لرد اسنو (سریال): تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در حال ترجمه|QelThuzad}}


{{اطلاعات فصل 1
{{اطلاعات فصل 1
خط ۱۱: خط ۹:




|تصویر= [[پرونده:Syrio_and_Arya.jpg|300px]]
|تصویر= [[پرونده:Jon and Alliser 1x03.jpg|300px]]




خط ۳۲: خط ۳۰:




[[دنریس]] (Daenerys) اعتماد به نفس جدیدی در نقشش به عنوان همسر [[کال]] به دست آورده و همچنین توسط شوالیه ی تبعیدی سر [[جوراه مورمونت]] (Jorah Mormont) احترام کسب کرده است. اما رابطه اش با برادرش تیره و تار شده، از زمانی که به خاطر دستور دادن به او مورد ضرب و شتم قرار گرفت. [[راکارو]] (Rakharo) [[بلادرایدر]] دنریس، که برای تنبیه او را نزدیک بود خفه کند و یا بکشد، ویسریس را مجبور به پیاده رفتن تا اردوگاه کرد. [[ایری]] (Irri) اعلام می کند که [[دنریس]] باردار است و این موضوع را با [[جوراه]] (Jorah) و [[راکارو]] (Rakharo)در میان می گذارد. برای خوشحال کردن، جوراه مخفیانه برای تدارکات به سمت [[کوهور]] (Qohor) می رود. در چادر دنریس به [[دروگو]] (Drogo) می گوید که بچه شان پسر است.
[[دنریس]] (Daenerys) اعتماد به نفس جدیدی در نقشش به عنوان همسر [[کال]] به دست آورده و همچنین توسط شوالیه ی تبعیدی سر [[جورا مورمونت]] (Jorah Mormont) احترام کسب کرده است. اما رابطه اش با برادرش تیره و تار شده، از زمانی که به خاطر دستور دادن به او مورد ضرب و شتم قرار گرفت. [[راکارو]] (Rakharo) [[بلادرایدر]] دنریس، که برای تنبیه او را نزدیک بود خفه کند و یا بکشد، ویسریس را مجبور به پیاده رفتن تا اردوگاه کرد. [[ایری]] (Irri) اعلام می کند که [[دنریس]] باردار است و این موضوع را با [[جورا]] (Jorah) و [[راکارو]] (Rakharo)در میان می گذارد. برای خوشحال کردن، جورا مخفیانه برای تدارکات به سمت [[کوهور]] (Qohor) می رود. در چادر دنریس به [[دروگو]] (Drogo) می گوید که بچه شان پسر است.
 


=== در شمال ===
=== در شمال ===
خط ۴۱: خط ۳۸:




