فرزندان جنگل

گاهی به اختصار آنان را «فرزندان» می‌خوانند . کسی بطور قطع نمی‌داند منشاء آنها از کجا بوده اما حدس زده می‌شود که از ساکنان بومی وستروس باشند و البته برخی نیز معتقد به این هستند که آنها از قاره شرقی به آنجا کوچ کرده‌اند. گفته می‌شود آنها نژادی از موجودات جاودیی و بسیار شبیه به انسان بوده اند . تا قبل از ورود نخستین انسانها (First Men) در عصر طلوع (Dawn Age) بیش از 12000 سال پیش ، فرزندان حاکمان مطلق وستروس بودند . غول‌ها آنها را «مردم فسقلی» خطاب می‌کنند . آنان در زبانشان که به "زبان حقیقی" (True Tongue) معروف است ، خود را «کسانی که نغمه‌های زمین را می‌سرایند» می‌نامند. [۱]

یکی از فرزندان جنگل
فرزندان جنگل در زیستگاه صبیعی خود
توصیفی از پیشگوهای سبز در هنگام خواندن نغمه زمین


فرهنگ

در مورد فرزندان جنگل اطلاعات کمی در دست است . آنها مردمی مرموز و جادویی بودند که هزاران سال است کسی آنها را ندیده. افسانه‌ها آنها را موجوداتی شبیه به انسان با جثه‌ای کوچک‌تر ، با پوستی تیره و زیبا توصیف می‌کنند که بلند قد ترین آنها از بچه‌ها بزرگتر نبوده‌اند.

فرزندان از فلز استفاده نمی‌کردند ، پارچه‌ای نمی‌بافتند و شهری نمی‌ساختند . در عوض آنها از ابزارهای سنگی و چوبی استفاده می‌کردند . پوست درخت و برگ بافته شده را برای پوشش بکار می‌بردند و در غارها ، مرداب‌ها و دهکده‌های درختی مخفی زندگی می‌کردند. مردان و زنان در کنار هم به شکار می‌پرداختند. فرزندان نه کتابی دارند ، نه جوهر ، نه پوست یا کاغذ و نه زبان نوشتاری.[۲] آنها مردمانی بودند که ارتباط عمیقی با طبیعت داشتند .[۳] ایشان از اُبسیدن (Obsidian) یا همان شیشه اژدها (Dragonglass) و تیر و کمان در نبرد استفاده می‌کردند و علاوه بر آن مجهز به جادوهای قدرتمندی بودند .

بر طبق افسانه‌ها فرزندان جنگل توان و استعداد جادویی فراوانی داشتند . آنها می‌توانستند بر حیوانات جنگل کنترل داشته و وارد جلد آنها شوند و می‌توانستند نوعی موسیقی بنوازند که اشک از چشم هر موجودی جاری می‌کرد . همچنین آنها دارای «بینش سبز» بودند (گرچه اساتید معتقدند که توانایی دیدن خواب سبز ربطی به جادو ندارد و بیشتر یک مهارت و دانش محسوب می‌شود) . این فرزندان جنگل بودند که صورت‌هایی را برروی درختان نیایش (Weirwoods) تراشیدند تا مراقب جنگل باشند .[۴] آنها معتقد بودند خرد آنها ارتباط مستقیمی با چهره‌های حکاکی شده روی تنه درختان دارد .[۴] فرزندان باور داشتند که درختان نیایش ، همان خدایان هستند و وقتی که می‌میرند ، بخشی از وجود آن درختان می‌شوند. [۲]


ظاهر

آنها مردمی کوچک جثه با پوستی گردویی رنگ بودند و همانند گوزن‌ها دارای خال‌هایی بر روی پوست (البته کم رنگتر). آنها گوش‌های بزرگی داشتند و شنواییشان از تمام انسان‌ها قوی‌تر بوده است . بطور معمول‌ دارای چشمانی بزرگ به رنگ طلایی و شبیه به چشمان گربه بودند و می‌توانستند در تاریکی شب به خوبی ببینند. چشمان آنها مردمکی عمودی و باریک داشته و همین خصلت باعث می‌شد که آنها به زندگی شبانه بپردازند مانند گربه سانان و گونه هایی از مارها به خصوص افعی ها . تعدادی از آنها نیز چشمان سبز یا قرمز داشتند که اینها همان پیشگوهای سبز (Greenseers) بودند. دستانشان تنها سه انگشت و یک شصت به همراه ناخن‌های تیز و سیاه داشته‌ است .[۲] فرزندان لاغر، چابگ و خوش‌اندام بودند.

