سانسا استارک

سانسا استارک (Sansa Stark) دختر بزرگ کتلین تالی (Catelyn Tully) و ادارد استارک (Eddard Stark) است. سانسا سه برادر به نام های راب (Rob)، برن (Bran) و ریکان (Rickon)، خواهری به نام آریا (Arya) و برادری ناتنی به نام جان اسنو (Jon Snow) دارد. سانسا از شخصیت های اصلی (POV Characters) کتاب است و نقشش را در سریال سوفی ترنر (Sophie Turner) بازی می کند.

House Stark.PNG
سانسا استارک
House Lannister arms.png
MKomarck SansaEyrie.jpg
سانسا اثر MKomarck

القاب پرنده ی کوچک

آلاینه استون

لیدی لنیستر
عنوان پرنسس وینترفل
خاندان خاندان استارک
خاندان بیلیش از هارن هال(به عنوان آلاینه استون)
فرهنگ شمالی
تولد در 286AL در وینترفل
همسر تیریون لنیستر
کتاب(ها) بازی تاج وتخت (شخصیت اصلی)

نزاع شاهان (شخصیت اصلی)
یورش شمشیر ها (شخصیت اصلی)

ضیافتی برای کلاغ ها (شخصیت اصلی)

بازیگر سوفی ترنر
سریال فصل اول | فصل دوم | فصل سوم| فصل چهارم | فصل پنجم | فصل ششم | فصل هفتم

کاراکتر و شخصیت

سانسا به زیباییش شهره است. او با داشتن گونه هایی درشت، چشمان آبی زنده و گیسوان انبوه حنایی، خصلت های خاندان مادرش، تالی ها (Tully) را به ارث برده است. سانسا در ابتدای مجموعه یازده ساله است. با بزرگتر شدنش، سانسا اندامی بلند، برازنده و زنانه می یابد.[۱]

سانسا چون یک بانو بزرگ شده است، و نگرش مرسوم زنانه به محیط اطرافش دارد. او به موسیقی، شعر، آواز خوانی، رقص، قلاب دوزی و سایر فعالیت های مروم زنانه علاقه دارد. مانند بسیاری از دختران همسنش، سانسا دیوانه ی آواز ها و داستان های عاشقانه و پر ماجراست، خصوصا داستان هایی در مورد شاهزاده های خوش قیافه، شوالیه های (Knights) شریف، جوانمردی و عشق.[۱] در ابتدا او شیفته ی داستان ها و آواز هایی بود که دنیای خارج از وینترفل (Winterfell) را برایش به تصویر می کشید، دنیایی که او آرزوی تجربه کردنش را داشت، اما به مرور او به حقیقت نداشتن آن افکار عاشقانه ی معصومانه پی می برد.

زابطه ی سانسا با خواهرش آریا پر تنش است. این دو در اکثر زمینه در تضاد با هم دیگر هستند. سانسا را مدت کمی دایرولفی (Direwolf) به نام لیدی (Lady) همراهی می کرد. سانسا علاقه بسیاری به کیک لیمویی دارد.

تاریخ

سانسا بزرگ ترین دختر لیدی کتلین و لرد ادارد رییس خاندان استارک (House Stark) و محافظ (Warden) شمال (North) است. سانسا در وینترفل به دنیا آمد و بزرگ شد. او در طی یازده سال حضور در وینترفل وظایف یک زن نجیب زاده را آموخت، و سپتا موردان (Mordane) هنر های زنانه را به او یاد داد. سانسا برادری بزرگتر به نام راب، خواهری کوچک تر به نام آریا، دو برادر کوچکتر به نام های برن و ریکان و برادری ناتنی به نام جان اسنو دارد.

