی در مغزم کردم. سعی کردم این درد رو نادیده بگیرم و ادامه بدم ولی دیگه نتونستم. به مربیم گفتم که باید کمی استراحت کنم. تقریباً با حالت خزیدن تا رختکن رفتم. به دستشویی رسیدم. روی زانوهایم افتادم و به سختی جلو می‌رفتم. لحظه لحظه دردم بدتر و بدتر می‌شد. می‌دونستم چه اتفاقی افتاده، مغز من آسیب دیده بود.»

همانطور که او روی زمین حمام افتاده بود زنی برای کمک به او آمد.

«برای چند لحظه سعی کردم سردرد و حالت تهوع رو فراموش کنم. به خودم گفتم: «من فلج نخواهم شد». انگشتان دست و پایم را تکان دادم تا مطمئن بشم فلج نشده‌ام. برای این که حافظه‌ام رو حفظ کنم سعی کردم چیزهای دیگری رو به یاد بیارم. بعضی از دیالوگ‌های بازی تاج و تخت»

بعد از این امیلیا با انجام دادن MRI متوجه شد که مشکل خونریزی ساب‌آراکنوئید دارد (نوع خطرناکی از سکته مغزی که به علت خونریزی در فضای اطراف مغز است، SAH).

«اون‌طوری که بعداً فهمیدم در حدود یک سوم بیماران SAH بلافاصله یا در مدت زمان کوتاهی می‌میرند. بیمارانی که نجات پیدا می‌کنند باید فوراً مورد معالجه قرار بگیرند و خیلی سریع باید آنوریسم برطرف شود و این ریسک خیلی زیادی دارد و هر ثانیه تأخیر خطر خونریزی کشنده را به دنبال دارد. من باید فوراً جراحی می‌شدم تا زنده بمانم و آسیب شدیدی نبینم. حتی با این وجود هم تضمینی برای سلامتی من نبود.»

بنابراین امیلیا کلارک در ۲۴ سالگی، تحت عمل جراحی ترمیم آنوریسم قرار گرفت. جراح او برای اولین عمل جراحی، جمجمه او را باز نکرد. به جای آن یک سیم را وارد سرخرگ ران او کرد و این سیم درون سرخرگ مسیر خود به سمت مغز را طی کرد و از دور قلب عبور کرد و به مغز رسید. جایی که آنوریسم باید برطرف می‌شد.

یک لحظه تصور کنید که زندگی حرفه‌ای رؤیایی خودتون رو شروع کردید و ناگهان خودتون رو در حال مبارزه برای زنده ماندن می‌بینید. فقط ضربه احساسی این مسئله نابودکننده است.

بعد از انجام عمل، دوران نقاهت بود.

«یک شب، پرستاری من رو از خواب بیدار کرد و به عنوان بخشی از تمرینات شناختی از من پرسید: اسمت چیه؟ «اسم کامل من امیلیا ایزابل یوفمیا رز کلارک است». این اسم خیلی خارق العاده است ولی در کمال وحشت او اسمش را به خاطر نمی‌آورد! «به جای اون، کلمات بی معنی از دهانم بیرون می‌آمد. من حس وحشتی کور و بی‌پایان داشتم. من هرگز ترسی مثل این رو تجربه نکرده بودم. حس یک سرنوشت شوم و بدون راه رهایی. من می‌تونستم اون چه که پیش رویم بود رو ببینم و اون ارزش زندگی کردن رو نداشت. من یک بازیگر بودم. باید دیالوگ‌هایم رو به یاد می‌آوردم ولی حتی اسمم رو هم به یاد نمی‌آوردم.»

امیلیا بعداً متوجه شد که ازاختلالی به نام آفازی (زبان پریشی) رنج می‌برده که به علت آسیب مغزی او ایجاد شده بود. برای یک هفته او به صورت نامفهوم زمزمه می‌کرد. با این که مادرش برای کمک به او در کنارش بود این دوره از زندگی او به معنای واقعی کلمه وحشتناک بود.

«من می‌دونستم که نمی‌تونم حرف بزنم. در بدترین لحظاتم می‌خواستم کار رو یکسره کنم. از پرستاران خواستم تا بگذارند بمیرم.

کار من، تمام رؤیایی که از زندگی‌ام داشتم بر اساس زبان، ارتباط و صحبت کردن بود. بدون اون من هیچ چیز نبودم.»

ما عادت داریم که امیلیا کلارک را در مصاحبه‌هایش خیلی شوخ طبع و بامزه ببینیم. ولی این اتفاق خیلی بی‌رحمانه است. این یکی از صریح‌ترین، صادقانه‌ترین و دردناک‌ترین داستان‌هایی است که در مورد یکی از بازیگران سطح اول دنیا شنیده‌ام و من او را از هر جهت تحسین می‌کنم.

