از دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش
| در حال ترجمه این موضوع توسط کاربر:استاد آمون در حال ترجمه است. این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند. |
آریانه مارتل |
|
عنوان | شاهزاده دورن |
---|
خاندان | خاندان مارتل |
---|
تولد | در سال 277 پس از ورود اگان در سان اسپیر |
---|
کتاب(ها) | یورش شمشیر ها (اشاره شده)
ضیافتی برای کلاغ ها (شخصیت اصلی)
رقصی با اژدهایان (حضور دارد)
بادهای زمستانی (شخصیت اصلی) |
---|
آریانه مارتل بزرگترین دختر حاکم دورن (Dorne)، شاهزاده دوران (Prince Doran) و همسرش ملاریو از نورووس (Mellario of Norvos) است. براساس رسومات دورنی ها، او وارث سان اسپیر (Sunspear) و حاکم آینده ی دورن است. آریانه در کتاب ضیافتی برای کلاغ ها (Feaster for Crows) یکی از شخصیت های اصلی داستان می شود.
ظاهر و شخصیت
آریانه سرزنده و زیبا است، با پوستی زیتونی، چشمان درشت و کشیده ی تیره و موهایی پرپشت، بلند و مشکی که به صورت حلقه هایی تیره از وسط سرش به پایین می ریزد. او لب هایی پر و سینه هایی برآمده دارد و همانند مادرش قدی کوتاه دارد. زمانی که در جلسات سیاسی حاضر می شود، بدن ظریف و زنانه اش را با لباس های ابریشمی و جواهرات می پوشاند.
آریانه حسابگر، بی پروا و تندخو است. زمانی که او چیزی را می بیند و خواهان آن می شود به هر قیمتی به دستش می آورد. او خجالتی نیست و در هنگام برخورد با مردان کنترل خود را از دست نمی دهد، گاهی اوقات او کاری می کند که مردان در برخورد با او توجه ویژه ای از خود نشان دهند. طبق نظر سر اریس اوک هارت (Arys Oakheart) طبیعت آریانه بیش از آن که به پدرش رفته باشد به عمویش ابراین رفته است. یکی از ضعف های بزرگ آریانه، توجه و مجذوب شدن به مردان خوش قیافه است. از طرفی به نظر می رسد که آریانه با ایمان است و به درگاه هفت دعا می کند.
علی رقم زیبایی او، آریانه هنوز ازدواج نکرده است و این درحالی است که او 23 سال دارد.
تاریخ
آریانه در بهترین استراحتگاه پدرش، باغ های آبی (Water Gardens)، بزرگ شد. او در سنین جوانی به همراه برادرش کوینتین (Quentyn) به عنوان ملازم فرستاده شد و برادرش تریستین (Trystane) ده سال از او کوچکتر است، در دوران کودکی اش بهترین همراهان او دری (Drey)، گرین (Garin) و سیلوای خال خالی بودند. هرچند او به دختر عمویش تینه سند (Tyene Sand) خیلی نزدیک بود، با او چیزهای زیادی از جمله تنگ شرابش را شریک می شد، آن ها در سن ده سالگیشان دزدی کردند و او تلاش کرد تا در سنین جوانی تجربه ای جنسی با دری کسب کند. او با بعضی دیگر از مار های شنزار (Sand Snakes) از جمله نایمریا و سارلا نیز روابط نزدیکی داشت. آریانه به عنوان دختری چاق، به درگاه هفت دعا میکرد تا در سنین بالاتر به او زیبایی عطا کنند. او در هشت سالگی یک گلدان سرخ (Redpots) داشت زیرا در این زمان او فهمیده بود که مریضی غالبا به کودکان آسیبی نمی رساند ولی می تواند برای بزرگسالان کشنده باشد.
