جان اسنو: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۶: خط ۵۶:
{{اسپویلر|جان به آرامی به عنوان یک رهبر رشد می کند. او محل اقامت دونال نوی را، پس از مرگ او در کتاب قبلی، برای اقامت می گیرد. جان به طور مداوم مورد اذیت مردان استنیس قرار می گیرد. جان به پاس قدردانی، از کمک آنها در مقابل هجوم وحشی ها، کستل بلک و نایت فورد(Nightfort) را برای اقامت در اختیار آنان قرار داد. جان به عنوان تنبیه از استنیس خواست که مردانش را در گیفت (Gift) ساکن کند، با این ادعا که تمام زمینها و 16 قلعه ی خالی از سکنه، متعلق به دیوار و نگهبانان شب است. او سم را به سیتادل (ارگمرکزی - Citadel) میفرستد تا برای تبدیل شدن به استاد آینده ی کستل بلک آموزش ببیند، همچنین به همراه او گیلی (Gilly)، استاد ایمون (Aemon)  و پسر نوزاد منس ریدر را نیز راهی سیتادل می کند، دو تای آخری را در واقع از ترس ملیساندر، که شاید بخواهد از خون سلطنتی آنها برای جادو استفاده کند، از کستل بلک دور می کند. وقتی جان به جانوس سلینت (Janos Slynt)  دستور می دهد، که در یکی از قلعه های خالی دیوار مستقر شود، ولی او از انجام این کار سرباز می زند و جان سر او را به وسیله ی لانگ کلو قطع می کند. جان با فرستادن وال وحشی (Val) برای ایجاد سازش با تورموند غول کش (Tormund Giantsbane)،  بار دیگر فرماندهان زیر دست خویش را ناخشنود کرد. نتیجه این عمل اتحادی ضعیف بین وحشی ها و نگهبانان شب به وجود آورد. جان وحشی ها را در گیفت مستقر کرد و به جنگجوهاشون این فرصت را داد که با نظامی کردن یکی از قلعه های خالی، از دیوار در برابر هجوم آدرها (Others) دفاع کنند. همانطور که وحشی ها به سمت گیفت حرکت می کنند، ملیساندر، منس ریدر را در آتش میسوزاند(بعدها مشخص میشود در حقیقت اسکلت (Rattleshirt) بود که با افسون ملیساندر به شکل منس در آمده بود) جان، منس ریدر را برای نجات خواهرش آریا از دست رمسی بولتون (Ramsay Bolton) به وینترفل میفرستد، غافل از اینکه آن دختر جین پول (Jeyne Poole) است.با لشکر کشی استنیس به دیپوود موت (Deepwood Motte)،  جان به او پیشنهاد میکند که حمایت قبایل کوهستانهای شمالی را به دست آورد،  پیرو پیشنهاد جان اسنو، استنیس موفق به جلب وفاداری این قبایل می شود و تا  حد زیادی قدرت خود را افزایش دهد. بلافاصله بعد از تصرف دیپوود توسط استنیس، خبر میرسد که رمسی بولتون به زودی با آریا استارک ازدواج می کند، استنیس فوری به سمت وینترفل که محل ازدواج است لشکر کشی می کند، که با نیروهای بولتون موجه می شود.
{{اسپویلر|جان به آرامی به عنوان یک رهبر رشد می کند. او محل اقامت دونال نوی را، پس از مرگ او در کتاب قبلی، برای اقامت می گیرد. جان به طور مداوم مورد اذیت مردان استنیس قرار می گیرد. جان به پاس قدردانی، از کمک آنها در مقابل هجوم وحشی ها، کستل بلک و نایت فورد(Nightfort) را برای اقامت در اختیار آنان قرار داد. جان به عنوان تنبیه از استنیس خواست که مردانش را در گیفت (Gift) ساکن کند، با این ادعا که تمام زمینها و 16 قلعه ی خالی از سکنه، متعلق به دیوار و نگهبانان شب است. او سم را به سیتادل (ارگمرکزی - Citadel) میفرستد تا برای تبدیل شدن به استاد آینده ی کستل بلک آموزش ببیند، همچنین به همراه او گیلی (Gilly)، استاد ایمون (Aemon)  و پسر نوزاد منس ریدر را نیز راهی سیتادل می کند، دو تای آخری را در واقع از ترس ملیساندر، که شاید بخواهد از خون سلطنتی آنها برای جادو استفاده کند، از کستل بلک دور می کند. وقتی جان به جانوس سلینت (Janos Slynt)  دستور می دهد، که در یکی از قلعه های خالی دیوار مستقر شود، ولی او از انجام این کار سرباز می زند و جان سر او را به وسیله ی لانگ کلو قطع می کند. جان با فرستادن وال وحشی (Val) برای ایجاد سازش با تورموند غول کش (Tormund Giantsbane)،  بار دیگر فرماندهان زیر دست خویش را ناخشنود کرد. نتیجه این عمل اتحادی ضعیف بین وحشی ها و نگهبانان شب به وجود آورد. جان وحشی ها را در گیفت مستقر کرد و به جنگجوهاشون این فرصت را داد که با نظامی کردن یکی از قلعه های خالی، از دیوار در برابر هجوم آدرها (Others) دفاع کنند. همانطور که وحشی ها به سمت گیفت حرکت می کنند، ملیساندر، منس ریدر را در آتش میسوزاند(بعدها مشخص میشود در حقیقت اسکلت (Rattleshirt) بود که با افسون ملیساندر به شکل منس در آمده بود) جان، منس ریدر را برای نجات خواهرش آریا از دست رمسی بولتون (Ramsay Bolton) به وینترفل میفرستد، غافل از اینکه آن دختر جین پول (Jeyne Poole) است.