=== در مقر پادشاهی ===
=== در بارانداز پادشاه ===
 


دسته ی [[ادارد]] (Eddard) به مقر پادشاهی می رسد. ادارد فورا برای برای دیدار شاه در [[شورای کوچک]] احضار می شود. در راهش به سوی اتاق تاج و تخت به [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) بر می خورد و معلوم می شود که جیمی پادشاه دیوانه [[ایریس تارگرین دوم]] را به قتل رسانده است. جیمی یادآوری می کند که ایریس پدر و برادر ادارد را کشت. ادارد فکر نمی کند که این دلیلی برای شکستن پیمان خود به عنوان یک شوالیه [[گارد پادشاه]] باشد. ادارد به همراه [[رنلی براتیون|رنلی]] (Renly) برادر شاه، [[واریس]] (Varys) خواجه، [[استاد اعظم پایسل]] (Grand Maester Pycelle) بزرگ و ارباب سکه لرد [[پتایر بیلیش]] "انگشت کوچیکه" (Petyr "Littlefinger" Baelish) به شورای کوچک می پیوندد. انگشت کوچیکه یک بار برای ازدواج با [[کتلین]] با برادر ادارد جنگیده بود و این یعنی هنوز او را دوست دارد. رنلی اعلام می کند که رابرت به افتخار انتصاب ادارد به عنوان دست پادشاه، می خواهد مسابقات برگزار کند. ادارد متوجه می شود که تاج و تخت به سختی مدیون است، مخصوصا به پدر ملکه لرد [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister). کتلین ظاهرا پنهانی به مقر پادشاهی می رسد. اما او به وسیله ی دو تا از نگهبانان به فاحشه خانه ای برده می شود که متعلق به انگشت کوچیکه است. او به کتلین می گوید که او را به اینجا آورده است تا از اون محافظت کند و ناشناس بماند. واریس هم آنجاست و او از راه جاسوس هایش می دانست که او اینجاست. هر سه آن ها و سر رادریک (Ser Rodrick) درباره ی تلاش برای قتل [[برن]] بحث می کنند. انگشت کوچیکه اقرار می کند که آن خنجر زمانی که مال او بوده، توسط قاتلین او استفاده می شده و همه را شکه می کند. او ادعا می کند که خنجر را بر سر شرط بندی با [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) برای برنده شدن مسابقات قبلی [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister)، باخته است. انگشت کوچیکه ترتیب ملاقات همسرش با ادارد را می دهد، ادارد با اکراه انگشت کوچیکه را به عنوان دوست برای کمک به پیدا کردن قاتل برن می پذیرد. بعد از این که کتلین پایتخت را ترک می کند، ادارد باز می گردد و دخترانش را در حال بحث و جدال می بیند. آریا (Arya) از دست خواهرش سنسا (Sansa) خشمگین است چون برای دفاع از جافری (Joffrey) دروغ گفته است. ند یاد آوری می کند که جافری یک شاهزاده است و روزی پادشاه می شود و سنسا هم همسرش. همچنین متوجه می شود دختر کوچکترش آریا علاقمند به شمشیرزنی است و برای او یک معلم [[براووس|براووسی]] "رقصنده آب"، [[سیریو فورل]] (Syrio Forel) استخدام می کند تا به او هنر شمشیرزنی را آموزش دهد.
دسته ی [[ادارد]] (Eddard) به بارانداز پادشاه می رسد. ادارد فورا برای برای دیدار شاه در [[شورای کوچک]] احضار می شود. در راهش به سوی اتاق تاج و تخت به [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister) بر می خورد و معلوم می شود که جیمی پادشاه دیوانه [[ایریس تارگرین دوم]] را به قتل رسانده است. جیمی یادآوری می کند که ایریس پدر و برادر ادارد را کشت. ادارد فکر نمی کند که این دلیلی برای شکستن پیمان خود به عنوان یک شوالیه [[گارد پادشاه]] باشد. ادارد به همراه [[رنلی براتیون|رنلی]] (Renly) برادر شاه، [[واریس]] (Varys) خواجه، [[استاد اعظم پایسل]] (Grand Maester Pycelle) بزرگ و ارباب سکه لرد [[پتایر بیلیش]] "انگشت کوچیکه" (Petyr "Littlefinger" Baelish) به شورای کوچک می پیوندد. انگشت کوچیکه یک بار برای ازدواج با [[کتلین]] با برادر ادارد جنگیده بود و این یعنی هنوز او را دوست دارد. رنلی اعلام می کند که رابرت به افتخار انتصاب ادارد به عنوان دست پادشاه، می خواهد مسابقات برگزار کند. ادارد متوجه می شود که تاج و تخت به سختی مدیون است، مخصوصا به پدر ملکه لرد [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister). کتلین ظاهرا پنهانی به بارانداز پادشاهی می رسد. اما او به وسیله ی دو تا از نگهبانان به فاحشه خانه ای برده می شود که متعلق به انگشت کوچیکه است. او به کتلین می گوید که او را به اینجا آورده است تا از اون محافظت کند و ناشناس بماند. واریس هم آنجاست و او از راه جاسوس هایش می دانست که او اینجاست. هر سه آن ها و سر رادریک (Ser Rodrick) درباره ی تلاش برای قتل [[برن]] بحث می کنند. انگشت کوچیکه اقرار می کند که آن خنجر زمانی که مال او بوده، توسط قاتلین او استفاده می شده و همه را شکه می کند. او ادعا می کند که خنجر را بر سر شرط بندی با [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) برای برنده شدن مسابقات قبلی [[جیمی لنیستر]] (Jaime Lannister)، باخته است. انگشت کوچیکه ترتیب ملاقات همسرش با ادارد را می دهد، ادارد با اکراه انگشت کوچیکه را به عنوان دوست برای کمک به پیدا کردن قاتل برن می پذیرد. بعد از این که کتلین پایتخت را ترک می کند، ادارد باز می گردد و دخترانش را در حال بحث و جدال می بیند. آریا (Arya) از دست خواهرش سنسا (Sansa) خشمگین است چون برای دفاع از جافری (Joffrey) دروغ گفته است. ند یاد آوری می کند که جافری یک شاهزاده است و روزی پادشاه می شود و سنسا هم همسرش. همچنین متوجه می شود دختر کوچکترش آریا علاقمند به شمشیرزنی است و برای او یک معلم [[براووس|براووسی]] "رقصنده آب"، [[سیریو فورل]] (Syrio Forel) استخدام می کند تا به او هنر شمشیرزنی را آموزش دهد.