آریانه خاطره خوبی از عموی بزرگش لووین مارتل (Lewyn Martell) دارد. او زمانی که آریانه تنها هفت سال داشت مرده بود. لووین آنقدر آریانه را قلقلک می داد تا او نتواند خندیدنش را نگه دارد. آریانه از زمان کودکی اش آریو هوتاه (Areo Hotah) را می شناسد و آن دو به هم تمایل دارند. یکبار شاهزاده ابراین او، تینه و سارلا را به خرابه های شندی استون (Shandy stone) برد. همچنین آریانه و سه تا از مار های شنزار به حاشیه رود مندر (Mander) رفتند و در آن جا مادر تینه را ملاقات کردند.
آریانه تخیللاتی جنسی دارد. او در سنین جوانی اش تجربه ای جنسی داشت و در چهارده سالگی اش دوشیزگی اش را به دیمون سند (Daemon Sand) تسلیم کرد.
همچنین زمانی که او چهارده سال داشت، یکی از نامه های پدرش به برادرش را پیدا کرد. او در آن نامه اظهار داشته بود که روزی پسرش کوینتین بر جای او می نشیند و بر دورن حکومت می کند، این نامه به آریانه نشان داد که پدرش، شاهزاده دوران، می خواهد برادرش را جانشین خودش بکند. او بخاطر این کشفش چندین روز گریه کرد. آریانه فروتنانه انتظار داشت که پدرش مراسمی را برای ازدواج او با خواستگاری مناسب وارثش برگزار کند. در عوض، شاهزاده دوران علنا مشغول پذیرایی از خواستگارانی که تعدادی لردهای سالخورده و مسن به نام های بن بیسباری (Ben Beesbury)، والدر فری (Walder Frey)، گیلس راسبی (Gyles Rosby)، الدون استرمونت (Eldon Estermont) و هوی گرندیسون (Hugh Grandison) بودند، شد.
آریانه نمی دانست که پدرش تنها از روی احتیاط از این خواستگاران پذیرایی می کند، دوران می دانست که آریانه با این پوشش نقشه اش مخالفت می کند. او قصد داشت آریانه را به ازدواج
ویسریس تارگرین (Viserys Targaryen) دربیاورد. این نقشه اش بخشی از برنامه اش برای بازگردانی دوباره
خاندان تارگرین (House Targaryen) به تخت آهنین بود.
آریانه خواستگاران خوبی از جمله دری و برادرش دزیل از دورن، داشت. دیمون سند نیز برای ازدواج با او اجازه خواست اما پدرش او را رد کرد. آریانه دریافت که پدرش تنها دیمون را بخاطر حرامزاده بودنش رد نکرده بود بلکه پدرش می خواست او را به ازدواج کسی خارج از دورن در بیاورد. پدرش قصد داشت او را به ازدواج فردی بسیار بزرگتر از خودش در بیاورد، آریانه سعی کرد در این وصلت چیز خوشایندی پیدا کند اما نتوانست. زمانی که او تقریبا یک بچه بود سعی کرده بود تا رنلی براتیون (Renly Bratheon) را در طی بازدیدش از دورن اغفال کند. او همچنین از پدرش خواست که او را به های گاردن بفرستد تا ویلاس تایرل را ملاقات کند. شاهزاده دوران از اینکار امتناع کرد و هنگامی که او خود به کمک تینه به سمت های گاردن راه افتاد، شاهزاده ابراین در بین راه جلویش را گرفت. زمانی که لرد هاستر تالی پیشنهاد ازدواج آریانه را با وارثش ادمور داد، آریانه بسیار خوشحال شد اما پدرش با فرستادن او به ریورران مخالفت کرد.
آریانه مدت طولانی ای از پدرش و شیوه حکومت او ناراحت بود، او فکر می کرد که پدرش ضعیف و مردد است. به عنوان وارث سان اسپیر، او مجاز بود که در نبود پدرش بر دورن حکومت کند.
اگرچه تا زمان مرگ شاهزاده ابراین توانست قدرت حکومت کردن را به طور کامل در دست بگیرد.
به دلیل این که ابراین به طور منظم به پدرش سر میزد، او تنها دوبار در سال احضار می شد، او شک داشت که پدرش احترام زیادی برای او قائل باشد.
