ریگار تارگرین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۵۰ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۸ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{اطلاعات اشخاص | {{اطلاعات اشخاص | ||
| | | نام_شخصیت =[[پرونده:House Targaryen crest.PNG|50px|راست]] '''ریگار تارگرین''' [[پرونده:House Targaryen crest.PNG|50px|چپ]] | ||
| | | تصویر = [[پرونده:MiguelRegod%C3%B3nHarkness_Rhaegar_Targaryen.jpg|320px|center]] | ||
| | | توضیح_عکس = تصویر ریگار | ||
| | | القاب =پرنس نقره ای{{سخ}}پرنس اژدها{{سخ}}آخرین اژدها | ||
| | | عنوان =پرنس [[دراگون استون]]{{سخ}}[[شوالیه]] | ||
| | | خاندان =[[خاندان تارگرین]] | ||
| | | نژاد =نژاد | ||
| | | فرهنگ =[[والریا]] | ||
| | | همسر =[[الیا مارتل]] | ||
| | | محل_تولد = [[سامرهال]] | ||
| | | تاریخ_تولد = 259AL | ||
| | | محل_مرگ =[[ترایدنت]] | ||
| | | تاریخ_مرگ =283AL | ||
| | | کتابها =[[بازی تاج و تخت]] (اشاره شده){{سخ}}[[نزاع شاهان]] (اشاره شده){{سخ}}[[یورش شمشیرها]] (اشاره شده){{سخ}}[[ضیافتی برای کلاغ ها]] (اشاره شده){{سخ}}[[رقصی با اژدهایان]] (اشاره شده) | ||
| | | نشان = | ||
| | | بازیگر = | ||
| | | سریال = | ||
}} | }} | ||
وفاداران تارگرینها از او به عنوان یک قهرمان یاد میکنند. | پرنس '''ریگار تارگرین'''، بزرگ ترین پسر [[ایریس تارگرین دوم|ایریس دوم]] (Aerys II)، و به عنوان وارث اصلی، پرنس [[دراگون استون]] (Dragonstone) بود. ریگار در طول زندگی اش بین [[مردم عامه]] (smallfolk) محبوبیت داشت، اما در [[شورش رابرت]] (Robert’s Rebellion)، که تا اندازهای به خاطر ربودن [[لیانا استارک]] (Lyanna Stark) توسط او به راه افتاده بود، کشته شد. وفاداران تارگرینها از او به عنوان یک قهرمان یاد میکنند.{{رف|نش|48}} | ||
== ظاهر و شخصیت == | == ظاهر و شخصیت == | ||
[[پرونده:Rhaegar | [[پرونده:Rhaegar Targaryen Elia Martell marriage.jpg|350px|thumb|left|ازدواج با الیا مارتل از دورن]] | ||
ریگار بسیار باهوش بود، و در هرکاری که تمرکزش را روی آن میگذاشت، بهترین میشد؛ او یک نوازندهی با استعداد و یک شوالیهی با مهارت محسوب میشد. ریگار به شدت تحت | ریگار بسیار باهوش بود، و در هرکاری که تمرکزش را روی آن میگذاشت، بهترین میشد؛ او یک نوازندهی با استعداد و یک شوالیهی با مهارت محسوب میشد. ریگار به شدت تحت تأثیر «[[سایهی سامرهال]]» قرار داشت، زیرا او «متولد شده در اندوه» بود و گاه به گاه افسرده به نظر میرسید. | ||
افراد بسیاری برای ریگار احترام قائل بودند، حتی [[ادارد استارک|ند استارک]](Ned Stark)، بهترین دوست رابرت. [[جیمی لنیستر|جیمی]] (Jaime) هنوز آهنگ آهنین صدای ریگار را به خاطر میآورد. | افراد بسیاری برای ریگار احترام قائل بودند، حتی [[ادارد استارک|ند استارک]](Ned Stark)، بهترین دوست رابرت. [[جیمی لنیستر|جیمی]] (Jaime) هنوز آهنگ آهنین صدای ریگار را به خاطر میآورد.{{رف|ضبک|8}} ریگار بلند قد و خوشقیافه بود، چشمان یاسی تیره (darklilac eyes) و موهای نقره ای تارگرینها را داشت. اغلب خواهر او دنریس تارگرین (Daenerys) را با مقایسه با ریگار میستایند. | ||
== زندگی == | == زندگی == | ||
پرنس ریگار پسر نخست شاه ایریس دوم (Aerys II) و ملکه [[ریلا تارگرین|ریلا]] (Rhaella) بود. تولد او در ۲۵۹ سال بعد از فتح اگان (۲۵۹AL)، و درست در روز [[تراژدی سامرهال]] (Tragedy at Summerhall) واقع شد. او به عنوان یک کودک، بیش از حد مطالعه می کرد، تا آن جا که شوخیهایی دربارهی روحیات او ساخته شده بود. ریگار بعد از آن تبدیل به جنگجوی برجستهای شد، اگر چه در ابتدا به نظر نمیرسید تمایلی به روحیات جنگی داشته باشد. ظاهراً او به دلیل موضوعی که خوانده بود به این زمینه علاقمند شد. | پرنس ریگار پسر نخست شاه ایریس دوم (Aerys II) و ملکه [[ریلا تارگرین|ریلا]] (Rhaella) بود. تولد او در ۲۵۹ سال بعد از فتح اگان (۲۵۹AL)، و درست در روز [[تراژدی سامرهال]] (Tragedy at Summerhall) واقع شد. او به عنوان یک کودک، بیش از حد مطالعه می کرد، تا آن جا که شوخیهایی دربارهی روحیات او ساخته شده بود. ریگار بعد از آن تبدیل به جنگجوی برجستهای شد، اگر چه در ابتدا به نظر نمیرسید تمایلی به روحیات جنگی داشته باشد. ظاهراً او به دلیل موضوعی که خوانده بود به این زمینه علاقمند شد.{{رف|یش|42}} | ||