=== در دیوار ===
=== در دیوار ===

نسخهٔ کنونی تا ‏۲ مهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۲۳:۳۴

لرد اسنو
سریال بازی تاج و تخت
Jon and Alliser 1x03.jpg
قسمت فصل 1، قسمت 3
قسمت ها (لیست)
→ بعدی قبلی ←
«فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته» «راه شاهی»


موضوع اصلی

آنسوی دریای باریک

دنریس (Daenerys) اعتماد به نفس جدیدی در نقشش به عنوان همسر کال به دست آورده و همچنین توسط شوالیه ی تبعیدی سر جورا مورمونت (Jorah Mormont) احترام کسب کرده است. اما رابطه اش با برادرش تیره و تار شده، از زمانی که به خاطر دستور دادن به او مورد ضرب و شتم قرار گرفت. راکارو (Rakharo) بلادرایدر دنریس، که برای تنبیه او را نزدیک بود خفه کند و یا بکشد، ویسریس را مجبور به پیاده رفتن تا اردوگاه کرد. ایری (Irri) اعلام می کند که دنریس باردار است و این موضوع را با جورا (Jorah) و راکارو (Rakharo)در میان می گذارد. برای خوشحال کردن، جورا مخفیانه برای تدارکات به سمت کوهور (Qohor) می رود. در چادر دنریس به دروگو (Drogo) می گوید که بچه شان پسر است.

در شمال

با بیدار شدن برن (Bran)، ننه ی پیر (Old Nan) برای او داستانی از اولین پدیدار شدن وایت واکر های سوار بر اسب که آن هایی را که کشته بودند، زنده می کردند و از زمستان های بی پایان گذشته تعریف می کرد. اما با آمدن راب استارک (Robb Stark) قطع شد و او غمگینانه به برن می گوید که مصدومیت او دائمی است و دیگر نمی تواند راه برود. برن آرزو می کند که درباره ی سقوطش یادش بیاید و این که ای کاش او مُرده بود.


