سخن برگزیده

از دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش
نسخهٔ تاریخ ‏۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۱۹:۰۸ توسط جورامون (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سخنان برگزیده

سخنان برگزیده سخنان یا دیالوگ های ارزشمند و منتخب از مجموعه نغمه ای از یخ و آتش هستند. این سخنان در اینجا جمع آوری میشوند تا به صورت تصادفی در صفحهٔ اصلی نمایش داده شوند. پس سخنان مورد علاقه خود را به لیست اضافه کنید!

اضافه کردن سخن برگزیده

برای اضافه کردن سخنی جدید این مراحل را طی کنید:

  • زیر صفحه ای با شماره جدید ایجاد کنید. برای مثال اگر 15 سخن در لیست زیر وجود دارد صفحه ای با عنوان سخن برگزیده/16 ایجاد کنید.
  • سخن برگزیده را در آن صفحه بنویسید(با استفاده از الگوی نقل قول) و این خط را به انتهای آن اضافه کنید:
<noinclude>[[رده:سخن برگزیده]]{{منابع}}</noinclude>
  • سخن برگزیده را با شماره جدید در انتهای لیست زیر وارد کنید. در نهایت نیز تعداد سخنان برگزیده را در انتهای صفحه و در جایی که مشخص شده به روز رسانی کنید تا سخن شما نیز اضافه شود.

لیست سخنان برگزیده

ردیف سخن برگزیده
یک
ریگار دلاورانه جنگید، ریگار باشکوه جنگید، ریگار شرافتمندانه جنگید، و ریگار مرد.[۱]

جورا مورمونت

دو
برادرم شمشیرش را دارد ، شاه رابرت پتک جنگیش و من ذهنم را . . . و یک ذهن به کتاب احتیاج دارد درست مانند شمشیر که اگر بخواهد تیزی اش را نگهدارد به تیز کننده احتیاج دارد . این دلیل مطالعه زیادمه

تیریون به جان اسنو

سه
بگذارید او (رابرت) پادشاهی شود برای استخوان های سوخته و گوشت های پخته، بگذارید پادشاه خاکسترها شود.

ایریس

چهار
حرامزاده، بذار نصیحتی بهت بکنم. هرگز فراموش نکن چه کسی هستی، چون مطمئناً دنیا فراموش نمی کنه. اون رو نقطه ي قوت خودت بکن. اون وقت نمی تونه عامل ضعف تو باشه. اونو مثل زره بپوش تا نشه براي صدمه زدن به تو ازش استفاده کرد.

جان: آخه تو در مورد حرامزاده بودن چی میدونی؟؟

تیریون: همه ي کوتوله ها در چشم پدرشون حرامزاده هستند.

تیریون و جان اسنو

پنج
برن: ممکنه یک نفر با وجود این که ترسیده، شجاع باشه؟

ادارد: این تنها زمانیه که یک نفر می تونه شجاع باشه.[۲]

شش
اگه قراره زندگی یک انسان رو بگیری، بهش مدیونی که به چشمش نگاه کنی و آخرین حرف هاش رو بشنوی. اگه طاقت این کار رو نداری پس شاید اون شخص شایسته ی مرگ نیست… حکمرانی که پشت جلاد های مزدور قایم میشه، به زودی واقعیت مرگ رو فراموش می کنه.[۲]

ادارد استارک

هفت
شاید شما کل بارانداز پادشاه را بالا و پایین برید، ولی نتونید یک مرد که به سینه اش نشان مرغ مقلد چسبیده باشه پیدا کنید، ولی این به این معنی نیست که من دوستی ندارم.[۳]

پتایر بیلیش

هشت
او استنیس براتیونه، مردی که تا پایانی تلخ خواهد جنگید.[۴]

تایوین لنیستر

نه
بعضی از نبرد ها رو میشه با شمشیر رو سپر پیروز شد، بعضی دیگر رو با قلم و کلاغ ها[۵]

تایوین لنیستر در مورد عروسی سرخ

ده
رابرت فولاد واقعی بود. استنیس آهن خالصه، سیاه و سخت و مستحکم، بله، اما شکننده مثل آهن. قبل از خم شدن می شکنه. و رنلی، اون یکی مسه، براق و درخشان، تماشاش خوشاینده، اما آخر روز معلوم میشه چندان ارزشی نداره.[۶]

دونال نوی

یازده
گرگ به چه حقی در مورد شیر قضاوت می کنه؟ به چه حقی؟[۷]

—جیمی به برین

دوازده
دوران برای بردن بازی می کنه، چه در کیواس و چه در بازی تاج و تخت.[۸]

جرج آر. آر. مارتین


سیزده
کسی که کتاب میخونه هزار بار قبل از مرگش زندگی میکنه. کسی که کتاب نمیخونه فقط یکبار زندگی میکنه.[۹]

جوجن رید به برن استارک

چهارده
شب فرا می رسد و نگهبانی من آغاز می شود. نگهبانی تا زمان مرگم ادامه خواهد داشت. من هیچ همسری نخواهم داشت، هیچ سرزمین و هیج فرزندی. هیچ تاجی بر سر نمی گذارم و هیچ پیروزی ای به دست نخواهم آورد. من در محل نگهبانی ام زندگی می کنم و می میرم. من نگهبانی بر روی دیوار هستم. من آتش هستم و در مقابل سرما می سوزم، نوری هستم که سحر را با خود می آورد، من شمشیری در تاریکی هستم، شیپوری که خفتگان را بیدار می کند و سپری که دشت های مردم را محافظت خواهد کرد. من زندگی ام را با افتخار به نگهبانان شب تقدیم می کنم، برای امشب و تمام شب هایی که در راه است.[۱۰]


پانزده سخن برگزیده/15
شانزده سخن برگزیده/16


منابع