ریگار در ۱۷ سالگی شوالیه شد، و طبق همهی اشارات به جنگجوی بسیار ماهر و توانایی تبدیل شد که همیشه خود را در تورنومنتها متمایز میکرد. اما به ندرت در میدان رقابت ظاهر میشد. مردم میگفتند ریگار بیشتر از آنکه به نیزهاش علاقمند باشد، چنگش را دوست دارد. | ریگار در ۱۷ سالگی شوالیه شد، و طبق همهی اشارات به جنگجوی بسیار ماهر و توانایی تبدیل شد که همیشه خود را در تورنومنتها متمایز میکرد. اما به ندرت در میدان رقابت ظاهر میشد. مردم میگفتند ریگار بیشتر از آنکه به نیزهاش علاقمند باشد، چنگش را دوست دارد. | ||
او اغلب علاقه مند بود تا از ویرانههای [[سامرهال]] (Summerhall) بازدید کند آن هم در حالی که تنها چنگش را به همراه داشت،. و هرگاه باز میگشت نغمههایی چنان زیبا مینواخت که چشم بانوان را تر میکرد. با وجود این که ریگار اغلب سرسخت و خوددار بود و برخوردی رسمی داشت در میان مردم بسیار محبوب بود، [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) اشاره میکند که مردم عامه (smallfolk) لرد [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) را دوبرابر بیش تر از شاه ایریس دوم (Aerys II) تشویق کردند، اما صدای این تشویق نصف صدایی که برای تشویق ریگار بلند شد نبود. جیمی لنیستر (Jaime Lannister) هم هنوز فکر میکند که ریگار میتوانست پادشاه خوبی شود. [[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy) که به سه شاه خدمت کرده است، معتقد است ریگار میتوانست پادشاه بهتری از ترکیب هرسهی آن ها با هم باشد. | او اغلب علاقه مند بود تا از ویرانههای [[سامرهال]] (Summerhall) بازدید کند آن هم در حالی که تنها چنگش را به همراه داشت،. و هرگاه باز میگشت نغمههایی چنان زیبا مینواخت که چشم بانوان را تر میکرد. با وجود این که ریگار اغلب سرسخت و خوددار بود و برخوردی رسمی داشت در میان مردم بسیار محبوب بود، [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) اشاره میکند که مردم عامه (smallfolk) لرد [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) را دوبرابر بیش تر از شاه ایریس دوم (Aerys II) تشویق کردند، اما صدای این تشویق نصف صدایی که برای تشویق ریگار بلند شد نبود. جیمی لنیستر (Jaime Lannister) هم هنوز فکر میکند که ریگار میتوانست پادشاه خوبی شود. [[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy) که به سه شاه خدمت کرده است، معتقد است ریگار میتوانست پادشاه بهتری از ترکیب هرسهی آن ها با هم باشد. | ||
ملازمان ریگار [[میلس موتون]] (Myles Mooton) و [[ریچارد لونموث]] (Richard Lonmouth) بودند، و بعد از این که ریگار آنها را شوالیه کرد، همراهان نزدیک او باقی ماندند. لرد جان کانینگتون (Jon Connington) هم دوست نزدیک ریگار بود، اما صمیمیترین و قدیمیترین دوست ریگار، سر [[آرتور دین]] (Arthur Dayne) بود. پادشاه ایریس، وقتی هنوز چندان دیوانه نبود، بزرگترین پسر عمویش [[استفان | ملازمان ریگار [[میلس موتون]] (Myles Mooton) و [[ریچارد لونموث]] (Richard Lonmouth) بودند، و بعد از این که ریگار آنها را شوالیه کرد، همراهان نزدیک او باقی ماندند. لرد جان کانینگتون (Jon Connington) هم دوست نزدیک ریگار بود، اما صمیمیترین و قدیمیترین دوست ریگار، سر [[آرتور دین]] (Arthur Dayne) بود. پادشاه ایریس، وقتی هنوز چندان دیوانه نبود، بزرگترین پسر عمویش [[استفان براتیون]] (Steffon Baratheon) را در جستجوی عروسی برای ریگار، که خواهری نداشت تا با او ازدواج کند، روانه کرد. ماموریت او بی ثمر ماند. بعدها ریگار با پرنسس [[الیا مارتل]] (Elia Martell) دورنی ازدواج کرد، کسی که از صاحب دو فرزند شد : یک دختر، [[رینیس]] (Rhaenys)، و یک پسر، [[اگان تارگرین ششم|اگان تارگرین]] (Aegon Targaryen). | ||
الیا، به علت سلامت متزلزلش، تا نیم سال پس از تولد رینیس بستری بود و با به دنیا آورد اگان تقریباً جان خود را از دست داد، بعد از آن استادان (Maesters) به ریگار گفتند که همسرش نمیتواند فرزند دیگری داشته باشد.[ | الیا، به علت سلامت متزلزلش، تا نیم سال پس از تولد رینیس بستری بود و با به دنیا آورد اگان تقریباً جان خود را از دست داد، بعد از آن [[استادان]] (Maesters) به ریگار گفتند که همسرش نمیتواند فرزند دیگری داشته باشد.{{رف|ربا|61}} [[استاد ایمون]] (Maester Aemon)، که ریگار در آن زمان از طریق کلاغهای نامه رسان (raven messages) با او مکاتبه داشت، به خاطر می آورد ریگار به اشتباه باور داشت که اگان همان [[پرنس وعده داده شده]] (the Prince Who Was Promised) است.{{رف|ضبک|35}} | ||