ارجاعات در کتاب
بازی تاج و تخت
با مرگ ویسریس در
دریای دوتراکی به دستور شوهر
دنریس،
کال دروگو،
برنامه ازدواج آریانه با ویسریس و آرزوی دوران برای این که آریانه ملکه
هفت پادشاهی شود و برادرش کوینتین نیز بر دورن حکومت کند، بر باد رفت. پس از فهمیدن مرگ کال دروگو، شاهزاده دوران تصمیم گرفت که کوینتین را به ازدواج دنریس دربیاورد. در این زمان آریانه را به صورت محرمانه وارث دورن کرد.
نزاع شاهان
به عنوان بخشی از پیمان اتحاد بین تخت آهنین و خاندان مارتل، تیریون لنیستر شاهزاده میرسلا را به دورن فرستاد تا زمانی که به اندازه کافی بزرگ شود و بتواند با تریستین مارتل (Trystane Martell) ازدواج کند، به عنوان یک ملازم در آن جا بماند. سر اریس اوکهارت از گارد پادشاه به عنوان محافظ او را همراهی می کند.
آریانه در اقامتی طولانی به همراه شاهزاده دوران در باغ های آبی به سر می برد. او تصمیم گرفت که برای خوش آمد گویی به میرسلا و سر اریس بمحض ورودشان به سان اسپیر برود. خیلی زود آریانه تلاش کرد تا سر اریس را اغوا کند.
یورش شمشیر ها
لرد
تایوین لنیستر به پسرش تیریون گفت که سر اریس اوکهارت در نامه اش نوشته است که میرسلا و نامزدش تریستین رفتار خوبی با هم دارند و میرسلا علاقه شدیدی به شاهزاده آریانه دارد.
ضیافتی برای کلاغ ها
آریانه مارتل اثر Villeneuve
پس از مرگ ابراین مارتل در بارانداز پادشاه، در دورن بخاطر مشاجره و بحث های دختران نامشروع ابراین ،خصوصا بحث بر سر گرفتن انتقام افعی سرخ، غوغایی برپا شد. شاهزاده دوران پس از گذراندن دو سال در باغ های آبی برای برگرداندن صلح و آرامش به سان اسپیر بازگشت. او در باغ های آبی با کمک آریانه حکومت را می گرداند. پس از بازگشت به سان اسپیر، دوران مار های شنزار (دختران نامشروع ابراین) را دستگیر کرد تا به تخت آهنین اطمینان بدهد که صلح همچنان پا برجا است.
آریانه این حرکت پدرش را به عنوان مدرکی برای نگرفتن انتقام خون برادرش و یا کشته شدن شاهزاده الیا و فرزندانش در غارت بارانداز پادشاه می بیند. به علاوه، آریانه با خبر شد که گروه طلایی (Golden Company) پیمان خود را با میر (Myr) شکسته است و همچنین او اطلاعاتی مبنی بر اینکه برادرش کوینتین، که به عنوان نگهبان لرد آندرس در یورن وود اقامت داشت، به همراه نامه ای رسمی با مهر خاندان مارتل به آنسوی دریای باریک سفر کرده است دریافت کرد. با وجود وابستگی تاریخی یورن وود ها به گروه طلایی، آریانه معتقد است که لرد آندرس نقشه دارد که با کمک مزدوران گروه طلایی موافقت پدرش را برای معرفی کوینتین به عنوان شاهزاده دورن بگیرد. او رفتار و کنار آمدن میرسلا براتیون را پس از مرگ برادر بزرگترش جافری و پادشاهی برادر کوچکترش تامن را با قوانین جانشینی دورنی مقایسه کرد و نپذیرفت که حق جانشینی زنان در بارانداز پادشاه اجرا نمی شود.
