خانه > مقالات > سفری کوتاه به سرداب مرموز و تاریک وینترفل

سفری کوتاه به سرداب مرموز و تاریک وینترفل

 

«اینجا جاییست که وقتی گرما از بدنشان خارج می شود می آیند … تالـار تاریک مردگان!»

 

یکی از مکان های پر رمز و رازی که از دید اکثر طرفداران مخفی مانده است ، سرداب وینترفل است! سردابی مرموز و تاریک که ممکن است حاوی نکاتی باشد که بتواند در تئوری پردازی هایمان درباره اتفاقات کلیدی و پایان سریال به ما کمک کند. همانطور که با تیزر تریلر جدید فصل هشتم دوباره به یاد این سرداب افتادیم ، شاید وقت آن رسیده است که کمی در رابطه با این مکان مخوف داستان سخن بگوییم و کمی در آن قدم بزنیم تا مانند ننه پیر از داستان ها و افسانه های این سرداب برایتان بگویم. همانطور که از دروازه شمالی وینترفل وارد شهر می شوید ، درست قبل از رسیدن به اسلحه خانه ، پلکانی پیچ در پیچ را مشاهده می کنید و با طی کردن آنها به دری بزرگ از جنس چوب درخت آهن با نماد دایروولف می رسید. در را که باز می کنید وارد سرداب معروف وینترفل می شوید ، جایی که ننه پیر علـاقه زیادی به تعریف کردن داستان ها و افسانه های آن داشت و وقتی همه چیز خوش و خرم بود آن ها را برای برن و … تعریف می کرد. همانطور که جلوتر می روید ، مجسمه هایی از پادشاهان و لرد های استارک را مشاهده می کنید که دایروولف هایی بزرگ بر پاهای آنان تکیه داده اند! همانطور که ننه پیر و افسانه ها از سرداب نقل می کنند شمشیر های بزرگ آهنی مجسمه هایی که می بینید برای دور کردن ارواح سرگردان قرار داده شده اند! در بین این مجسمه ها همانطور که معین شده است مقبره های اعضای دیگر خاندان استارک وجود دارند ولی فقط سران بزرگ خاندان هستند که در سرداب برایشان مجسمه های بزرگ ساخته می شود. شاید جالب باشد که بدانید سرداب وینترفل به خودی خود از وینترفل بزرگ تر است! هرچه به عمق این سرداب می روید با جسد ها و مقبره های پیرتری مواجه می شوید و قدم به قدم اطرافتان تاریک و تاریک و تاریک تر می شود و اگر گفته های ننه پیر درست باشند ، باید منتظر دیدن عنکبوت هایی عظیم الجثه -که از بین مقبره ها بیرون می آیند- باشید.

• ورود به وینترفل •

توصیفات را کنار می گذارم و از افسانه ها برایتان میگویم. افسانه ها و ترانه های آن سوی دیوار نقل می کنند که وقتی دختر لرد برندان استارک توسط بیل آوازخوان ، پادشاه آن سوی دیوار ، دزدیده شد ، بعد از مدت ها با نوزادی در بغلش در سرداب وینترفل پدیدار شد و بعد از گذشت این همه سال دیگر چیزی در این باره در وینترفل نقل نمی شود و اگر یادتان باشد جان اسنو در واکنش به این که آیا این افسانه را شنیده است یا نه به ایگریت گفت که این داستان را هیچوقت در وینترفل نشنیده است و هیچکس نمی داند. یا قدیمیان مدعی شده اند در ابتدای رقص اژدهایان ، نبرد تاریخی تارگرین ها ، زمانی که پسر پرنسس رینیرا تارگرین به وینترفل آمد ، ورمکس ، اژدهای او ، در عمیق ترین مکان های سرداب تخم گذاشته است و هنوز در آنجا قرار دارد ولی حکایت کشف این تخم ها نیز به مانند افسانه نوه ی برندان استارک مجهول مانده است. در کتاب نیز اشارات زیادی به این مکان رازآلود شده است. در جایی برن از خیزش مردگان و جسد های سرداب سخن می گوید همانطور که نقل شده است این مجسمه ها با دقت تمام اتفاقات را زیر نظر دارند و می بینند و می شنوند ، چیزی که همانند آن را در ارباب حلقه ها و خیزش مردگان و رویارویی آنان با آراگورن دیده و خوانده ایم. پس آیا همانطور که در تیزر تریلر جدید فصل هشتم و فرا رسیدن زمستان و شاه شب به سرداب های وینترفل دیدیم شاهد خیزش مردگان سرداب خواهیم بود؟؟ همه چیز در حد یک تئوری ضعیف ولی محتمل باقی می ماند! یا همانطور که می دانید ، در کتاب ، شاه شب یک فرمانده بوده است که به واسطه عشق به زنی با مشخصات آدرها ، به شاه شب تبدیل می شود ( داستان کامل را در اینجا بخوانید ) و می توان احتمال داد این زن در زندگی شاه شب ما در سریال نیز بوده است و در سرداب های وینترفل حبس یا دفن شده است و شاه شب به دنبال یافتن اوست که بزودی در مقاله ای جداگانه و کامل تر در این خصوص توضیح خواهم داد. این نیز در حد یک تئوری نه چندان محتمل ولی جالب بیان می شود.