اتفاقات اخیر

بازی تاج وتخت

 
سانسا استارک اثر Amoka

زمانی که پدرش به مقام دست پادشاه (Hand of the King) می رسد، سانسا از دورنمای زندگی در دربار بارانداز پادشاه (King's Landing) شادمان و از نامزدی با جافری (Joffrey) هیجان زده است. در سفر به پایتخت، جافری به اصرار مادرش سانسا را همراهی می کند. این دو در حال قدم زدن با هم هستنند که با آریا، خواهر سانسا در حالی رو به رو می شوند، که او مشغول شمشیر بازی با پسری به نام مایکاه (Mycah) است. جافری شمشیرش را می کشد و مایکاه را تهدید می کند، اما آریا با او می جنگد، دایرولفش نایمریا (Nymeria) جافری را خلع سلاح کرده و جراحتی جزیی به او وارد می کند.[۲]

کمی بعد در محضر شاه رابرت (King Robert)، آریا حقیقت ماجرا را می گوید، اما جافری به دروغ ادعا می کند که آریا، نایمریا و مایکاه بدون علت به او حمله ور شده اند. سانسا که نمی خواهد به شوهر آینده اش خیانت کند دروغ می گوید و با ادعای آن که چیزی به یاد نمی آورد، هیچ کدام از روایت ها را تایید نمی کند. ملکه سرسی (Queen Cersei) از فرصت استفاده می کند و می گوید که دایرولفی که به پسرش حمله کرده باید کشته شود. آریا که این را پیش بینی کرده بود، نایمریا را فراری داده بود. از این رو سرسی خواستار مرگ لیدی به جای نایمریا می شود.[۳]

در بارانداز پادشاه، سانسا چون آریا را مقصر مرگ لیدی می داند، بااو قهر می کند. او همچنان شیفته ی جافری باقی می ماند و رابطه ی نزدیکی نیز با ملکه سرسی بر قرار می کند. با برگزاری تورنومنت به افتخار پدرش، سانسا به داستان های مورد علاقه اش را به چشم میبند، و رویاهای او در مورد جایگاه شوالیه گری و جوانمردی تقویت می شود. او همچنین تحت تاثیر لوراس تایرل (Loras Tyrell) شوالیه گل ها (The Knight of Flowers) قرار می گیرد؛ زمانی که لوراس به او یک رز سرخ می دهد، سانسا خود را درون یک ترانه ی عاشقانه می پندارد.[۴]

وقتی پدرش حقیقت را در مورد والدین جافری می یابد و به دخترانش می گوید که آن ها را به وینترفل باز خواهد گرداند، سانسا، در یک اقدام خیره سرانه، به سوی ملکه می رود و نقشه های پدرش را پیش او بازگو می کند، هدف او این است که در پایتخت بماند و با جافری ازدواج کند. اقدام نا بخردانه ی او به ملکه در توطئه اش علیه ادارد کمک می کند.[۵][۶] بعد از بازداشت پدرش، سانسا مجبور می شود که پدرش را خائن بخواند. همچنین سرسی او را مجبور می کند، که نامه ای به برادر و مادرش بنویسد و از آن ها صلح و وفاداری به جافری را درخواست کند. او در برابر شاه و مشاورانش زانو می زند و طلب بخشش می کند. جافری که اکنون با مرگ رابرت شاه است، قول می دهد که بخشنده باشد، اما روی پله های سپت بیلور (Baelor's sept) دستور مرگ ادارد را صادر می کند. سانسا، درمانده شاهد مرگ پدرش است.

حتی بعد از مرگ ادارد، سرسی اعلام می کند که جافری هنوز باید بعد از غنچه زدن سانسا، با او ازدواج کند. سانسا از این دورنمای ترسیم شده وحشت دارد و تنها خواستار برگشتن به خانه است، اما او چاره ای ندارد جز آن که در این شرایط وخیم به عنوان یک گروگان در بارانداز پادشاه بماند و پدر و برادرش را خائن بنامد. جافری او را وا می دارد که به سر پدرش، که بر بالای تیری در قلعه ی سرخ قرار گرفته نگاه کند. این کار او سانسا را بر می انگیزاند تا جافری را بکشد اما سندور کلگان (Sandor Clegane) که حواسش به اوست، ماهرانه بدون آن که جافری پی ببرد، مانع سانسا می شود.