آریانه برای پیشی گرفتن در پس گیری حق خود، برای ثابت کردن وفاداریش به دورن و برای گرفتن و ارائه چیزی که به نظر نمی رسید پدرش آماده ی ارائه دادنش باشد، نقشه دیوانه واری کشید: او می خواست متکی بر قوانین دورنی و اقامت میرسلا در دورن، او را به عنوان ملکه هفت پادشاهی معرفی کند تا بدین وسیله موجب شروع جنگی با تخت آهنین شود. او همچنین امیدوار بود که به موجب این کار مردمش پشت هم صف آرایی کنند و با آزادی مار های شنزار حمایت آنان را نیز بدست آورد. آریانه فرض می کرد که با این کار پدرش ناچار می شود تصمیمش را برای جانشینی تغییر دهد.
در طی یکی از رویارویی های عاشقانه بین آریانه و سر اریس، آریانه توانست با مهارت تمام سر اریس اوکهارت رابرای کمک به نقشه اش تشویق کند.
آریانه به او قول داد که میرسلا به عوان یک ملکه، مجاز است که آریانه و اریس را به ازدواج هم در بیاورد. او همچنین درباره شکش نسبت به مقصود پدرش برای دزدیدن حق مادری او و ضنش نسبت به نقشه های لرد آندرس و گروه طلایی به اریس گفت. آریانه سر اریس را متقاعد کرد که آن ها نیاز به حرکتی فوری قبل از اینکه دوران آریانه را به باغ های آبی ببرد دارند. درواقع آریانه هیچ قصد جدی ای برای ادامه رابطه اش با سر اریس نداشت و صرفا فقط او را دوست می داشت ولی عاشقش نبود و تنها به یک همبستری لذت بخش با او فکر می کرد.
آریانه دوستان نزدیکش را برای کمک به اجرای نقشه هایش جمع کرد:
آندری دالت، شوالیه و وارث لمون وود (Lemonwood)، گرین، یتیمی از گرین بلاد و سیلوا سنتگار وارث خاندان سنتگار. او همچنین جرالد دین، که به ستاره سیاه معروف بود، را نیز استخدام کرد، اگرچه آریانه خیلی به او اعتماد نداشت اما فکر می کرد که شمشیری خشمگین می تواند از اتحاد آن ها حفاظت کند. ضمنا، سر اریس اوکهارت نیز با وانمود کردن به این که میرسلا مریض است او را قاچاقی از سان اسپیر خارج کرد. آریانه و دیگران نیز در شندی استون منتظر میرسلا و سر اریس بودند. آریانه برنامه داشت که آنان را به سمت گرین بلاد هدایت کند تا در آنجا بوسیله یک قایق و از طریق رود ویث (The Vaith) به سمت غرب بروند و سپس از طریق خشکی به راهشان ادامه بدهند. مقصد نهایی آنان هلهوت (Hellhot)، جایگاه پدر الاریا سند، هارمن اولر، بود. در آنجا، آریانه قصد داشت میرسلا را به عنوان ملکه هفت پادشاهی معرفی کند.
در طی مدت انتظارشان در شندی استون، آریانه به طور فزاینده ای نسبت به ستاره سیاه محتاط شد، او با نقشه آریانه موافق نبود و آن را غیر واقعی می دانست، او اشاره کرد که تنها کشتن میرسلا باعث به وجود آمدن جنگ مورد نظر آریانه می شود. هنگامی که میرسلا و سر اریس رسیدند، آریانه دخترک سرگردان را با عنوان "علیا حضرت" خطاب کرد و دشمنان او را دوستانش معرفی کرد. کسانی که حاضرند به او برای بازپس گیری حق مادر زادی اش و گرفتن تخت آهنین کمک کنند. سر اریس به اطلاع آریانه رساند که لرد تایوین لنیستر به دست پسرش تیریون کشته شده است و اکنون سرسی لنیستر نایب السلطنه پسرش تامن است. آریانه با شنیدن این اخبار خوشحال شد، با مرگ خطرناک ترین دشمنشان، لنیستر ها شروع به درگیری با خودشان می کنند و در این شرایط مردم بسیار راحت تر میرسلا را به عنوان ملکه خودشان قبول می کنند و بر تخت نشاندن او راحت تر می شود.