با لشکر کشی استنیس به دیپوود موت (Deepwood Motte)،  جان به او پیشنهاد میکند که حمایت قبایل کوهستانهای شمالی را به دست آورد،  پیرو پیشنهاد جان اسنو، استنیس موفق به جلب وفاداری این قبایل می شود و تا  حد زیادی قدرت خود را افزایش دهد. بلافاصله بعد از تصرف دیپوود توسط استنیس، خبر میرسد که رمسی بولتون به زودی با آریا استارک ازدواج می کند، استنیس فوری به سمت وینترفل که محل ازدواج است لشکر کشی می کند، که با نیروهای بولتون موجه می شود.
ملیساندر  به جان اسنو می گوید که در شعله های آتش خود، دختری را دیده است که سوار بر اسب و در حال مرگ، به سمت کستل بلک حرکت می کند، جان متقاعد می شود که آن دختر حتمن آریا است، اما مشخص می شود کسی نیست جز آلیس کارستارک (Alys Karstark).  ملیساندر همچنین به جان می گوید، که او را در اتاقی تاریک که با چند خنجر محاصره شده دیده است، ولی جان توجهی به این هشدار نمی کند.چند هفته پس از ترک استنیس به مقصد وینترفل، جان اسنو نامه ای با عنوان «حرامزاده» از سوی رمسی بولتون دریافت کرد، که ادعا کرده بود استنیس شکست خورده و منس ریدر را دستگیر کرده است. حس وظیفه شناسی جان ایجاب می کرد که برای نجات آنها به سمت خانه بولتون برود، در نتیجه او در واکنش به این نامه، تصمیم به کناره گیری از فرماندهی، حرکت به سوی جنوب و اعلام جنگ علیه  بولتونها گرفت. او به نگهبانان شب دستور به حمله نداد، اما از برادران سیاهپوش خود و همچنین وحشی ها، خواست که در صورت تمایل او را به میل خود همراهی کنند. تصمیم جان (که نقض سوگندش بود) نارضایتی عمیقی را در بین رهبران ارشد نگهبانان شب به وجود آورد، در سردرگمی حاصلاز کشته شدن سر پاتریک اهل کوهستان شاه(Ser Patrek of King's Mountain) به دست غولی به نام وون وون (Wun Wun)، جان توسط بوئن مارش (Bowen Marsh)  و چند تن دیگر از برادران شب، با خشونت در حالی که شعار میدادند «برای نگهبانی» چندین بار چاقو خورد. اینکه جان زنده می ماند یا خیر، در حال حاضر  نامعلوم است. }}
ملیساندر  به جان اسنو می گوید که در شعله های آتش خود، دختری را دیده است که سوار بر اسب و در حال مرگ، به سمت کستل بلک حرکت می کند، جان متقاعد می شود که آن دختر حتمن آریا است، اما مشخص می شود کسی نیست جز آلیس کارستارک (Alys Karstark).  ملیساندر همچنین به جان می گوید، که او را در اتاقی تاریک که با چند خنجر محاصره شده دیده است، ولی جان توجهی به این هشدار نمی کند.چند هفته پس از ترک استنیس به مقصد وینترفل، جان اسنو نامه ای با عنوان «حرامزاده» از سوی رمسی بولتون دریافت کرد، که ادعا کرده بود استنیس شکست خورده و منس ریدر را دستگیر کرده است. حس وظیفه شناسی جان ایجاب می کرد که برای نجات آنها به سمت خانه بولتون برود، در نتیجه او در واکنش به این نامه، تصمیم به کناره گیری از فرماندهی، حرکت به سوی جنوب و اعلام جنگ علیه  بولتونها گرفت. او به نگهبانان شب دستور به حمله نداد، اما از برادران سیاهپوش خود و همچنین وحشی ها، خواست که در صورت تمایل او را به میل خود همراهی کنند. تصمیم جان (که نقض سوگندش بود) نارضایتی عمیقی را در بین رهبران ارشد نگهبانان شب به وجود آورد، در سردرگمی حاصلاز کشته شدن سر پاتریک اهل کوهستان شاه(Ser Patrek of King's Mountain) به دست غولی به نام وون وون (Wun Wun)، جان توسط بوئن مارش (Bowen Marsh)  و چند تن دیگر از برادران شب، با خشونت در حالی که شعار میدادند «برای نگهبانی» چندین بار چاقو خورد. اینکه جان زنده می ماند یا خیر، در حال حاضر  نامعلوم است. }}
=== نقل قول هایی در مورد جان ===
{{نقل قول|جان اسنو نعمت گرانبهایی داشت (وارگ بودنش)، ولی جوان احمقی بود، وقتی که باید برای این نعمت ارزش قائل میشد، به مقابله با طبیعت خود پرداخت. |
- وارامیرVaramyr Sixskins}}
{{الگو:شخصیت های اصلی}}
{{الگو:شخصیت های اصلی}}
[[رده:شخصیت اصلی]][[رده:خاندان استارک]][[رده:حرام زادگان]][[رده:شخصیت های شمال]][[رده:نگهبانان شب]][[رده:اسکین چنجر ها]]
[[رده:شخصیت اصلی]][[رده:خاندان استارک]][[رده:حرام زادگان]][[رده:شخصیت های شمال]][[رده:نگهبانان شب]][[رده:اسکین چنجر ها]]

