پدی کانسیداین در گفتوگو با کامپلکس، از ویسریس، خاندان اژدها و تأثیر آنها بر مسیر حرفهای خود گفت:
«من فقط حس میکردم این نقش به من داده شده و کار من اینه که تا جایی که میتونم بهش احساسات انسانی بدم. کار ما این بود که از دیالوگ فراتر بریم و به چیزی که صحنهها دربارهاش بودن برسیم. من هیچوقت دنیای بازی تاج و تخت رو بازی نکردم. هیچوقت حس نکردم که اون نقش رو بازی میکنم. من یه داستان واقعاً انسانی دیدم، یه داستان تراژیک، یه داستان عاشقانه دربارهی مردی که خیلی زود عشق زندگیش رو از دست میده و دیگه هرگز حالش بهتر نمیشه. اون در طول عمرش همیشه این احساس گناه رو حس میکنه، تا آخرین نفسش که دوباره [به عشقش] ملحق میشه.»
داشتن یک پسر، آنقدر برای پادشاه ویسریس مهم بود که جان همسرش را به خطر انداخت. درد از دست دادن همسرش برای او بسیار سنگین است و او تصمیم میگیرد برای جبران، رینیرا را به عنوان وارث تخت آهنین معرفی کرده و از او حمایت کند.
پدی میگوید:
«من فکر میکنم لحظهای که جسد اما رو میسوزونن، اون مَرد هم شروع به مردن میکنه. این چیزی بود که من بازی کردم، من داشتم این تراژدی رو برای عشقی که دیگه روی صفحهی نمایش وجود نداشت بازی میکردم. این چیزیه که ویسریس هر بار که به رینیرا نگاه میکنه میبینه، برای همین بود که هیچوقت نمیتونست واقعاً ازش ایراد بگیره و تنبیهش کنه، برای همین بود که هیچوقت نمیتونست کاملاً باهاش درگیر بشه، چون تنها چیزی که در اون میدید، اما بود. من داشتم این کاراکتر تراژیک رو بازی میکردم.»
ویسریس میدانست پسران رینیرا حرامزاده هستند.
حتی با وجود شرایط جسمی و روحیاش، ویسریس هر کاری که از دستش برمیآید برای حفظ ادعای دخترش رینیرا نسبت به تخت آهنین انجام میدهد. وقتی ویموند ولاریون و سبزها تلاش میکنند حق وراثت دریفتمارک را از لوسریس، پسر رینیرا بگیرند، ویسریس تمام نیرویش را جمع کرده و برای آخرین بار یک عمل عاشقانه برای رینیرا (و اما) انجام میدهد، روی تخت آهنین نشسته و لوسریس را وارث دریفتمارک مینامد.
پدی کانسداین میگوید:
« او [ویسریس] حقیقت این ماجرا رو میدونه، اون هر کاری برای محافظت از رینیرا انجام میده، در غیر این صورت ابله به نظر میرسه و خب اون [ابله] نیست. اون کاملاً و به خوبی میدونه، احمق نیست. داره نادیدهاش میگیره. به آلیسنت هشدار میده که دربارهاش حرف نزنه، از این موضوع بگذره چرا که خطرناک و خیانتکارانه است.»
پدی ادامه میدهد:
«او [ویسریس] بهترین کاراکتری بوده که تو عمرم بازی کردم. تونستم عناصر زیادی رو بهش اضافه کنم. بازی کردن همچین کاراکتری تو همچین دنیایی یه لذت ناب بود. لذت کار تو بازی کردن نقش کسی بود که قدرت فاسدش نکرده، بازی کردن نقش کسی با فضائل اخلاقی ویسریس. برای من اون بین تمام کاراکترهایی که تا به حال فرصت بازی کردنشون رو داشتم، بیشترین جای کار برای اضافه کردن جزئیات جهت شفافتر و جذابتر شدن رو داشته. ابعاد خیلی زیادی داره.»
با این که دیگر پادشاه ویسریس را نخواهیم دید، بازی استادانهی پدی کانسداین میراث او را جاودانه کرده است. به گفتهی جورج آر.آر مارتین، ورژنی که پدی کانسداین از پادشاه ویسریس تارگرین ارائه داد، به حدی از آنچه که خود او در کتاب آتش و خون نوشته بهتر بوده که او را وسوسه کرده بازگردد و بعضی چیزها را دوباره بنویسد.