نزاع شاهان

 
تازی در حال نصیحت کردن سانسا

سانسا که اکنون در قلعه ی سرخ (Red Keep) گروگان است، خود را در زرهی از ادب زنانه اش می پوشاند. او وانمود می کند که باور دارد خانواده اش خیانتکارند. جافری نیز به طور مرتب از اعضای گارد پادشاه (Kingsguard) می خواهد، که سانسا را به خاطر شورش و اقدامات برادرش راب، تنبیه کنند.

در تورنومنتی که به افتخار نامگزاری جافری، سانسا پی می برد که ذهنیت رمانتیکی را که در مورد شوالی گی و ادب درباری داشته است، از دست داده است. در این تورنومنت، شوالیه ای نام دانتوس هولارد (Dontos Hollard) در حالتی مست و عریان در جلوی جمعیت حاضر می شود. جافری دستور کشتن او را می دهد، ولی سانسا بی فکرانه حرفی بر علیه دستور جافری می زند. قبل از آن که جافری بتواند او را به جرم زیر سوال بردن دستورش تنبیه کند، سانسا دروغی متقاعد کننده جور می کند و سندور کلگان نیز نظرش را تایید می کند. سانسا همچنین نهایتا موفق می شود جافری را قانع کند که از جان سر دانتوس در گذرد. جافری در عوض طبق نظر سانسا مقام شوالیگی اش را از او می گیرد و ار دلقک دربار می کند.[۷]

ورود تیریون لنیستر (Tyrion Lannister) به پایتخت و قرار گیری اش در نقش دست پادشاه نقطه ی پایانی بر شکنجه های سانسا است . تیریون به طوری غافلگیر کننده با سانسا به مهربانی برخورد می کند. زمانی که جافری دستور می دهد، سانسا را به جرم جادوی سیاهی که برادرش راب در نبرد از خود نشان داده، در دربار برهنه کنند، تیریون پا پیش نهاده مانع او می شود. سانسا همچنین رابطه ای منحصر به فرد با سندور برقرار می کند. تازی با وجود کلمات گزنده و ظاهر خشنش با سانسا به مهربانی برخورد می کند و علی الرغم دستور جافری حاضر نمی شود سانسا را بزند. او سانسا را به خاطر طبیعت ساده اش مسخره می کند ولی همچنین به خاطر شرایطش با او همدردی می کند. سندور در طی بلوای بارانداز پادشاه (Riot of King’s Landing) جان سانسا را نجات می دهد، در حالی که بقیه ی شوالیه های گارد پادشاهی برای نجات جان خودشان او را رها کرده بودند و گمان می رفت سانسا از دست رفته باشد.

 
سانسا و تازی و نا بوسه اثر John Picacio

یک شب سانسا نوشته ای را در اتاقش می بیند. نویسنده ی نا شناس از سانسا خواسته، که اگر می خواهد به خانه برگردد، باید به جنگل خدایان (Godswood) برود. در جنگل خدایان سانسا دانتوس را می یابد.[۸] دانتوس به سانسا قول می دهد که او را از دست لنیستر ها آزاد کند و به خانه برگرداند. سانسا می ترسد که حقه ای در کار باشد، با این وجود قول دانتوس را می پذیرد، دانتوس نیز سانسا را به صبر و بردباری دعوت می کند. سانسا به بهانه ی دعا کردن در نزد خدایان قدیم (Old Gods)، مرتبا به جنگل خدایان می رود تا با دانتوس ملاقات کند. در ابتدا او را ناجی شجاعی می بیند که در طلب زدودن ننگی است که شرفش را لکه دار کرده است، با این وجود نهایتا به صلاحیت دانتوس شک می کند.

همچنان که لشکر استنیس براتیون (Stannis Baratheon) به پایتخت نزدیک می شود، سانسا برای اولین بار غنچه می زند، و رسما یک زن می شود.[۹] در هنگام نبرد بلک واتر (Battle of the Blackwater) سانسا و بسیاری از زنان نجیب زاده ی دیگر در سپت بزرگ بیلور پناه می گیرند. در آن جا با وجود کلمات سخت و گزنده ای که سرسی در حال مستی و قبل از آن که با عصبانیت آن جا را ترک کند می زند، سانسا قوی باقی می ماند و بسیاری از زنان وحشت زده ی دیگر را آرام می کند. بعد از نبرد سندور کلگان، در هم شکسته شده در طی نبرد با حالت مستی وارد اتاق سانسا می شود و به او پیشنهاد فرار می دهد. سانسا مخالفت می کند، و سندور او را وا می دارد که برایش اهنگی را بخواند.[۱۰] بعد ها سانسا به یاد می آورد که آن شب اتفاقی دیگر رخ داد.

