فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته (سریال)
موضوع اصلی
فلج ها، حرامزاده ها و چیزهای شکسته سریال بازی تاج و تخت | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
قسمت | فصل 1، قسمت 4 | ||||||
|
در بارانداز پادشاه
لرد ادارد استارک (Eddard Stark) تحقیقات پنهانی اش را در رابطه با مرگ دست پادشاه قبلی شروع می کند. او از استاد اعظم پایسل (Grand Maester Pycelle) می پرسد که در روز های پایانی چه کسی مراقب او بوده است. او می فهمد که کلمات آخر جان آرن "ریشه قوی است" بوده و این که او در حال خواندن کتاب با نام "دودمان و تاریخ خاندان های بزرگ هفت پادشاهی" (The Lineages and Histories of the Great Houses of the Seven Kingdoms) بوده است. به کمک پتایر بیلیش "انگشت کوچیکه" (Petyr "Littlefinger" Baelish) و عمده ای از خبرچینانش او به دنبال دو سرنخ های بیشتری در رابطه با جانشین سابق خود است. او از شاگرد آهنگری سوال می پرسد و مشخص می شود که جان آرن در آخرین روز های عمر خود از آنجا بازدید کرده است. با توجه به شباهت او به شاه رابرت نتیجه می گیرد که او حرامزاده ی شاه رابرت است. ند تلاش می کند که از ارباب سابق جان آرن اطلاعات بگیرد، که حالا شوالیه شده است، ولی او در مسابقات جشن انتصاب ادارد کشته شده است. شوالیه ای که مسئول این بدبختی ظاهری است سر گرگور کلگان (Gregor Clegane)، ملقب به "کوه" با توجه به ظاهر قوی او. یک پرچم دار لنیستری و برادر "تازی" سندور کلگان (Sandor Clegane).
آنسوی دریای باریک
قوم دوتراکی به شهر ویس دوتراک (Vaes Dothrak) می رسند. ویسریس تارگرین (Viserys Targaryen) از این که کال دروگو (Khal Drogo) با وجود ازدواج با دنریس )(Daenerys) هنوز فرمان فتح هفت پادشاهی وستروس را نداده است ناراحت است. وقتی او دستور احضارش را به تفسیر بد می گیرد، عصبانی می شود و خواهرش را می زند. به هر حال برای اولین بار با او می جنگد و در حالی که ویسریس شگفت زده است، او را تهدید می کند که اگر بار دیگر دست بر روی او بلند شود، آخرین باری است که دست دارد. بعد از این، شوالیه ی تبعیدی جورا مورمونت (Jorah Mormont) به او (دنریس) می گوید که بی تجربگی ویسریس او را فرمانده ی خوبی برای حمله به وستروس نمی کند و خانه ی آن ها را برنمی گرداند، و به رغم اعتقاد ویسریس، مردمان وستروس تا زمانی که زندگی برایشان خوب باشد اهمیت نمی دهند چه کسی فرمانروایی می کند.
در دیوار
نگهبانان شب سمول تارلی (Samwell Tarly) را دریافت می کنند. نیرویی جدید که سریعا مورد قلدر بازی های سر آلیسر تورن (Ser Alliser Thorne) قرار می گیرد. سم چاق، بزدل و دست و پا چلفتی است. ولی از آنجایی که پدرش او را نالایق می داند او را مجبور کرده که به نگهبانان شب بپیوندد و وراثتش را کنار بگذارد، در غیر این صورت او را می کشد و مرگش را بر اثر سانحه ای هنگام شکار بازگو می کند. جان اسنو (Jon Snow) از سم دفاع می کند و بقیه ی سربازان را نیز قانع می کند تا به سم آزاری نرسانند که باعث خشم بیشتر سر آلیسر می شود. آلیسر دلیل رفتارهای خود را زندگی ناگوار در شمال دیوار به خصوص در زمستان می داند و به جان و سم هشدار می دهد که خود را قوی سازند وگرنه هیچ شانسی برای زنده ماندن نخواهند داشت.
در شمال
تیریون در راه بازگشت به بار انداز پادشاه پس از بازدیدش از دیوار در وینترفل توقف می کند. ولی بابرخورد سردی از لرد راب استارک ( Robb Stark) رو به رو می شود که شک دارد لنیستر ها پشت جریان سقوط برادر کوچکترش و بعد از آن تلاش برای قتل وی باشند. با وجود برخورد سرد، تیریون مهربانی خود را به برن که فلج شده نشان می دهد و راه کاری برای ساختن زینی منحصر به فرد به او می دهد که بتواند دوباره اسب سواری کند. تیریون قبل از ترک ویترفل با تیون گریجوی (Theon Greyjoy) - نگهبانی در خانه ی استارک - صحبت می کند و به او طعنه می زند که چطور خانواده و سرزمینشان، سرزمین آهن (Iron Islands) ، برای شورش تقلا کردند ولی شکست خوردند و این حقیقت که تیون یک گروگان برای خانواده ی استارک است. جلوتر در جنوب، تیریون و همراهان کوچکش برای گذراندن شب در مسافرخانه ای در تقاطع دو جاده توقف می کنند. تیریون در آنجا کتلین استارک (Catelyn Stark) را در لباس مبدل شناسایی می کند. با لو رفتن کتلین در لباس مبدل اش، او از پرچم داران پدرش که در مسافرخانه حضور دارند تقاضای کمک می کند تا تیریون را به تصرف درآورند تا محاکمه شود.
|