امیلیا کلارک حدود یک ماه را در بیمارستان سپری کرد. نه چندان قبل از این که به فیلمبرداری فصل دوم سریال بازی تاج و تخت برگردد. قبل از اینکه او از بیمارستان مرخص شود به او گفتند که یک آنوریسم کوچکتر در سمت دیگر مغزش وجود دارد که ممکن است هرزمان عود کند. او باید در مورد سلامتش مواظب باشد.

«هنوز درد وجود داشت. مورفین این درد رو تاحدودی ساکت نگه می‌داشت. من در مورد شرایطم با سازندگان بازی تاج و تخت صحبت کردم ولی نمی‌خواستم که این موضوع علنی بشه و همه درمورد اون صحبت کنند. سریال باید ادامه پیدا می‌کرد.»

صادقانه، این خیلی سخت است که باور کنیم امیلیا کلارک موفق به پنهان نگه داشتن همه‌ی این‌ها از رادار رسانه‌ها شده ولی این را هم در نظر داشته باشید که سریال در آن زمان به بزرگی آن چیزی که الآن هست، نشده بود. همین که او قادر به تمرکز بر روی کار بود به اندازه کافی چالش برانگیز بود.

«حتی قبل از شروع فیلمبرداری فصل دوم من از خودم مطمئن نبودم. من اغلب سرگیجه داشتم و خیلی ضعیف بودم و فکر می‌کردم قراره به زودی بمیرم. در طول اقامتم در یک هتل در لندن در یک تور تبلیغاتی من به وضوح یادمه که فکر می‌کردم دیگه نمی‌تونم ادامه بدم، نمی‌تونستم فکر کنم، نمی‌تونستم نفس بکشم. خیلی کمتر سعی می‌کردم جذاب باشم. من بین مصاحبه‌هام مورفین مصرف می‌کردم. درد داشتم و خستگی و کسالتم، بدترین خستگی بود که در طول عمرم تجربه کرده بودم، یک میلیون برابر بدتر. بگذارید با آن روبرو شویم. من یک بازیگر هستم. لازمه این شغل غرور و اعتماد به نفس است. من زمان خیلی زیادی رو به این فکر می‌کردم که چطور به نظر برسم. اگر همه اینها کافی نبوده مثل این می‌مونه که هر بار می‌خوام سوار تاکسی بشم ضربه‌ی سختی به سرم می‌زنم.»

بعد از اولین روز فیلمبرداری فصل دوم وقتی او به هتل برگشت از خستگی تقریباً غش کرد. مسائل برای او خوب پیش نمی‌رفتند. ولی از آنجایی که او حرفه‌ای است تلاش کرد تا این نابسامانی‌ها را به کارش سرایت ندهد. «در مجموعه من اصلاً وضعیت خوبی نداشتم اما تلاش کردم. فصل دوم برای من بدترین بود، نمی‌دونستم دنریس داره چکار می‌کنه. اگر بخوام صادق باشم هر دقیقه از هر روز می فکر می‌کردم دارم می‌میرم.»

بعد از پایان فیلمبرداری فصل سوم، امیلیا کلارک در نیویورک MRI جدیدی انجام داد. ضایعه طرف دیگر مغزش دو برابر شده بود. و پزشکان عمل جراحی فوری را تجویز کردند. به او وعده داده بودند که این جراحی کمترین ریسک را خواهد داشت. ولی وقتی او به هوش آمد خیلی سریع متوجه شد که اشتباهی پیش آمده.

«من از درد فریاد می‌زدم. عمل من ناموفق بود .من خونریزی شدیدی داشتم و پزشکان برایم روشن کردند که اگر دوباره عمل نشوم چند روز بیشتر زنده نخواهم ماند.»

اینبار جراحان باید قطعاتی از جمجمه او را برمی‌داشتند. «من در حالی از اتاق عمل بیرون آمدم که لوله‌ای از سر من بیرون آمده بود. قسمت‌هایی از جمجمه من با تیتانیوم جایگزین شده بود. این روزها شما نمی‌توانید جای زخمی که از فرق سر تا گوش من هست را ببینید ولی من اوایل نمی‌دونستم که این جای زخم قابل دیدن نیست.»

در این حین سریال بازی تاج و تخت در حال محبوب شدن بود. همه درحال صحبت درباره عروسی خونین و جشن دنریس به عنوان یک آزادی‌بخش در قسمت آخر فصل بودند. و در این بین هیچ کس نمی‌دانست که امیلیا کلارک در نیویورک جراحی مغز بسیار سختی داشته است. بار دیگر من خیلی متعجب هستم و او را تحسین می‌کنم که چطور توانست این راز را برای این مدت طولانی نگه دارد تا زمانی که خودش خواست آن را فاش کند.