• طلوع تاریکی و خیزش مردگان •

یا اگر یادتان باشد ثوروس قبلـا به وجود آدر اعظم ، فرمانروای تاریکی و خدای شب اشاره کرد که ممکن است سرداب تاریک با داستان ها و افسانه های ترسناکش برای حبس کردن او ساخته شده باشد که در این رابطه بارها به رویاهای جان اسنو در سرداب وینترفل و نجواهایی که می شنود ، در سریال و کتاب اشاراتی شده است که می توان احتمال داد در عمیق ترین مکان های سرداب ، جایی که به قول ننه پیر عنکبوت های عظیم الجثه و ارواح زندگی می کنند ، چیزی نهفته است که جان اسنو را فرا می خواند همانطور که در جایی جان اسنو به دوست خود ، سموئل تارلی ، می گوید : “گاهی اوقات احساس می کنم که باید به آن پایین [ سرداب ] بروم ولی از چیزی که ممکن است در انتظارم باشد می ترسم”.هیچ چیز به طور قطعی معلوم نیست! قضیه در جایی جدی می شود که به یاد بیاوریم داستان از ابتدا به طرق مختلف ، بارها به این موضوع اشاره کرده است ، همانند رویاهای برن در فصل اول که کلـاغ سه چشم او را به اعماق سرداب فرا میخواند و او را راهنمایی می کرد و چندین اشاره و دیالوگی دیگر که در کتاب ها خوانده و در سریال دیده ایم.

• پایان حماسه : تاریکی علیه روشنایی •

به هر حال اینکه چه چیزی در اعماق این سرداب نهفته است هنوز مشخص نیست و باید منتظر پایان داستان ماند و دید که این سرداب چه رمز و رازهای دیگری در خود پنهان کرده است و آیا افسانه های این سرداب عجیب است که پایان این حماسه را تعیین می کنند یا خیر؟!

۳ دیدگاه

  1. سلام
    لطفاً اطلاعات غلط راجب داستان نذارین
    شاه شب که عاشق زنی از وایت ها شد با شاه شب سریال فرق داره و خیلی وقت پیش کشته شده
    به گفته مارتین احتمال زنده بودنش در این زمان ناچیزه
    شاه شب در کتاب عاشق زنی از وایت ها شد پس وایت ها قبل از اون وجود داشتن و فرمانده وایت ها که در سریال میبینیم متفاوت از اون هست

    • دوست عزیز لطفا متن رو با دقت بخونید! در متن ذکر کردم “شاه شب در کتاب” و لینک ابهام زدایی که مدتی پیش در ویکی منتشر کردیم رو هم در پرانتز گذاشتم که شاه شب در کتاب و سریال رو اشتباه نگیرید!

  2. عالی عالی عالی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*