اقدام و نقشه آریانه خیلی زود به پایان رسید. هنگامی که او و همراهانش به محل قایق رسیدند، به جای افراد کمک کننده شان، کاپیتان گارد شاهزاده دوران، آریو هوتاه، و دوجین سرباز که پشت سرش بودند را دیدند. هدف اصلی آریانه جلوگیری از ریختن خون کسی و حفاظت از شاهزاده میرسلا بود اما با این وجود، سر اریس بدون هیچ امیدی به شانس آوردن، به آریو و مردان همراهش حمله کرد. آریو نیز با تبر بلندش سر او را قطع کرد. هنگامی که آریانه از شدت ناامیدی بر روی زمین افتاد، ستاره سیاه به قصد کشتن شاهزاده میرسلا به او حمله کرد. او میرسلا را بشدت زخمی کرد، به طوری که او یک گوشش را از دست داد، سپس از دست مردان هوتاه فرار کرد. در طی مدتی که آریانه به دستور پدرش بازداشت شده بود، به این فکر می کرد که چگونه نقشه بی عیبش با یک خونریزی وحشتناک به پایان رسیده بود. آریو هوتاه به او گفت که کسی به او خیانت کرده است، اتفاقی که همیشه می افتد. بعدا، آریانه فهمید که یکی از بین دری، گرین و سیلوای خال خالی به او خیانت کرده است. او همچنین دریافت که سر اریس برای خودکشی به آریو هوتاه حمله کرده است تا بلکه بتواند با این کار ننگ ارتباطش با شاهزاده سان اسپیر را پاک کند.
شاهزاده دوران، دخترش را در برجی نگه داشت و هرگونه ارتباط او را با جهان خارج از برج ممنوع کرد و مراقبانی برای او گذاشت، آریانه شروع به اعتصلب غذا کرد. در نهایت، آریانه را به نزد پدرش بردند. اگرچه آریانه ضعیف شده بود، اما او پدرش را متهم به بی تفاوت بودن نسبت به مرگ خواهر و برادرش و تلاش برای دزدیدن حق مادری او کرد. دوران به او نشان داد که تمامی کارهایش تنها بخشی از یک نقشه بزرگ برای گرفتن انتقام مرگ الیا و فرزندانش بوده است. او خود را با خواستگاران جدی سرگرم نمی کرده است و برنامه ای مخفی برای ازدواج او با
شاهزاده ویسریس، وارث
خاندان تارگرین و برگرداندن او به تخت آهنین و نابود کردن
خاندان لنیستر داشته است.
رقصی با اژدهایان
شاهزاده دوران تمام نقشه هایش را به آریانه نشان داد و تمامی مار های شنزار را آزاد کرد. آریانه در مراسم خوشامد گویی به سر
بالون سوان در سمت راست پدرش نشسته بود. ابارا، نایمریا، تینه و نیمی از اشراف دورن در آن جا حضور داشتند تا شاهد دیدن جمجمه احتمالا سر
گرگور کلگان باشند.
آریانه تلاش کرد تا به سر بالون نزدیک شود اما او به راحتی سر اریس اوکهارت اغوا نمی شد و به قسمش پایبند بود. اکنون آریانه محرم اسرار پدرش شده بود. او میرسلا را متقاعد کرد که به دروغ به سر بالون بگوید که جرالد دین سر اریس را کشته است و باز هم طبق فرمان آریانه از سر بالون خواست تا جرالد دین را به دادگاه عدالت بیاورد.
بادهای زمستانی
نقل قول
”
|
من یه دختر احمق خود رای بودم، وارد بازی تاج و تخت شدم و درست عین تاس روی تخته غل خوردم.
|
“
|
|
”
|
پسران زیبا تا به حال نقطه ضعف او بودند، به ویژه آن هایی که تاریک تر و خطرناک تر بوده اند.
|
“
|
|