== عشق و مرگ == | == عشق و مرگ == | ||
در طول | [[پرونده:Rob-rhaegar-winterfell.jpg|350px|thumb|left|ریگار در نبرد با رابرت در ترایدنت. اثر M.Luisa Giliberti]] | ||
در طول [[مسابقه هارن هال]] (Tourney at Harrenhal)، ریگار توقف ناپذیر ظاهر شد، و حتی سر [[آرتور دین]] (Arthur Dayne) ملقب به شمشیر صبح را مغلوب کرد. با برنده شدن تاج رُز زمستانی برای [[ملکهی عشق و زیبایی]] (Queen of Love and Beauty)، او علاقهاش به [[لیانا استارک]] (Lyanna Stark) را، با نادیده گرفتن همسر خودش، پرنسس الیای دورنی و گذاشتن تاج در دامان لیانا، فاش کرد.{{رف|یش|42}} ظاهراً یک سال بعد، ریگار، به دلایل نامعلوم، لیانا را میرباید. این اقدام سرانجام، ماشهی [[شورش رابرت]] (Robert’s Rebellion) و سقوط [[خاندان تارگرین]] (Targaryen dynasty) را کشید. | |||
در طول | در طول [[نبرد ترایدنت]] (Battle of the Trident)، ریگار در یک گدار، و در مبارزهی تن به تن با رابرت روبهرو شد، جایی که هردوی آنها در میان جریانهای خشمگین ترایدنت، مبارزهای افسانهای داشتند. ریگار علیرغم زخمی کردن رابرت، با ضربهی سنگین پتک جنگی او، از پا افتاد. ضربه ای که یاقوتهایی که زره ریگار را پوشانده بودند را خرد و در زیر آب پراکنده کرد. این مکان پس از آن «[[گدار یاقوت]]» نامیده شد. | ||
بعدهها همسر او الیا و پسرشان، توسط سر گرگور کلگان (Gregor Clegane) و سر آموری لورچ (Amory Lorch) در | بعدهها همسر او الیا و پسرشان، توسط سر [[گرگور کلگان]] (Gregor Clegane) و سر [[آموری لورچ]] (Amory Lorch) در جریان [[غارت بارانداز پادشاه]] (Sack of King’s Landing)، به قتل رسیدند. لورچ، رینیس (Rhaenys) خردسال را در حالی که جیغ میکشید، از زیر تخت پدرش بیرون کشید و تا مرگ به او خنجر زد. | ||
اسپویلر | {{اسپویلر|سر گرگور یک نوزاد (infant) را با کوبیدن سرش به دیوار، به قتل رساند، (کسی که بسیاری باور داشتند اگان ششم بود، اما در واقع [[شاهزاده فاضلاب|کودکی روستایی]] بود)}} | ||
گرگور سپس به الیا تجاوز کرده و او را هم به قتل رساند. | گرگور سپس به الیا تجاوز کرده و او را هم به قتل رساند. | ||
== ارجاعات در کتاب == | == ارجاعات در کتاب == | ||
=== بازی تاج و تخت | === بازی تاج و تخت === | ||
[[پرونده:Rhaeg-winterfell.jpg|300px|thumb|left|ریگار]] | |||
[[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon)، وقتی به ریگار اشاره میکند، او را یک هیولا و متجاوز توصیف میکند. هرچند، به نظر نمیرسد دوست او، [[ادارد استارک]] (Eddard Stark)، در این عقیده با او شریک باشد. | |||
رابرت براتیون (Robert Baratheon)، وقتی به ریگار اشاره میکند، او را یک هیولا و متجاوز توصیف میکند. هرچند، به نظر نمیرسد دوست او، ادارد استارک (Eddard Stark)، در این عقیده با او شریک باشد. | |||
دنریس (Daenerys)، در رویای خود، برادرش ریگار را سوار بر نرینهای به سیاهی زرهاش میبیند. در حالی که تلالوء سرخ آتش از میان شکاف چشم کلاهخودش میدرخشد. دنی دریچهی صیقلی کلاهخود سیاه را بالا میکشد و می بیند چهرهی درون آن متعلق به خودش است. | [[دنریس]] (Daenerys)، در رویای خود، برادرش ریگار را سوار بر نرینهای به سیاهی زرهاش میبیند. در حالی که تلالوء سرخ آتش از میان شکاف چشم کلاهخودش میدرخشد. دنی دریچهی صیقلی کلاهخود سیاه را بالا میکشد و می بیند چهرهی درون آن متعلق به خودش است. | ||
=== نبرد شاهان | === نبرد شاهان === | ||
دنریس (Daenerys) یکی از اژدهاهای (dragons) تازه متولد شده ی خود را به افتخار برادرش ریگار، نامگذاری میکند. اژدهای با پولکهای سبز و برنزی، به افتخار برادر دلیرش که در سواحل سبز ترایدنت کشته شد، ریگال (Rhaegal) نامیده میشود. | دنریس (Daenerys) یکی از اژدهاهای (dragons) تازه متولد شده ی خود را به افتخار برادرش ریگار، نامگذاری میکند. اژدهای با پولکهای سبز و برنزی، به افتخار برادر دلیرش که در سواحل سبز ترایدنت کشته شد، [[ریگال]] (Rhaegal) نامیده میشود. | ||
ریگار در شهود دنریس تارگرین (Daenerys Targaryen)، در | ریگار در شهود دنریس تارگرین (Daenerys Targaryen)، در [[خانه ی نامیرایان]] (House of the Undying) ظاهر میشود. او درحال گفتگو با همسرش الیا (Elia) دربارهی سرنوشت پسرشان (اگان) و این که نام او را چه میگذارد، دیده میشود. او همچنین اظهار میکند که … | ||
اژدها سه سر دارد، باید یکی دیگر هم باشد. | {{نقل قول|اژدها سه سر دارد، باید یکی دیگر هم باشد.{{رف|نش|48}}}} | ||