بعد از پیروزی لنیستر ها، نامزدی سانسا و جافری ملغی اعلام می شود. به این علت که اتحاد خاندان تایرل با خاندان سلطنتی شامل ازدواج جافری با مارجری تایرل (Margaery Tyrell) نیز می شود. جافری سانسا را مطمئن می کند که هنوز نیز به او دسترسی خواهد داشت، زیرا به عنوان پادشاه او می تواند با هر کسی که بخواهد هم خوابه شود. سانسا همچنان گروگان در بارانداز پادشاه می ماند. دانتوس به سانسا اطمینان می دهد که برنامه ی فرار او در شب ازدواج سلطنتی خواهد بود. او به سانسا توری سری آراسته به لعل های ارغوانی می دهد تا در شب ازدواج سلطنتی به سر کند.[۱۱]

یورش شمشیر ها

از سانسا خواسته می شود، تا با مارجری تایرل و مادر بزرگش اولنا ردواین (Olenna Redwyne) شام بخورد. لوراس که زیبایی و رفتارش نفس سانسا را بند آورده بود، او را تا محل شام همراهی می کند. سانسا اشاره ای به رزی که لوراس در تورنومنت دست به او داد بود می کند، اما مشخص می شود که لوراس رز و سانسا را فراموش کرده بود. سانسا سعی می کند از او حرف بیشتری بکشد، برای همین با اشاره به این که، مرگ رنلی (Renly) باید برای خواهر لوراس سخت باشد، سهوا موجب رنجش او می شود.

لوراس او را تا سر میز شام همراهی کرده و سپس ترک می کند، در ان جا زنان تایرل به گرمی به او خوش آمد می گویند. در سر میز لیدی اولنا اصرار دارد تا از سانسا در مورد جافری اطلاعاتی کسب کند. او که برنامه ای ترتیب داده، تا با ایجاد سر و صدا مانع هر گونه جاسوسی احتمالی بشود با چرب زبانی از سانسا حرف می کشد. سانسا اعتراف می کند که جافری یک هیولاست، و به مارجری التماس می کند تا از ازدواج با جافری صرف نظر کند. مارجری اشاره می کند که با حضور برادرش لوراس در گارد پادشاه، او امنیت خواهد داشت و جایی برای نگرانی نیست.

لیدی اولنا از تمایل سانسا برای خارج شدن از بارانداز پادشاه، رفتن به های گاردن (Highgarden) و ازدواج با ویلاس (willas) وارث خاندان تایرل را می پرسد. ویلاس فلج است، اما علاوه بر آن باهوش و مهربان است و توانایی فرزند دار شدن را دارد. سانسا که آرزوی خلاص شدن از دست لنیستر ها را دارد، با پیش نهادشان موافق است. این رخداد موجبات دوستی سانسا و مارجری را برای مدتی فراهم می آورد.[۱۲]

سانسا نقشه ی تایرل ها را با سر دانتوس مطرح می کند. او مخالفت می کند، و به سانسا می گوید که نباید فریب ظاهر زیبای تایرل ها را بخورد. سانسا که از عدم پیشرفت نقشه های دانتوس دلسر شده است، هشدار او را نا دیده می گیرد.

دانتوس نقشه ی تایرل ها را به اطلاع کار فرمایش پتایر بیلیش (Petyr Baelish) می رساند و او نیز لنیستر ها را مطلع می کند.

