رویاها و پیشگویی ها

UnderConstructionOrange.png
در حال ترجمه
این موضوع توسط کاربر:جورامون در حال ترجمه است.
این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند.

پیشگویی ها، تصورات و رویاها که با گذشته، حال و آینده مرتبط هستند نقش مهمی در نغمه ای از یخ و آتش دارند. این مقاله به آنها میپردازد.

همانگونه که استاد ماروین(Marwyn) میگوید:

پیشگویی مانند زنی خیانتکار است. او آلتت را در دهان میگیرد، و تو با لذت آه میکشی و میگویی چقدر شیرین است، چقدر خوب است. اما او یکباره گاز میگیرد و آه تو به فریاد تبدیل میشود. گورگان میگوید این ذات پیشگویی است.[۱]

قبل از سرنوشت شوم والریا

رویای دینیس تارگرین، دختر اینار تارگرین

دینیس تارگرین(Daenys Targaryen)، معروف به دینیس رویابین، دختر اینار تارگرین(Aenar Targaryen)، جد خاندان تارگرین، دارای موهبت پیشگویی بوده است که آنها را در کتاب افسانه ای نشانه ها و فال ها نوشته است.[۳] گفته می شود بر اساس این پیش آگاهی بود که باعث شد تارگرین ها 12 سال قبل از سرنوشت شوم والریا به همراه 5 اژدها به دراگون استون کوچ کنند.[۴]

دانک و اگ

رویای دیرون تارگرین

شاهزاده دیرون تارگرین(Daeron Targaryen) یکی از شخصیت های جلد اول داستان های دانک و اگ، شوالیه آواره، است که حدود 90 سال قبل از وقایع بازی تاج و تخت اتفاق می افتد. شاهزاده ادعا میکند که رویاهای صادقه ای دارد که به حقیقت می پیوندند. یکی از این رویاها پیشگویی در مورد وقایع مربوط به محاکمه هفت پس از تورنومت آشفورد است که به نظر میرسد به طور کامل در شوالیه آواره به حقیقت پیوست.[۵]

همچنین دیرون پیشگویی کرد که روزی اژدهاها باز میگردند. این پیشگویی به صورت مستقل توسط شاه ایریس تارگرین اول نیز انجام شده است.[۶]

رویای جان ویولون زن

به طور مشابه در جلد سوم دانک و اگ، شوالیه مرموز، سر جان ویولون زن(Ser John the Fiddler) نیز رویاهایی دارد که ادعا میکند کاملا قابل اعتماد هستند. رفتارهای اون نشان می دهد که خودش کاملا به این موضوع اعتقاد دارد، اما در نهایت مشخص می شود که رویای او نیز همانند دیرون نمادین بوده است. رویاهایی همانند مرگ برادر بزرگترش در اولین قیام بلک فایر در نبرد چمنزار سرخ، عضویت سر دانکن بلند قد در گارد پادشاهی و باز شدن یک تخم اژدها در قلعه ای سفید که او باور دارد همان وایت وال، قلعه خاندان باترول است.[۶]

نغمه ای از یخ و آتش

رویاهای برن

برن استارک پس از سقوطش شروع به دیدن رویا میکند. راهنمای معنوی او کلاغ سه چشم است.(به نظر میرسد این رویاها، رویاهای سبزی باشد که سبزبین ها میبینند)

او مادرش را دید که تنها در کابین نشسته است و به خنجری خونین که روی میز در مقابلش قرار دارد می نگرد، در حالی که پاروزنان در حال پارو زدن هستن و سر رودریک به نرده تکیه داده و میلرزد. طوفان در مقابل آنها داشت شکل میگرفت، ابرهای تاریک و وسیع که توسط رعد و برق شلاق زده میشدند، اما آنها متوجه نبودند.

این رویا سفر لیدی کتلین و سر رودریک به بارانداز پادشاه را نشان می دهد[۷]. در آن زمان اطلاعات غلطی در مورد صاحب خنجری که قاتل برای کشتن برن استفاده کرده بود، به آنها داده شده بود.[۸] بر اساس این اطلاعات غلط آنها تیریون لنیستر را اسیر کردند[۹] و به ایری بردند تا به اتهام قتل محاکمه شود[۱۰]. جیمی لنیستر پس از شنیدن خبر اسارت برادرش به ادارد استارک حمله کرد و خواستار بازگشت برادرش شد[۱۱]. لرد تایوین راه دیگری در پیش گرفت و پرچمدارانش را فراخواند و به جنگ در ترایدنت پرداخت[۱۲].