به علاوه، دنریس در خانهی نامیرایان (House of the Undying)، مرگ ریگار در گدار یاقوتِ ترایدنت (Trident) توسط رابرت براتیون (Robert Baratheon) را هم میبیند: | به علاوه، دنریس در خانهی نامیرایان (House of the Undying)، مرگ ریگار در گدار یاقوتِ ترایدنت (Trident) توسط رابرت براتیون (Robert Baratheon) را هم میبیند: | ||
یاقوت ها مانند قطرات خون از سینهی پرنس درحال مرگ به پرواز درآمد، او به روی زانوهایش در آب فرو افتاد و با آخرین نفسش نام یک زن را زمزمه کرد. | {{نقل قول|یاقوت ها مانند قطرات خون از سینهی پرنس درحال مرگ به پرواز درآمد، او به روی زانوهایش در آب فرو افتاد و با آخرین نفسش نام یک زن را زمزمه کرد.}} | ||
===طوفان شمشیرها | ===طوفان شمشیرها=== | ||
دنریس (Daenerys) سوار بر کشتی بالریون (Balerion)، به آرستان | [[پرونده:The dragon prince.jpg|300px|thumb|left|شاهزاده اژدها]] | ||
توانا، | دنریس (Daenerys) سوار بر [[کشتی بالریون]] (Balerion)، به [[آرستان ریش سپید]] (Arstan Whitebeard) میگوید که چیزهای بسیار کمی دربارهی ریگار میداند، فقط داستانهایی که [[ویسریس تارگرین|ویسریس]] برایش تعریف کرده، در حالی که او در زمان مرگ ریگار تنها یک پسربچه بوده. وقتی دنی از آرستان میپرسد که ریگار حقیقتاً چگونه بوده، آرستان پاسخ میدهد: | ||
{{نقل قول|توانا، بیشتر از هر چیز دیگر. مصمم، سنجیده، وظیفهشناس، با اراده.}} | |||
سپس او برای دنی داستانی دربارهی ریگار تعریف میکند: | سپس او برای دنی داستانی دربارهی ریگار تعریف میکند: | ||
{{نقل قول|پرنس درگون استون (Dragonstone)، به عنوان یک پسر جوان بیش از حد کتابخوان بود. او آنقدر زیاد مطالعه میکرد که مردم میگفتند حتماً ملکه [[ریلا تارگرین|ریلا]] (Rhaella) هنگام بارداریاش هم تعدادی کتاب وهم یک شمع بلعیده. ریگار علاقهای به بازی با سایر بچهها نداشت. اساتید (maesters) از هوش او متحیر بودند، اما شوالیههای پدرش کنایه میزدند که [[بیلور مقدس]] (Baelor the Blessed) دوباره متولد شده. تا اینکه یک روز پرنس ریگار در یک طومار چیزی پیدا کرد که او را تغییر داد. کسی نمیداند که آن چه بوده است، فقط این که ناگهان ریگار یک روز صبح زود، وقتی شوالیهها داشتند شمشیرهایشان را میبستند، در حیاط حاضر شد. به سمت سر [[ویلم دری]] (Willem Darry)، استاد رزم رفت، و گفت: «من به یک شمشیر و زره نیاز دارم، به نظر میرسد که باید جنگجو بشوم.}} | |||
جیمی (Jaime) در حالی که سر خود را برای استراحت به یک درخت نیایش (weirwood) تکیه داده، غرق رویایی تبدار میشود. او در قسمتی از رویایش پنج تن از برادرانش در [[گارد شاه]]ی (Kingsguard) سابق ایریس دوم (Aerys II) را میبیند. درحالی که در کنار آنها، ریگار تارگرین، پرنس درگوناستون (Dragonstone) و وارث حقیقی [[تخت آهنین]] (Iron Throne)، در میان تاجی از غبار و اندوه، و موهایی بلند که پشت سرش جاری شده، اسب میراند. پرنس ریگار با نوری سرد می سوزد، لحظهای سفید، لحظهای سرخ، لحظهای تاریک. او به جیمی (Jaime) میگوید: | |||
{{نقل قول|«من همسر و فرزندانم را به دستان تو سپردم.»}} | |||
جیمی به ریگار پاسخ میدهد که هیچوقت فکر نمیکرده که او به آنها آزاری برساند. | |||
=== ضیافتی برای کلاغها=== | |||
وقتی جیمی (Jaime) بر سر تابوت تشییع پدرش پاس ایستاده، دربارهی روزی که در حیاط [[قلعه ی سرخ]] (Red Keep)، با ریگار خداحافظی کرد میاندیشد. پرنس، زره اش که به سیاهی شب بود و اژدهایی سه سر از یاقوت روی سینه اش نقش بسته بود، را پوشیده بود. جیمی برای همراهی از او درخواست کرد، اما ریگار با بیان این که ایریس (Aerys) خیلی بیش تر از آن که از پسر عمویش رابرت (Robert) بترسد، از پدر جیمی، [[تایوین لنیستر]] (Tywin Lannister) می ترسد، خواهش او را رد کرد. ایریس می خواست جیمی را نزدیک خود نگاه دارد تا تایوین نتواند آسیبی به او برساند. ریگار توضیح داد که جرات ندارد در چنین شرایطی این پشتیبانی را از ایریس (Aerys) بگیرد. وقتی جیمی (Jaime) امتناع کرد، ریگار دستی بر شانه ی جیمی جوان گذاشت و گفت: | |||
{{نقل قول|«وقتی جنگ تمام شد، تصمیم دارم شورایی تشکیل بدهم. تغییراتی داده می شود. خیلی وقت پیش چنین تصمیمی داشتم، اما …، خوب، صحبت درباره ی راه های نرفته سودی ندارد. بعداً صحبت می کنیم، وقتی برگشتم.»}} | |||