تایوین لنیستر (Tywin Lannister) که نمی خواهد گروگانشان را از دست بدهد، به سرعت اقدام کرده، او را به ازدواج تیریون لنیستر در می آورد. هر چند که هم سانسا و هم تیریون مخالف این ازدواج هستند. سانسا که اکنون سیزده ساله است، تمام تلاش خود را می کند تا احساسات خود نسبت به شوهر دورفش را بپوشاند، و علی الرغم انزجارش نسبت به ظاهر فیزیکی او، مودب باقی می ماند. تیریون به خاطر سانسا ازدواج را کامل نمی کند، که موجب امتنان سانسا را فراهم می آورد.[۱۳] کمی بعد خبر مرگ برادر و مادر سانسا در عروسی خونین (Red Wedding) به گوش سانسا می رسد.[۱۴]

 
سانسا در حال ساختن دژ برفی اثر akizhao

دانتوس از سانسا می خواهد توری سری را که به او داده، در شب ازدواج سلطنتی بپوشد. زمانی که جافری خفه شده و در شب عروسی می میرد، سانسا فرار کرده و با دانتوس ملاقات می کند. دانتوس او را تا یک قایق همراهی می کند و سپس به یک کشتی می رساند. در آن کشتی پتایر بیلیش به سانسا خوش آمد می گوید. پتایر دستور می دهد دانتوس کشته و به آب انداخته شود. لیتل فینگر به سانسا توضیح می دهد که مرگ جافری در اثر سمی بوده، که به جای یکی از لعل ها در توری سانسا جاسازی شده، و مخفیانه وارد جشن شده است. او همچنین برخی از جزئیات نقشه ای را که او و اولنا ردواین برای مرگ جافری کشیده اند، بازگو می کند. او در مورد مرگ دانتوس نیز توضیح می دهد، که اگر چه او نقشش را خوب بازی کرده، اما یک آدم مست مانند او، برای نگه داشتن اطلاعاتی چنین سری برای مدتی طولانی قابل اعتماد نیست.[۱۵]

لیتل فینگر سانسا را به فینگرز (Fingers)، مایملک اجدادی ناچیزش در ویل (Vale) می برد. او سانسا را وا می دارد تا وانمود کند که "آلاینه استون" (Alayne Stone) دختر حرام زاده ی پتایر است، تا از هر گونه ردیابی احتمالی جلوگیری کند. سانسا نیز به جرم هم کاری با تیریون در مرگ جافری متهم است. در فینگرز، عمه ی سانسا، لایسا ارن (Lysa Arryn) با آن ها دیدار کرده، و سپس با پتایر ازدواج می کند.[۱۶]

بعد از ازدواج، این سه به ایری (Eyrie) سفر می کنند. لایسا که اکنون سانسا را می شناسد، در تغییر هویت سانسا به آن ها کمک می کند، موهای حنایی سانسا را که اصلی ترین ویژگی تالی بودن اوست، به رنگ سیاه تغییر می دهد. لایسا همچنین برنامه دارد سانسا را به ازداج پسر بیمارش رابرت (Robert) در آورد. سانسا وحشت زده می شود، اما احساساتسش را نزد خود نگه می دارد. سانسا همچنین باید رابرت کوچک را که به واسطه ی حضور پتایر، دیگر نمی تواند بستر مادرش را شریک شود، تسلی دهد. رابرت که حال در بستر سانسا می خوابد، از بیماری تشنج رنج می برد و بعد از تشنج نیز بستر را خیس می کند. سانسا که به بلوغ زنانه اش نزدیک می شود، خود را شکاری برای غرایز جنسی ماریلیون (Marillion) رامشگر لایسا می یابد، کسی که سانسا بار ها او را از خود می راند.

سانسا در ایری دلتنگ خانه می شود. زمانی که در حیاط برف می بارد، سانسا در محل جنگل خدایان، دژ برفی یا جزئیات زیاد و با طرح وینترفل می سازد. کمی بعد پتایر به نزد او می آید، به او در ساخت دژ برفی اش کمک می کند و نهایتا او را می بوسد. پیش از آن که او هضم کند چه اتفاقی افتاده، رابرت بیرون آمده، قلعه را خراب می کند و او را نا راحت تر می کند. سانسا نیز در عوض اسباب بازی او را پاره می کند. این اتفاق موجب تشنج دوباره ی رابرت می شود.