در بارانداز پادشاه

دسته ی ادارد (Eddard) به بارانداز پادشاه می رسد. ادارد فورا برای برای دیدار شاه در شورای کوچک احضار می شود. در راهش به سوی اتاق تاج و تخت به جیمی لنیستر (Jaime Lannister) بر می خورد و معلوم می شود که جیمی پادشاه دیوانه ایریس تارگرین دوم را به قتل رسانده است. جیمی یادآوری می کند که ایریس پدر و برادر ادارد را کشت. ادارد فکر نمی کند که این دلیلی برای شکستن پیمان خود به عنوان یک شوالیه گارد پادشاه باشد. ادارد به همراه رنلی (Renly) برادر شاه، واریس (Varys) خواجه، استاد اعظم پایسل (Grand Maester Pycelle) بزرگ و ارباب سکه لرد پتایر بیلیش "انگشت کوچیکه" (Petyr "Littlefinger" Baelish) به شورای کوچک می پیوندد. انگشت کوچیکه یک بار برای ازدواج با کتلین با برادر ادارد جنگیده بود و این یعنی هنوز او را دوست دارد. رنلی اعلام می کند که رابرت به افتخار انتصاب ادارد به عنوان دست پادشاه، می خواهد مسابقات برگزار کند. ادارد متوجه می شود که تاج و تخت به سختی مدیون است، مخصوصا به پدر ملکه لرد تایوین لنیستر (Tywin Lannister). کتلین ظاهرا پنهانی به بارانداز پادشاهی می رسد. اما او به وسیله ی دو تا از نگهبانان به فاحشه خانه ای برده می شود که متعلق به انگشت کوچیکه است. او به کتلین می گوید که او را به اینجا آورده است تا از اون محافظت کند و ناشناس بماند. واریس هم آنجاست و او از راه جاسوس هایش می دانست که او اینجاست. هر سه آن ها و سر رادریک (Ser Rodrick) درباره ی تلاش برای قتل برن بحث می کنند. انگشت کوچیکه اقرار می کند که آن خنجر زمانی که مال او بوده، توسط قاتلین او استفاده می شده و همه را شکه می کند. او ادعا می کند که خنجر را بر سر شرط بندی با تیریون لنیستر (Tyrion Lannister) برای برنده شدن مسابقات قبلی جیمی لنیستر (Jaime Lannister)، باخته است. انگشت کوچیکه ترتیب ملاقات همسرش با ادارد را می دهد، ادارد با اکراه انگشت کوچیکه را به عنوان دوست برای کمک به پیدا کردن قاتل برن می پذیرد. بعد از این که کتلین پایتخت را ترک می کند، ادارد باز می گردد و دخترانش را در حال بحث و جدال می بیند. آریا (Arya) از دست خواهرش سنسا (Sansa) خشمگین است چون برای دفاع از جافری (Joffrey) دروغ گفته است. ند یاد آوری می کند که جافری یک شاهزاده است و روزی پادشاه می شود و سنسا هم همسرش. همچنین متوجه می شود دختر کوچکترش آریا علاقمند به شمشیرزنی است و برای او یک معلم براووسی "رقصنده آب"، سیریو فورل (Syrio Forel) استخدام می کند تا به او هنر شمشیرزنی را آموزش دهد.

در دیوار

جان (Jon) به دیگر نیرو ها اضافه میشود و زیر دست سر آلیسر تورن (Alliser Thorne) آموزش میبیند. او به سادگی حریف های مبارزه خود را شکست میدهد و سر آلیسر به افراد به دلیل شکست خوردنشان توهین میکند. با این وجود به جان تبریک نمی گوید و او را لرد اسنو (Lord Snow) صدا میکند تا به حرامزاده بودنش اهانت کند و او را بی مصرف ترین می نامد. جان که ناراحت شده از عموی خود بنجن استارک (Benjen Stark) میخواهد تا او را با خود به شمال دیوار ببرد. ولی در جواب میشنود که در دیوار، چیزی فقط وقتی به دست می آید که برای آن تلاش شود. تیریون (Tyrion) به یاد جان می آورد که او از برادر های جدیدش بهتر نیست و فقط خوشبخت تر بوده و استاد مبارزه اش یک حرفه ای بوده، ولی بقیه یا بی خانمان و یتیم و یا خلافکار بوده اند و هرگز قبل از این شمشیر به دست نگرفته بوده اند. برای جبران کردن، جان اصول شمشیرزنی را به دیگران یاد میدهد. بعدا تیریون با فرمانده جور مرمونت (Jeor Mormont) و استاد ایمون (Maester Aemon) ملاقات میکند. آنها از تیریون میخواهند که به خواهرش ملکه گوشزد کند که نگهبان شب (Night’s Watch) به افراد بیشتری نیاز دارد .قبل از برگشتن تیریون به هدفش که ادرار کردن از بالای دیوار بزرگ بود میرسد و بعدا از جان که حالا او را یک دوست میدید، خداحافظی میکند.