این ها آخرین کلماتی بود که ریگار تارگرین به جیمی (Jaime) گفت. بیرون دروازه ها یک لشکر گرد آمده، و لشکر دیگر به ترایدنت (Trident) رسیده بود. بنابراین پرنس درگون استون (Dragonstone) سوار شد، کلاه خود سیاه بلندش را بست، و پیش به سوی نابودی اش راند.{{رف|ضبک|8}} | |||
[[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister)، ریگار را در مسابقه ای که در [[کسترلی راک]] (Casterly Rock) برگزار شده بود، به خاطر می آورد. او قبل معرفی به ریگار شیفته ی او شده بود: | |||
{{نقل قول|او ده ساله بود وقتی سرانجام پرنسش را در مسابقه ای که لرد پدرش برای خوش آمدگویی ورود شاه ایریس به غرب تدارک دیده بود از نزدیک دید. جایگاه تماشاگران در زیر دیوار های [[لنیسپورت]] (Lannisport) افراشته شده بود، و هلهله ی تشویق جمعیت مانند غرش رعد از دیوار های کسترلی راک (Casterly Rock) منعکس می شد. ملکه به یاد می آورد که آن ها پدرش را دو برابر بلند تر از شاه تشویق کردند، اما این تنها نصف صدایی بود که برای تشویق پرنس ریگار بلند شد. | |||
ریگار تارگرین، هفده ساله و تازه شوالیه شده، وقتی وارد میدان نبرد شد، روی زره زنجیری طلایی، زره فلزی سیاه پوشیده بود. در پشت کلاهخودش نوارهای قرمز و طلایی و نارنجی مانند شعله های آتش شناور بود. دو تا از عموهای سرسی، همین طور دو جین از بهترین نیزه باز های پدرش، زبده ترین های غرب، در مقابل نیزه ی ریگار به زمین افتادند،. شب هنگام، پرنس چنگ نقره ای اش را نواخته و اشک از چشمان سرسی جاری شده بود. سرسی وقتی به ریگار معرفی شد، تقریباً در عمق [[چشمان ارغوانی]] و غمگین او غرق شده بود. او زخمی بود، سرسی اندیشه هایش را به یاد آورد، اما وقتی ازدواج کردیم، من جراحتش را التیام خواهم داد. حتی جیمی (Jaime) زیبایش هم در مقایسه با ریگار، بیش از پسرکی خام نبود.{{رف|ضبک|24}}}} | |||
===رقصی با اژدهایان=== | |||
{{اسپویلر|[[دنریس]] (Daenerys) به سر [[باریستان]] (Barristan) می گوید که او عروسی برادرش ریگار را دیده است. دنریس از او می پرسد که ریگار برای عشق ازدواج کرد یا وظیفه. سر باریستان بعد از لحظه ای شک می گوید: | |||
{{نقل قول|پرنسس [[الیا مارتل|الیا]] (Elia) زن شایسته ای بود، علیاحضرت. او مهربان و باهوش بود، با قلبی نرم و لطافت طبعی شیرین. چیزی که من می دانم این است که پرنس به او تمایل داشت.}} | |||
دنی با خود فکر می کند که پشت کلمه ی تمایل حرف های دیگری است.{{رف|ربا|23}} در طی مراحل ازدواج، دختر درون دنریس (Daenerys)، وقتی به محبوبش [[داریو ناهاریس|داریو]] (Daario) فکر می کند، نهانی امیدوار است که او می آید، و دنی را به زور شمشیر به دست می آورد، همان طور که ریگار [[لیانا استارک|دختر شمالی]] اش (northern girl) را به دست آورد. اما ملکه ی درون او می داند که این احمقانه است.{{رف|ربا|43}} وقتی [[جان کانینگتون]] (Jon Connington) درباره ی مسئله ی اعتماد با [[گریف جوان]] (Young Griff) بحث می کند، به او هشدار می دهد که بیش از حد محتاط نباشد، وگرنه بدبینی مسموم کرده و می تواند شخص را بدخلق و ترسو کند. او با خود فکر می کند: | |||
{{نقل قول|شاه ایریس این طور بود. درپایان، حتی ریگار هم به اندازه ی کافی به این موضوع واقف بود.{{رف|ربا|61}}}} | |||
بعدها، بعد از رسیدن به خشکی با [[گروه طلایی]] (Golden Company)، برای بازپس گیری تخت آهنیی (Iron Throne)، [[جان کانینگتون]] (Jon Connington) سوگند می خورد که پسر ریگار را همانند پدرش سرافکنده نمی کند.{{رف|ربا|24}} وقتی پرنس [[اگان تارگرین ششم|اگان تارگرین]] (Aegon Targaryen) به جان کانینگتون (Jon Connington) می گوید که از قلعه ی او، [[کنام شیردال]] (Griffin’s Roost)، خوشش آمده، جان ناگهان کلمات ریگار و نحوه ی نگاه او وقتی روی بام برج شرقی، بلندترین برج کنام شیردال (Griffin’s Roost)، ایستاده بود را به خاطر می آورد: او گفت: | |||
{{نقل قول|«زمین های پدرت زیبا هستند.» درحالی که موهای نقره ای اش در باد افشان بود و چشم هایش به رنگ ارغوانی تیره، و تیره تر از چشمان این پسر بودند.}}}} | |||
==نقل قول ها درباره ی ریگار== | ==نقل قول ها درباره ی ریگار== | ||
{{نقل قول| | {{نقل قول|ریگار دلاورانه جنگید، ریگار باشکوه جنگید، ریگار شرافتمندانه جنگید، و ریگار مرد.{{رف|یش|23}}|[[جورا مورمونت]] (Jorah Mormont)}} | ||
{{نقل قول|«من هرشب در رویاهایم او را می کشم، هزاران بار مرگ باز هم کم تر از لیاقت اوست.»[ | {{نقل قول|«من هرشب در رویاهایم او را می کشم، هزاران بار مرگ باز هم کم تر از لیاقت اوست.»{{رف|بتت|4}}|[[رابرت براتیون]] (Robert Baratheon)}} | ||