لایسا که شاهد بوسه ی بین پتایر و سانسا است، از جسادت خشمگین شده و تلاش می کند، با هل دادن سانسا از در ماه (Moon Door) به بیرون، او را بکشد. لیتل فینگر به موقع می رسد و مداخله می کند. او لایسار را از در ماه به بیرون پرت می کند، ماریلیون را قاتل معرفی می کند و سانسا را نیز به عنوان شاهد می گیرد.[۱۷]


ضیافتی برای کلاغ ها

برین (Brienne) از تارت (Tarth) جستجویش را برای پیدا کردن سانسا شروع می کند.

در طی ملاقات سرسی لنیستر با اعضای شورای کوچک، جهت بحث به سمت سانسا، وارث ظاهری وینترفل و مخفیگاه او می رود. سرسی عنوان می کند که باید سانسا را به عنوان دختر یک خائن به سیاه چال می انداخته، اما به جایش او را در بین اعضای خانواده خود جای داده است.

سرسی می گوید که سانسا خانه و آتش او را شریک بوده و با فرزندان او بازی می کرده. و او به سانسا غذا و لباس داده، و سعی کرده او را از بی اطلاعی مطلق از امور دنیا خارج کند. سرسی در آخر مدعی می شود که سانسا جواب محبت های او را با همکاری در قتل فرزند او داده است. او به شورا می گوید که زمانی که تیریون لنیستر (Imp) را پیدا کنند، سانسا نیز پیدا خواهد شد. او می گوید که سانسا نمرده... اما قول می دهد که پش از آن که کارش را با او تمام کند، "برای بیگانه (Stranger) آواز خواهد خواند، برای بوسه‌اش التماس خواهد کرد."[۱۸]

 
پتایر و آلاینه اثر Pojypojy

در همین هنگام و با مرگ لایسا، سانسا در زیر پوشش "آلاینه استون" بانوی حقیقی ایری شده، پسر خاله‌ی بیمار خود لرد رابرت را تسلی می دهد، در حالی که زیر نظر پتایر بیلیش نکات ظریفی از توطئه‌های درباری را می آموزد. ‌ماریلیون که به جرم قتل بانوی خود به سلول های آسمان انداخته شده، شبانه روز آواز می خواند و ناله می کند. با وجود صدای زیبایش، لحن نغمه‌اش سانسا را می آزارد. او از پتایر می خواهد که او را ساکت کند، ولی بیلیش معتقد است که آن‌ها هنوز به ماریلیون نیاز دارند. با ترتیباتی که پتایر چیده، ماریلیون اقرار اعتراف کرده که بانویش را به قتل رسانده است.

نستور رویس (Nestor Royce) به دیدار پتایر می آید و در آن جا آلاینه به آن ها می گوید که ماریلیون لایسا ارن را کشته است. ترس سانسا از بر ملا شدن دروغش و اشک‌هایش موجب می شود تا دروغش قانع کننده تر به نظر برسد. کمی بعد ماریلیون به داخل آورده می شود و در آن جا او اعتراف می کند که بانویش را کشته برای آن که از ازدواج او با پتایر بیلیش ناخشنود بوده است.

نستور به پتایر اطلاع می دهد که پسر عمویش سایر لردها را جمع کرده تا لیتل فینگر را از مقامش به عنوان لرد حامی ویل خلع کند. پتایر در ازای پاداشی برای خدماتش نستور را که قلعه بان دروازه های ماه (Gates of the Moon) است لرد این قلعه می کند. او اذعان می کند که همسرش لایسا نیز همچین تصمیمی داشته، ولی قبل از آن که بتواند فرمان را امضا کند به قتل رسده است. بعد از رفتن نستور پتایر به آلاینه می گوید که حال نستور در جناح آن‌هاست، برای آن که اگر پتایر کنار برود مقام لردی او نیز به چالش کشیده می شود، زیرا امضا کننده‌ی فرمان، پتایر بوده و نه رابرت کوچک.[۱۹]