نسخهٔ ‏۳۰ ژوئن ۲۰۱۳، ساعت ۱۵:۰۲

UnderConstructionOrange.png
در حال ترجمه
این موضوع توسط کاربر:نام کاربر وارد نشده در حال ترجمه است.
این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند.
House Stark.PNG
جان اسنو
Arms of the Night's Watch.png
Amoka-jonsnow.jpg
اثر Amoka

القاب لرد اسنو

کلاغ تغییر جهت داده
حرامزاده ی وینترفل
حرامزاده ی سیاه دیوار

لرد کلاغ
عنوان
خاندان خاندان استارک
نایت واچ
فرهنگ مردم شمال
تولد در 283AL در نامعلوم
کتاب(ها) بازی تاج و تخت(شخصیت اصلی)

نزاع شاهان(شخصیت اصلی)
یورش شمشیرها(شخصیت اصلی)

ضیافتی برای کلاغ ها(حضور دارد) رقص با اژدهایان(شخصیت اصلی)

بازیگر کیت هارینگتون
سریال فصل اول

فصل دوم

فصل سوم


جان اسنو (Jon Snow) پسر حرامزاده ادارد استارک و مادری با هویت نامعلوم است.او تحت سرپرستی پدرش در کنار خواهر و برادرهای ناتنی خود بزرگ شد. جان وقتی که بهسن بلوغ نزدیک شد، به نگهبانان شب پیوست. دایرولف مو سفید و چشم سرخ او، گوست (Ghost) همیشه همراه اوست. در آغاز داستان او 14 ساله است، و یکی از کاراکترهاییست که داستان از دید او بیان می شود.

شخصیت و ظاهر

حتی وقتی 14 سال داشت، به جان گفته می شد، بیشتر از هر کدام از خواهر برادرهایش، ویژگی های استارک را دارد. او تنی لاغر و صورتی کشیده، موهای قهوه ای تیره، و چشمانی خاکستری با حاشیه سیاه دارد. او قوی و فرز است. پس از پیوستن به نگهبانان شب، لباس رسمی آنها، یعنی لباس سیاه را بر تن کرد. جان همانند یک استارک و شمالی بزرگ شده و در خیلی چیزها، ارزشهای اخلاقی آنها را فرا گرفته است، او حتی در مواجهه با مسائل پیچیده و تصمیم گیری در مواردی که از لحاظ اخلاقی مبهم می باشند، سعی میکند مطابق با همین اصول اخلاقی عمل کند. توصیفی از اسلحه ی شخصی او در کتاب نیامده است، اما جورج مارتین به کمپانیوالرین استیل گفته است، که در ساخت شمشر جان از رنگهای خاندان استارک، بر روی پلاک شمشیر، استفاده شود.