«من دوباره یک ماه در بیمارستان بودم. مشخصاً تمام امیدم را از دست داده بودم. من نمی‌تونستم در چشمان کسی نگاه کنم. اضطراب شدید و حملات پانیک داشتم. من طوری بزرگ شدم که هیچ وقت نگویم «این عادلانه نیست» من همیشه به این فکر می‌کردم که یادت باشه همیشه کسی هست که شرایطی به مراتب بدتر از تو داره. ولی با گذراندن این تجربه برای بار دوم به کلی امیدم را از دست داده بودم.»

«من از درون خالی شده بودم و فقط پوسته‌ای از خودم را احساس می‌کردم. با اینکه زمانی از آن موقع گذشته، خیلی برام سخته که جزئیاتی از اون روزهای تاریک رو به یاد بیارم. ذهن من اون خاطرات رو مسدود کرده. ولی به خاطر می‌یارم که متقاعد شده بودم که دیگه نمی‌خوام زنده بمونم. و چیزی که بیشتر اذیتم می‌کرد این بود که اخبار بیماری من بالاخره درز خواهد کرد و این اتفاق خیلی زود افتاد. شش هفته بعد از عمل جراحی، روزنامه نشنال اینکوایر مقاله کوتاهی درباره من منتشر کرد. گزارشگر این روزنامه از من دراین مورد سؤالاتی کرد ولی من مصاحبه نکردم.»

چند هفته بعد از مرخص شدن از بیمارستان بعد از عمل جراحی دوم، امیلیا کلارک در کنفرانس سالانه «کامیک کان» در سن دیه گو به همراه چند نفر دیگر از بازیگران بازی تاج و تخت شرکت کرد. «طرفداران در کامیک کان خیلی سرسخت هستند. شما دلتون نمی‌یاد آن‌ها را نا امید کنید. چندین هزار نفر آنجا بودند و درست قبل از اینکه برای جواب دادن به سؤالات برویم یک سردرد وحشتناک به سراغم اومد.»

«حس آشنای ترس نفرت انگیزی دوباره به سراغم اومد. با خودم فکر کردم، همینه! وقت من تموم شده. من دو بار تقلب کردم و از مرگ فرار کردم و این بار دیگه اومده تا من رو ببره. همان‌طور که از روی صحنه رفتم خبرنگار به من نگاه کرد و ازم پرسید آیا مشکلی وجود داره؟ من به او گفتم که دارم می‌رم ولی او به من گقت که گزارشگری از شبکه MTV برای مصاحبه منتظر من است. من تصور کردم که اگه برم ممکنه به صورت زنده در تلویزیون پخش بشه»

ولی امیلیا کلارک از مصاحبه با MTV جان سالم به در برد و خیلی بیشتر از اون. او در حال حاضر در بهترین شرایط زندگی می‌کند. به همین دلیل است که می‌خواهد این داستان عمیق و تأثیرگذارش را با همه به اشتراک بگذارد. او فاش کرد که یک خیریه به نام SameYou راه‌اندازی کرده که هدف این خیریه فراهم کردن درمان برای افراد مبتلا به آسیب و سکته مغزی است.

حالا از منظر فصل هشتم سریال بازی تاج و تخت، امیلیا کلارک خیلی خوشحال است که توانسته این مسیر پرفراز و نشیب را طی کند. هم در سریال و هم در زندگی واقعی.

«رسیدن به پایان بازی تاج و تخت بسیار لذت بخش و فراتر از خوشبختی است. من خیلی خوشحالم که اینجا هستم تا بتونم پایان این داستان و آغاز آنچه که در آینده خواهد آمد را ببینم.»

 

 

۳ دیدگاه

  1. بنده خدا چه سختی هایی کشیده و ما نمیدونستیم

  2. خیلی بدبختی کشیده که .دلم سوخت

  3. سلام تو آخرین پادکست گفته بودید که یه هفته قبل از پخش فصل هشتم سریال یه پادکست میدید بیرون و همینطور گفتید هر اپیزودی که اومد بیرون (اپیزود فصل هشت)دربارش یه پادکست میسازید اما تو کانال تلگرام گفتید این آخرین پاکست هست و تا بعد از فصل هشت هم گفتید که پادکستی بیرون نمیدین چرا؟ و یه سوال بی ربط : پوریا مدیر سایته؟:) ممنون میشم جواب بدید.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*