کمی بعد لشکریان لرد های ویل ایری را تحت محاصره قرار می دهند و مانع رسیدن تدارکات به آن جا می شوند. رابرت که زود رنج نر و کج خلق‌تر از سابق شده به آلاینه می گوید هنوز صدای ماریلیون را در خواب می شنود ولی سانسا به او اطمینان می دهد که آوازه خوان مرده است، با آن که خود نیز جنازه‌ی ماریلیون را ندیده است. زمانی که لیتل فینگر که از ویل خارج شده بود می رسد، به آن ها اطلاع می دهد که لردهای مخالف در حال سفر به ایری برای مذاکره هستند. او به آلاینه می گوید که تعداد آن‌ها هشت نفر است و او از بین آن ها تنها نگران سر لین کوربرای (Lyn Corbray) است. سر لین بر خلاف برادر بزرگترش لیونل کوربرای (Lyonel Corbray)، لرد خاندان کوربرای (House Corbray) که از حامیان پتایر است، در جناح مخالفین او قرار دارد.

در طی ملاقات، لین کوربرای که از زبان بازی‌های پتایر خسته شده، شمشیرش، لیدی فارلورن (Lady Forlorn) را از نیام می کشد و خواستار تمام کردن کار پتایر می شود. این امر موجبات خشم و نارضایتی سایر لردهای مخالف را فراهم می آورد. یان رویس (Yohn Royce) از او می خواهد که شمشیرش را کنار و به حق میزبانی احترام بگذارد. این اقدام سر لین، پوئنی برای پتایر به ارمغان می آورد. او ادعا می کند که لردهای ویل در حق او و لردشان رابرت ارن تعدی کرده‌اند. در نهایت او از آن‌ها یک سال وقت می خواهد تا امورات ویل را درست کند و در صورت درست نشدن امور از مقامش کناره گیری می کند. همان شب پتایر پیش آلاینه به طور غیر مستقیم اعتراف می کند که سر لین در خدمت او بوده است. می گوید که او را می شود "با پول و پسر بچه و قول خرید."[۲۰]

با رسیدن زمستان و نا مساعد شدن هوا در ایری، خدمه و اعضای خاندان ایری رابه مقصد دروازه های ماه ترک می کنند. وظیفه ی بردن رابرت نیز به دوش آلاینه می افتد. در طی سفر میا استون (Mya Stone) و میراندا رویس (Myranda Royce)، دختر نستور آن ها را همراهی می کنند. او از زبان میراندا خبر پیدا می کند که برادر ناتنی اش جان اسنو به مقام فرماندهی نگهبانان شب (Night's Watch) رسیده است. میراندا همچنین به او اطلاع می دهد که هری وارث (Harry the Hair) تورنومنت کوچکی مخصوص ملازمین را برده و به تازگی شوالیه شده است.

در دروازه های ماه آلاینه پی می برد که پتایر از سفر به شرق بازگشته است. پتایر به آلاینه می گوید که برای او سه هدیه آورده است. او از برنامه‌اش برای نامزدی آلاینه با هری وارث لیدی وین‌وود (Lady Wainwood) به او می گوید. زمانی که آلاینه می پرسد چطور هارولد هاردینگ (Harrold Hardyng) با آن که لیدی وین‌وود دو پسر دارد می تواند وارث او شود، پتایر با بر شمردن شجره‌ی خاندان ارن‌ها به او می فهماند که هری وارث ایری است و با وضعیت جسمانی بد رابرت جوان و با مرگ حتمی او در آینده لرد خاندان ارن می شود. و زمانی که در شب ازدواجشان، سانسا پوشیده شده در لباسی خاکستری و سفید با طرح یک دایرولف، خود را آشکار می کند، تمام شوالیه‌های ایری بسیج خواهند شد تا حق مادرزادی سانسا را به او بازگردانند. بنا بر این هدایای پتایر برای سانسا به ترتیب هری، ایری و وینترفل هستند.[۲۱]