گذشته

نسب جان اسنو، مرموز باقی مانده است. به او گفته شده است که اواخر قیام رابرت، حدود یک ماه قبل از غارت کینگزلندینگ (بارانداز پادشاه) به دنیا آمده است. لرد ادارد استارک (Lord Eddard Stark) زمان بازگشت از جنگ، بچه ای تازه متولد شده را با خود به وینترفل آورد، و مصرّانه خواستار بزرگ شدن او با سایر فرزندانش شد. جان یک برادر ناتنی بزرگتر به نام راب (Robb) دو برادر ناتنی کوچکتر به نامهای برن (Bran) و ریکون (Rickon) و 2 خواهر کوچکتر به نامهای آریا (Arya) و سانسا (Sansa) دارد. حضور او در وینترفل اختلافاتی بین ادارد و همسرش کتلین (Catelyn)، که جان را به چشم، یادآوری دائمی، از خیانت همسرش می دید، به وجود آورد. او رفتاری سرد با جان در پیش گرفت تا به جان این حس را بفهماند که حضورش برایش ناخوش آیند است. او از لحاظ ظاهر بیش از تمام فرزندان واقعی ادارد استارک، به او شبیه است و این موضوع بیش از پیش رابطه ی او و کتلین را تیره تر کرد. با همه ی اینها ادارد همیشه، رفتاری مشابه با سایر فرزندانش، با جان داشت و جان نیز رابطه ی خوبی با خواهر برادرهای ناتنی خود داشت، به خصوص آریا و راب. با این حال، جان همیشه با حرامزاده بودن خود مسئله داشت، و احساس بیگانگی میکرد، همین به تصمیم نهایی او، که پیوستن به سازمان نگهبانی شب بود، کمککرد، جایی که چگونگی به دنیا آمدن او، اهمیت چندانی نداشت.

وقایع اخیر

بازی تاج و تخت

جان 14 سال دارد، که پدر و برادران خود ( راب و برن ) و همچنین تئون گریجوی را برای اعدام یک فراری از نگهبانان شب، همراهی میکند. در راه برگشت آنها به چند توله ی دایرولف، برخورد میکنند؛ 5 توله نصیب فرزندان استارک، و یک توله ی موسفید و چشم قرمز و رانده شده از سایرین به جان می رسد. موقعیت جان، چه در خانواده و چه در خارج از آن، در طول سالها، به طور آشکار تلخ بود، وقتی او به سن نوجوانی رسید، بعد از اینکه عمویش بنجن (Benjen) به او گفت، دیوار به مردی مثل او نیاز دارد، به نگهبانان شب پیوست. در طی سفر او به دیوار و همراهی تیریون لنیستر (Tyrion Lannister) با او در این سفر، رابطه ی دوستانه ای بین جان و تیریون، با توجه به وجه اشتراکشان، که غیرخودی بودن در بین نجیبزاده ها بود، شکل گرفت.در ابتدا پیوستن به نگهبانان شب جان منزوی و گوشه گیر بود، که این انزوا او را بدون دوست باقی گذاشت. هماتایانش به خاطر اینکه او از خاندان بزرگی بود، از او منزجر بودند و جان را به سخره میگرفتند، که این موضوع سبب بازگشت همان احساس قدیمی جان میشد. او به خصوص وقتی تنهاتر شد که عمویش بنجن، به خاطر رهبری یک گروه گشتی، دیوار را ترک کرد. بعد از درگیری با چند تا از همتایانش، گفتگویی با دونال نویه (Donal Noye) به او کمک کرد، تا نگرش خود را اصلاح کند، این تغییر نگرش، او را خیلی زود، یک دوست ، مربی و رهبری برای همتایان خود و به دشمنی برای استاد رزم، یعنی سر الیستر تورن (Ser Alliser Thorne) تبدیل کرد. جان همچنین به محافظت از سمویل تارلی (Samwell Tarly) در برابر قلدری چند تن از همتایانشان در آمد. بعد از پیوستن به نگهبانان شب، جان از انتصابش به عنوان مباشر عصبانی شد، در حالیکه او انتظار داشت به عنوان یک گشتی برگزیده شود. گرچه همان موقع و با کمک سمویل، او به این موضوع پی برد که انتخاب او به عنوان مباشر شخصی جور مورمونت، به منزله ی آماده کردن جان، به عنوان فرمانده ی آینده می باشد. در طی حمله یک وایت در قلعه ی کستل بلک، جان اسنو زندگی مورمونت را نجات داد، در پی این حادثه، دست جان اسنو به طور جدی سوخت. مورمونت به او شمشیر حرامزاده ی والرین خود، یعنی لانگ کلو را (Longclaw) ، که سلاح خاندان مورمونت محسوب میشد، اهدا کرد، و سر یک دایرولف را که نشان خاندان استارک است، بر سر آن حکاکی کرد.