او پدرش را دید که نزد شاه شفاعت میکرد، صورتش را سایه ای از غم در بر گرفته بود. او سنسا را دید که شبها گریه می کند و آریا را دید که در سکوت نگاه میکند و رازهایش را سخت نزد خود نگاه میدارد. سایه ها آنها را احاطه کرده بودند. یک سایه مانند خاکستر تاریک بود، با صورتی همانند تازی. دومی زرهی همانند خورشید داشت، طلایی و زیبا. بر فزار آن دو غولی بود با زرهی از سنگ، اما زمانی که نقاب کلاهخودش را باز کرد، چیزی در داخلش نبود جز تاریکی و خونی تیره و غلیظ.

این خواب ناراحتی ادارد استارک از دست شاه رابرت را در مورد فرستادن آدمکش برای کشتن دنریس تارگرین را نشان میدهد[۱۳]. رفتار سنسا و آریا در برابر مرگ لیدی و مایکا به تصویر کشیده شده است[۱۴]. سایه با صورت تازی همان سندور کلگان است. سایه با زره مانند خورشید ممکن است جیمی لنیستر با زره زر اندودش باشد[۱۵]، اما ممکن است اوبراین مارتل با زره مسی نیز باشد[۱۶].

در نهایت او به شمال نگاه کرد. دیوار را دید که مانند کریستالی میدرخشد، و برادر حرامزاده اش، جان، تنها بر تختی سرد آرمیده است و پوستش سخت و بی رنگ میشود، گویی تمام گرمی از او خارج شده است
کلاغ روی شانه اش نشست و زمزمه کرد: حالا تو میدونی که چرا باید زنده بمانی.

برن گفت: «چرا؟» در حالی که متوجه نمیشد و سقوط میکرد، سقوط میکرد
چون زمستان داره میاد.[۱۸]

اشاره به نقش مهم برن در حوادث آینده دارد.

دنریس

اولین رویای پیشگویی دنریس تارگرین چند روز قبل از ازدواجش با کال دروگو(Khal Drogo) اتفاق افتاد. رویا با ویسریس تارگرین شروع شد که او را میزد اما به سرعت به پیشگویی تبدیل شد و او شاهد از تخم در آمدن اژدها شد.

ران هایش از خون لیز شده بود. چشمانش را بست و گریه کرد. گویی در جواب صدای مهیبی از پاره شدن و ترق و تروق آتشی بزرگ شنید. وقتی چشمانش را باز کرد ویسریس رفته بود و ستونهایی از آتش دور او را فرا گرفته بود و در میانه آنها اژدها بود.[۱۹]

بعدا زمانی که باردار بود، عجوزه های دوش کالین پیشگویی کردند که او مادر نریانی که دنیا را در مینوردد خواهد بود.[۲۰]

میری ماز دور

در هنگام زایمان بچه مرده دنریس، میری ماز دور(Mirri Maz Duur) از رهایی دورگو از زندگی نباتی میگوید:

وقتی خورشید از غرب طلوع کند و در شرق غروب کند. وقتی دریاها خشک شوند و کوه ها مانند برگ در باد پراکنده شوند، وقتی رحم تو زنده شود و بتوانی فرزند زنده ای داشته باشی، در آن زمان او برمیگردد و نه زودتر.[۲۱]

کوایته

کوایته نیز دو مورد پیشگویی در مورد دنریس داشته است. اولی در واقع در خواستی از دنریس بود که او به آشایی برود:

«برای رفتن به شمال باید به جنوب بروی، برای رسیدن به غرب باید به شرق بروی. برای جلو رفتن باید به عقب بروی و برای لمس کردن روشنایی باید از زیر سایه ها عبور کنی.»

دنی با خودش فکر کرد، آشایی. اون میخواد من به آشایی برم. دنی پرسید: «آیا آشایی به من ارتش میده؟ طلایی برای من در آشایی وجود داره؟ کشتی داره؟ چه چیزی در آشایی هست که من در کارت نمیتونم پیدا کنم؟». زن نقاب دار جواب داد:«حقیقت».[۲۲]

خانه نامیرایان

منابع