{{نقل قول|«پرنس ریگار عاشق لیدی | {{نقل قول|«پرنس ریگار عاشق [[لیانا استارک|لیدی لیانا]]یش (Lady Lyanna) بود و هزاران نفر به خاطر این مردند.»{{رف|ربا|67}}|[[باریستان سلمی]] (Barristan Selmy)}} | ||
==منابع== | |||
{{منابع|2}} | |||
[[en:Rhaegar Targaryen]] | |||
[[رده:خاندان تارگرین]][[رده:نجیب زادگان]][[رده:شوالیه ها]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱۲ اوت ۲۰۱۵، ساعت ۱۲:۵۰
تصویر ریگار | |
| |
القاب | پرنس نقره ای پرنس اژدها |
---|---|
عنوان | پرنس دراگون استون شوالیه |
خاندان | خاندان تارگرین |
نژاد | نژاد |
فرهنگ | والریا |
تولد | در 259AL در سامرهال |
مرگ | در 283AL در ترایدنت |
همسر | الیا مارتل |
کتاب(ها) | بازی تاج و تخت (اشاره شده) نزاع شاهان (اشاره شده) |
پرنس ریگار تارگرین، بزرگ ترین پسر ایریس دوم (Aerys II)، و به عنوان وارث اصلی، پرنس دراگون استون (Dragonstone) بود. ریگار در طول زندگی اش بین مردم عامه (smallfolk) محبوبیت داشت، اما در شورش رابرت (Robert’s Rebellion)، که تا اندازهای به خاطر ربودن لیانا استارک (Lyanna Stark) توسط او به راه افتاده بود، کشته شد. وفاداران تارگرینها از او به عنوان یک قهرمان یاد میکنند.[۱]
ظاهر و شخصیت
ریگار بسیار باهوش بود، و در هرکاری که تمرکزش را روی آن میگذاشت، بهترین میشد؛ او یک نوازندهی با استعداد و یک شوالیهی با مهارت محسوب میشد. ریگار به شدت تحت تأثیر «سایهی سامرهال» قرار داشت، زیرا او «متولد شده در اندوه» بود و گاه به گاه افسرده به نظر میرسید. افراد بسیاری برای ریگار احترام قائل بودند، حتی ند استارک(Ned Stark)، بهترین دوست رابرت. جیمی (Jaime) هنوز آهنگ آهنین صدای ریگار را به خاطر میآورد.[۲] ریگار بلند قد و خوشقیافه بود، چشمان یاسی تیره (darklilac eyes) و موهای نقره ای تارگرینها را داشت. اغلب خواهر او دنریس تارگرین (Daenerys) را با مقایسه با ریگار میستایند.
زندگی
پرنس ریگار پسر نخست شاه ایریس دوم (Aerys II) و ملکه ریلا (Rhaella) بود. تولد او در ۲۵۹ سال بعد از فتح اگان (۲۵۹AL)، و درست در روز تراژدی سامرهال (Tragedy at Summerhall) واقع شد. او به عنوان یک کودک، بیش از حد مطالعه می کرد، تا آن جا که شوخیهایی دربارهی روحیات او ساخته شده بود. ریگار بعد از آن تبدیل به جنگجوی برجستهای شد، اگر چه در ابتدا به نظر نمیرسید تمایلی به روحیات جنگی داشته باشد. ظاهراً او به دلیل موضوعی که خوانده بود به این زمینه علاقمند شد.[۳] ریگار در ۱۷ سالگی شوالیه شد، و طبق همهی اشارات به جنگجوی بسیار ماهر و توانایی تبدیل شد که همیشه خود را در تورنومنتها متمایز میکرد. اما به ندرت در میدان رقابت ظاهر میشد. مردم میگفتند ریگار بیشتر از آنکه به نیزهاش علاقمند باشد، چنگش را دوست دارد.
او اغلب علاقه مند بود تا از ویرانههای سامرهال (Summerhall) بازدید کند آن هم در حالی که تنها چنگش را به همراه داشت،. و هرگاه باز میگشت نغمههایی چنان زیبا مینواخت که چشم بانوان را تر میکرد. با وجود این که ریگار اغلب سرسخت و خوددار بود و برخوردی رسمی داشت در میان مردم بسیار محبوب بود، سرسی لنیستر (Cersei Lannister) اشاره میکند که مردم عامه (smallfolk) لرد تایوین لنیستر (Tywin Lannister) را دوبرابر بیش تر از شاه ایریس دوم (Aerys II) تشویق کردند، اما صدای این تشویق نصف صدایی که برای تشویق ریگار بلند شد نبود. جیمی لنیستر (Jaime Lannister) هم هنوز فکر میکند که ریگار میتوانست پادشاه خوبی شود. باریستان سلمی (Barristan Selmy) که به سه شاه خدمت کرده است، معتقد است ریگار میتوانست پادشاه بهتری از ترکیب هرسهی آن ها با هم باشد.
ملازمان ریگار میلس موتون (Myles Mooton) و ریچارد لونموث (Richard Lonmouth) بودند، و بعد از این که ریگار آنها را شوالیه کرد، همراهان نزدیک او باقی ماندند. لرد جان کانینگتون (Jon Connington) هم دوست نزدیک ریگار بود، اما صمیمیترین و قدیمیترین دوست ریگار، سر آرتور دین (Arthur Dayne) بود. پادشاه ایریس، وقتی هنوز چندان دیوانه نبود، بزرگترین پسر عمویش استفان براتیون (Steffon Baratheon) را در جستجوی عروسی برای ریگار، که خواهری نداشت تا با او ازدواج کند، روانه کرد. ماموریت او بی ثمر ماند. بعدها ریگار با پرنسس الیا مارتل (Elia Martell) دورنی ازدواج کرد، کسی که از صاحب دو فرزند شد : یک دختر، رینیس (Rhaenys)، و یک پسر، اگان تارگرین (Aegon Targaryen).