گرچه جان یاد گرفت که چگونه خود را با زندگی در دیوار وفق دهد، اما جدایی از زندگی گذشته اش همچنان برای او مشکل بود، در آغاز جنگ پنج پادشاهی، جان خود را مابین عهدش به نگهبانی و خانواده ش می دید. از طرفی جان به طور قابل توجه ای خود را اسیر سر آلیستر می دید، که جان را بعد از فهمیدن دستگیری پدرش، با تمسخر کردن بر می انگیخت. بعد از اعدام پدرش، جان با تلاش به ترک نگهبانی، تصمیم به پیوستن به ارتش برادرش راب گرفت، هرچند مجازات این عمل مرگ بود. البته دوستان جدیدش او را بازگرداندن، و از این سرنوشت نجات دادن. صبح روز بعد، مورمونت به خاطر فرار، جان را مورد ملامت قرار داد، و جان تصمیم گرفت که با افتخار و به طور کامل، در خدمت سازمان نگهبانی باشد. او جای خود را به عنوان مباشر مورمونت پذیرفت و آماده سفر با گروه بزرگ گشتی به رهبری مورمونت به سمت شمال شد.

نزاع شاهان

جان دو جفت دستکش می پوشید، به خاطر اینکه دست راستش سوخته بود، و اگر در دست چپش، فقط یک دستکش می پوشید، احساس حماقت به او دست می داد. جان به عنوان یکی از اعضاء گروهی بود که برای بررسی جنگلهای خالی از سکنه شده ی شمال در پشت دیوار، می رفتند، انتخاب شد، تا همچنین ببیند چه اتفاقی برای گشتی های ناپدید شده، از جمله عمویش بنجن استارک افتاده است. وقتی به منطقه ی " مشت نخستین انسانها " (Fist of the First Men) رسیدند، جان به همراه یکی از سه گروه گشتی، که برای تحقیق به سمت کوهستان حرکت کردند، به رهبری کورین هفهند (نصفه دست -Qhorin Halfhand) انتخاب شد. در گردنه ی اسکایرلینگ (Skirling) آنها به یک گروه وحشی برخورد می کنند، جان یکی از کسانی است که برای گرفتن آنها انتخاب شد، پس از کشتن یکی از وحشی ها، پی می برد که یکی دیگر از وحشی ها یک زن است، با نام ییگریت (Ygritte) ، که توسط جان اسیر می شود، اما وقتی کورین به او دستور می دهد که ترتیب او را بدهد، جان مخفیانه او را آزاد میکند. گروه کمی دیرتر توسط وحشی ها به رهبری اسکلت (Rattleshirt) ردیابی و تعقیب می شود. قبل از اسیر شدن توسط آنها، کورین به جان دستور میده ، به وحشی ها ملحق شود و نقشه های آنها را کشف کند، و تظاهر به خائن بودن جان می کند. ییگریت، یکی از افراد گروه Rattleshirt بود، و بر این باور بود که جان بعد از کشتن هفهند به دستور اسکلت (Rattleshirt) راه خود را عوض کرده است.

یورش شمشیرها

جان با منس ریدر (Mance Rayder) ملاقات کرد و او را متقاعد ساخت که ترک او از نگهبانی شب، صادقانه است. در حین مکالمه با منس ریدر، جان در می‌یابد که برنامهٔ او، حمله به هفت پادشاهی (Seven Kingdoms) است. بعد از مدتی، جان قسم پاکدامنی خود را می‌شکند، و عاشق ییگریت می‌شود. جان بین خیانت به او و ترک دیوار به تردید می‌افتد. جان به ماموریت گروه (استایر Styr) برای بالا رفتن از دیوار می‌پیوندد تا از دیوار بالا بروند و به معدود افراد باقی مانده در کستل بلک حمله کنند (Castle Black).

رقصی با اژدهایان

نقل قول هایی در مورد جان

جان اسنو نعمت گرانبهایی داشت (وارگ بودنش)، ولی جوان احمقی بود، وقتی که باید برای این نعمت ارزش قائل میشد، به مقابله با طبیعت خود پرداخت.

— - وارامیرVaramyr Sixskins