جملات سانسا

قهرمانی وجود نداره...تو زندگی، هیولاها برنده میشن.[۲۲]
حق با تازی است...من تنها یک پرنده ی کوچکم که جملاتی که بهم یاد دادند را تکرار می کنم.[۲۲]
زمانی او پرنس جافری را با تمام وجود دوست داشت و به مادرش، ملکه، اعتماد کامل داشت و او را تحسین می‌کرد. آن‌ها آن عشق و اعتماد را با سر پدرش پاسخ دادند. سانسا آن اشتباه را دوباره تکرار نمی‌کند.[۷]
پوستم از چینی به عاج و از عاج به فولاد تبدیل شده.[۱۵]
هیچ کس به خاطر عشق با من ازدواج نخواهد کرد.[۱۶]
ای کاش تو لیدی بودی.[۱۶]

جملات درباره ی سانسا

یه سپتا بهت خوب آمورش داده. تو شبیه یکی از پرنده های جزایر تابستان هستی (Summer Isles). نیستی؟ یه پرنده ی خوشگل کوچولو، که کلمات خوشگل کوچولویی را که دادند از بر بخونی، تکرار می کنی.[۲۳]

سندور کلگان، خطاب به سانسا

بهش یه سگ بده. باهاش خوشحال تر خواهد بود.[۳]

رابرت براتیون

او گرگش رو از دست داده.[۲۴]

برن خطاب به راب

سانسای نرم سخن خوش بو، کسی که عاشق ابریشم، آواز، جوانمردی و شوالیه های رشید شجاع با قیافه های زیباست.[۲۵]

تیریون در حال اندیشیدن به عروس آینده اش سانسا استارک

او اگه وظیفه شناس نباشه هیچ چیزی نیست، این همسر من[۲۶]

تیریون در حال اندیشیدن به همسرش سانسا

با هوش من و زیبایی کت، جهان مال ماست، عزیز دلم.[۱۹]

پتایر بیلیش

خانواده

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
برون
 
لورا رویس
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
دانر
 
لیان گلاور
 
ویلم
 
ملانتا بلک وود
 
آرتوس
 
لیسارا کاراستارک
 
بِرِنا
 
آلیسان
 
اِرولد
 
رودریک
 
آریا فلینت
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
برندون
 
 
ادویل
 
مارنا لاک
 
جاکلین
 
بندیکت رویس
 
برندون
 
بنجن
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
خاندان رویس
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
ریکارد
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
لیارا
 
براندا
 
هرولد راجرز
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
برندون
 
ناشناس
 
ادارد
«ند»
 
کتلین
تالی
 
لیانا
 
بنجن
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
جان اسنو
 
راب
 
جین
وسترلینگ
 
سانسا
 
تیریون
لنیستر
 
آریا
 
برندون
«برن»
 
ریکان
 
 
 
 



منابع

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 7، آریا.
  2. بازی تاج و تخت، فصل 15، سانسا.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 16، ادارد.
  4. بازی تاج و تخت، فصل 20، ادارد.
  5. بازی تاج و تخت، فصل 44، سانسا.
  6. بازی تاج و تخت، فصل 50، آریا.
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ نزاع شاهان، فصل 2، سانسا.
  8. نزاع شاهان، فصل 18، سانسا.
  9. نزاع شاهان، فصل 52، سانسا.
  10. نزاع شاهان، فصل 62، سانسا.
  11. نزاع شاهان، فصل 65، سانسا.
  12. یورش شمشیرها، فصل 6، سانسا.
  13. یورش شمشیرها، فصل 28، سانسا.
  14. یورش شمشیرها، فصل 59، سانسا.
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ یورش شمشیرها، فصل 61، سانسا.
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ یورش شمشیرها، فصل 68، سانسا.
  17. یورش شمشیرها، فصل 80، سانسا.
  18. ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 18، فرمانده آهن.
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 10، سانسا.
  20. ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 23، آلاین.
  21. ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 41، آلاین.
  22. ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 67، سانسا.
  23. بازی تاج و تخت، فصل 29، سانسا.
  24. بازی تاج و تخت، فصل 53، برن.
  25. یورش شمشیرها، فصل 19، تیریون.
  26. یورش شمشیرها، فصل 60، تیریون.