الیا، به علت سلامت متزلزلش، تا نیم سال پس از تولد رینیس بستری بود و با به دنیا آورد اگان تقریباً جان خود را از دست داد، بعد از آن استادان (Maesters) به ریگار گفتند که همسرش نمیتواند فرزند دیگری داشته باشد.[۴] استاد ایمون (Maester Aemon)، که ریگار در آن زمان از طریق کلاغهای نامه رسان (raven messages) با او مکاتبه داشت، به خاطر می آورد ریگار به اشتباه باور داشت که اگان همان پرنس وعده داده شده (the Prince Who Was Promised) است.[۵]
عشق و مرگ
در طول مسابقه هارن هال (Tourney at Harrenhal)، ریگار توقف ناپذیر ظاهر شد، و حتی سر آرتور دین (Arthur Dayne) ملقب به شمشیر صبح را مغلوب کرد. با برنده شدن تاج رُز زمستانی برای ملکهی عشق و زیبایی (Queen of Love and Beauty)، او علاقهاش به لیانا استارک (Lyanna Stark) را، با نادیده گرفتن همسر خودش، پرنسس الیای دورنی و گذاشتن تاج در دامان لیانا، فاش کرد.[۳] ظاهراً یک سال بعد، ریگار، به دلایل نامعلوم، لیانا را میرباید. این اقدام سرانجام، ماشهی شورش رابرت (Robert’s Rebellion) و سقوط خاندان تارگرین (Targaryen dynasty) را کشید.
در طول نبرد ترایدنت (Battle of the Trident)، ریگار در یک گدار، و در مبارزهی تن به تن با رابرت روبهرو شد، جایی که هردوی آنها در میان جریانهای خشمگین ترایدنت، مبارزهای افسانهای داشتند. ریگار علیرغم زخمی کردن رابرت، با ضربهی سنگین پتک جنگی او، از پا افتاد. ضربه ای که یاقوتهایی که زره ریگار را پوشانده بودند را خرد و در زیر آب پراکنده کرد. این مکان پس از آن «گدار یاقوت» نامیده شد.
بعدهها همسر او الیا و پسرشان، توسط سر گرگور کلگان (Gregor Clegane) و سر آموری لورچ (Amory Lorch) در جریان غارت بارانداز پادشاه (Sack of King’s Landing)، به قتل رسیدند. لورچ، رینیس (Rhaenys) خردسال را در حالی که جیغ میکشید، از زیر تخت پدرش بیرون کشید و تا مرگ به او خنجر زد.
گرگور سپس به الیا تجاوز کرده و او را هم به قتل رساند.
ارجاعات در کتاب
بازی تاج و تخت
رابرت براتیون (Robert Baratheon)، وقتی به ریگار اشاره میکند، او را یک هیولا و متجاوز توصیف میکند. هرچند، به نظر نمیرسد دوست او، ادارد استارک (Eddard Stark)، در این عقیده با او شریک باشد.
دنریس (Daenerys)، در رویای خود، برادرش ریگار را سوار بر نرینهای به سیاهی زرهاش میبیند. در حالی که تلالوء سرخ آتش از میان شکاف چشم کلاهخودش میدرخشد. دنی دریچهی صیقلی کلاهخود سیاه را بالا میکشد و می بیند چهرهی درون آن متعلق به خودش است.
نبرد شاهان
دنریس (Daenerys) یکی از اژدهاهای (dragons) تازه متولد شده ی خود را به افتخار برادرش ریگار، نامگذاری میکند. اژدهای با پولکهای سبز و برنزی، به افتخار برادر دلیرش که در سواحل سبز ترایدنت کشته شد، ریگال (Rhaegal) نامیده میشود. ریگار در شهود دنریس تارگرین (Daenerys Targaryen)، در خانه ی نامیرایان (House of the Undying) ظاهر میشود. او درحال گفتگو با همسرش الیا (Elia) دربارهی سرنوشت پسرشان (اگان) و این که نام او را چه میگذارد، دیده میشود. او همچنین اظهار میکند که …
” اژدها سه سر دارد، باید یکی دیگر هم باشد.[۱] “
به علاوه، دنریس در خانهی نامیرایان (House of the Undying)، مرگ ریگار در گدار یاقوتِ ترایدنت (Trident) توسط رابرت براتیون (Robert Baratheon) را هم میبیند:
” یاقوت ها مانند قطرات خون از سینهی پرنس درحال مرگ به پرواز درآمد، او به روی زانوهایش در آب فرو افتاد و با آخرین نفسش نام یک زن را زمزمه کرد. “
طوفان شمشیرها
دنریس (Daenerys) سوار بر کشتی بالریون (Balerion)، به آرستان ریش سپید (Arstan Whitebeard) میگوید که چیزهای بسیار کمی دربارهی ریگار میداند، فقط داستانهایی که ویسریس برایش تعریف کرده، در حالی که او در زمان مرگ ریگار تنها یک پسربچه بوده. وقتی دنی از آرستان میپرسد که ریگار حقیقتاً چگونه بوده، آرستان پاسخ میدهد:
” توانا، بیشتر از هر چیز دیگر. مصمم، سنجیده، وظیفهشناس، با اراده. “
سپس او برای دنی داستانی دربارهی ریگار تعریف میکند:
” پرنس درگون استون (Dragonstone)، به عنوان یک پسر جوان بیش از حد کتابخوان بود. او آنقدر زیاد مطالعه میکرد که مردم میگفتند حتماً ملکه ریلا (Rhaella) هنگام بارداریاش هم تعدادی کتاب وهم یک شمع بلعیده. ریگار علاقهای به بازی با سایر بچهها نداشت. اساتید (maesters) از هوش او متحیر بودند، اما شوالیههای پدرش کنایه میزدند که بیلور مقدس (Baelor the Blessed) دوباره متولد شده. تا اینکه یک روز پرنس ریگار در یک طومار چیزی پیدا کرد که او را تغییر داد. کسی نمیداند که آن چه بوده است، فقط این که ناگهان ریگار یک روز صبح زود، وقتی شوالیهها داشتند شمشیرهایشان را میبستند، در حیاط حاضر شد. به سمت سر ویلم دری (Willem Darry)، استاد رزم رفت، و گفت: «من به یک شمشیر و زره نیاز دارم، به نظر میرسد که باید جنگجو بشوم. “
جیمی (Jaime) در حالی که سر خود را برای استراحت به یک درخت نیایش (weirwood) تکیه داده، غرق رویایی تبدار میشود. او در قسمتی از رویایش پنج تن از برادرانش در گارد شاهی (Kingsguard) سابق ایریس دوم (Aerys II) را میبیند. درحالی که در کنار آنها، ریگار تارگرین، پرنس درگوناستون (Dragonstone) و وارث حقیقی تخت آهنین (Iron Throne)، در میان تاجی از غبار و اندوه، و موهایی بلند که پشت سرش جاری شده، اسب میراند. پرنس ریگار با نوری سرد می سوزد، لحظهای سفید، لحظهای سرخ، لحظهای تاریک. او به جیمی (Jaime) میگوید:
” «من همسر و فرزندانم را به دستان تو سپردم.» “
جیمی به ریگار پاسخ میدهد که هیچوقت فکر نمیکرده که او به آنها آزاری برساند.
ضیافتی برای کلاغها
وقتی جیمی (Jaime) بر سر تابوت تشییع پدرش پاس ایستاده، دربارهی روزی که در حیاط قلعه ی سرخ (Red Keep)، با ریگار خداحافظی کرد میاندیشد. پرنس، زره اش که به سیاهی شب بود و اژدهایی سه سر از یاقوت روی سینه اش نقش بسته بود، را پوشیده بود. جیمی برای همراهی از او درخواست کرد، اما ریگار با بیان این که ایریس (Aerys) خیلی بیش تر از آن که از پسر عمویش رابرت (Robert) بترسد، از پدر جیمی، تایوین لنیستر (Tywin Lannister) می ترسد، خواهش او را رد کرد. ایریس می خواست جیمی را نزدیک خود نگاه دارد تا تایوین نتواند آسیبی به او برساند. ریگار توضیح داد که جرات ندارد در چنین شرایطی این پشتیبانی را از ایریس (Aerys) بگیرد. وقتی جیمی (Jaime) امتناع کرد، ریگار دستی بر شانه ی جیمی جوان گذاشت و گفت:
” «وقتی جنگ تمام شد، تصمیم دارم شورایی تشکیل بدهم. تغییراتی داده می شود. خیلی وقت پیش چنین تصمیمی داشتم، اما …، خوب، صحبت درباره ی راه های نرفته سودی ندارد. بعداً صحبت می کنیم، وقتی برگشتم.» “
این ها آخرین کلماتی بود که ریگار تارگرین به جیمی (Jaime) گفت. بیرون دروازه ها یک لشکر گرد آمده، و لشکر دیگر به ترایدنت (Trident) رسیده بود. بنابراین پرنس درگون استون (Dragonstone) سوار شد، کلاه خود سیاه بلندش را بست، و پیش به سوی نابودی اش راند.[۲]
سرسی لنیستر (Cersei Lannister)، ریگار را در مسابقه ای که در کسترلی راک (Casterly Rock) برگزار شده بود، به خاطر می آورد. او قبل معرفی به ریگار شیفته ی او شده بود:
” او ده ساله بود وقتی سرانجام پرنسش را در مسابقه ای که لرد پدرش برای خوش آمدگویی ورود شاه ایریس به غرب تدارک دیده بود از نزدیک دید. جایگاه تماشاگران در زیر دیوار های لنیسپورت (Lannisport) افراشته شده بود، و هلهله ی تشویق جمعیت مانند غرش رعد از دیوار های کسترلی راک (Casterly Rock) منعکس می شد. ملکه به یاد می آورد که آن ها پدرش را دو برابر بلند تر از شاه تشویق کردند، اما این تنها نصف صدایی بود که برای تشویق پرنس ریگار بلند شد. ریگار تارگرین، هفده ساله و تازه شوالیه شده، وقتی وارد میدان نبرد شد، روی زره زنجیری طلایی، زره فلزی سیاه پوشیده بود. در پشت کلاهخودش نوارهای قرمز و طلایی و نارنجی مانند شعله های آتش شناور بود. دو تا از عموهای سرسی، همین طور دو جین از بهترین نیزه باز های پدرش، زبده ترین های غرب، در مقابل نیزه ی ریگار به زمین افتادند،. شب هنگام، پرنس چنگ نقره ای اش را نواخته و اشک از چشمان سرسی جاری شده بود. سرسی وقتی به ریگار معرفی شد، تقریباً در عمق چشمان ارغوانی و غمگین او غرق شده بود. او زخمی بود، سرسی اندیشه هایش را به یاد آورد، اما وقتی ازدواج کردیم، من جراحتش را التیام خواهم داد. حتی جیمی (Jaime) زیبایش هم در مقایسه با ریگار، بیش از پسرکی خام نبود.[۶]
“
رقصی با اژدهایان
نقل قول ها درباره ی ریگار
” ریگار دلاورانه جنگید، ریگار باشکوه جنگید، ریگار شرافتمندانه جنگید، و ریگار مرد.[۱۰] “ —جورا مورمونت (Jorah Mormont)
” «من هرشب در رویاهایم او را می کشم، هزاران بار مرگ باز هم کم تر از لیاقت اوست.»[۱۱] “ —رابرت براتیون (Robert Baratheon)
” «پرنس ریگار عاشق لیدی لیانایش (Lady Lyanna) بود و هزاران نفر به خاطر این مردند.»[۱۲] “ —باریستان سلمی (Barristan Selmy)
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ نزاع شاهان، فصل 48، دنریس.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 8، جیمی.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ یورش شمشیرها، فصل 42، دنریس.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ رقصی با اژدهایان، فصل 61، گریفین دوباره متولد شده (گریف II).
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 35، سمول.
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 24، سرسی.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 23، دنریس.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 43، دنریس.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 24، لرد گم شده (گریف I).
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 23، دنریس.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 4، ادارد.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 67، شاه شکن (باریستان III).