تاریخچه

آنها مرمان عصر طلوع بودند ، نخستین ، قبل از پادشاهان و پادشاهی ها ، در آن روزگاران ، در هیچ جا قلعه و سدی وجود نداشت ، هیچ شهری و بازاری از اینجا تا دریای دورن وجود نداشت . در هیچ جا انسانی نبود . تنها فرزندان جنگل در این سرزمین که هم اکنون به نام هفت پادشاهی میشناسیم ساکن بودند.[۳]

مشخص نیست که فرزندان از کجا آمده و تا چه مدت به تنهایی در وستروس می‌زیسته‌اند . تنها می‌دانیم که در حدود 12000 هزار سال پیش با نخستین انسانها (First Men) برخورد کردند. مهاجمانی که مسلح به برنز، سپرهای چرمی و سوار بر اسب بودند و خدایی متفاوت داشتند . این مهاجمین به محض ورود شروع به سوزاندن درختان نیایش (Weirwoods) کردند و نبرد با فرزندان جنگل را آغاز نمودند. فرزندان از جادویشان استفاده کردند تا بازوی دورن (Arm of Dorne) ، مکانی که نخستین انسانها (First Men) از آن طریق وارد وستروس شده بودند ، را نابود سازند ، تلاشی بیهوده برای پایان دادن به جنگ مانند کاری که بعدها با نک انجام دادند . در افسانه ها آمده که فرزندان در برج فرزندان (Children's Tower) از خدایشان در خواست کردند تا با ارسال چکشی آبی (Hammer of the waters) به نک (Neck) ضربه وارد کنند و آنجا را متلاشی سازند ، همان طور که بازوی دورن (Arm of Dorne) را متلاشی ساختند ، اما برای متوقف سازی نخستین انسانها (First Men) کافی نبود . در تاریخ آمده است که برخی از نخستین انسانها «مردان مرداب» ، زمانی که پیشگوهای سبز (Greenseers) در تلاش بودند تا با چکش آبی (Hammer of the waters) به نک (Neck) ضربه وارد کنند ، به صورت مسالمت آمیز در کنار فرزندان زندگی میکردند . [۵] در نهایت ، نخستین انسانها (First Men) و فرزندان به جنگ پایان دادند . هر دو جناح بر سر همزیستی مسالمت آمیز توافق کردند و در جزیره چهره ها (Isle of Faces) با یکدیگر پیمان (The Pact) بستند ، تا دشت ها به انسانها و جنگل ها به فرزندان واگذار شود.

صلح به مدت چهار هزار سال تدوام داشت ، تا اینکه آدرها (Others) از شمال آمدند و با خودشان مرگ و نابودی را برای آنان به ارمغان آوردند . در طول دوره زمستانی بلند با نام شب طولانی (Long Night) ، فرزندان جنگل و نخستین انسانها (First Men) به یکدیگر پیوستند تا در نبرد برای طلوع (War for the Dawn) با آدرها (Others) مبارزه کنند . در نهایت آدرها (Others) عقب نشینی کردند و به سرزمین همیشه زمستان (Lands of Always Winter) بازگشتند . پس از نبرد برای طلوع ، نخستین انسانها (First Men) و فرزندان جنگل در آرامشی نسبی به زندگی ادامه دادند ، اما در همان سالها ، فرزندان شروع کردند به پس روی از اراضی انسانها و بیشتر به عمق جنگل هایشان و همچنین آنسوی دیوار (beyond the Wall) رفتند . نگهبانان شب (Night's Wathch) در طول عصر قهرمانان (Age of Heroes) ثبت کرده اند که فرزندان هر ساله صد خنجر اُبسیدن (Obsidian) به برادران سیاه پوش تحویل میداده اند. [۶]

نخستین انسانها (First Men) پرستش خدایان کهن را از فرزندان جنگل آموختند ، با این حال پس از تهاجم اندال (Andal) در جنوب اعتقاد به مذهب هفت جایگزین خدایان قدیمی شد . تپه ، وستروسیان آن را با نام قلب مرتفع (High Heart) میشناسند ، مکانی مقدس برای فرزندان بود . پادشاه آندالها به نام اِرِگ خویشاوند کش (Erreg the Kinslayer) سی و یک درخت نیایش (Weirwoods) را در این بیشه فرزندان قطع کرد .[۷] گفته شده که قلب مرتفع (High Heart) توسط ارواح فرزندان کشته شده تسخیر و خالی از سکنه شد ، احتمالاً برای حفاظت از بیشه خود در برابر اِرِگ . همچنین گفته شده که جادوی فرزندان هنوز هم در قلب مرتفع (High Heart) وجود دارد . فرزندان و انسانها در خلال آن سالها بیشتر به هم نزدیک شدند تا زمانی که آنها از یکدیگر جدا شدند . در زمان ورود اگان (Aegon's Landing) ، هزاران سال بود که فرزندان توسط انسانها دیده نشده بودند. [۳]


نقل قولها

فرزندان جنگل همگی مرده اند

نخستین انسانها با تیغ های برنزیشان نیمی از فرزندان جنگل را کشتند ، و آندالها کار آنها را با تیغهای آهنینشان پایان دادند.[۸]

جور مورمونت (Jeor Mormont)

فرزندان . . . تنها در رویاها زنده هستند . حالا . مرده و رفته اند[۳]

استاد لوین (Maester Luwin)

تمام چیزی که از آنان باقی مانده چهره های برروی درختان است

استاد لوین (Maester Luwin)

شمال دیوار ، چیزهای متفاوتی است ، آنجا جاییِ که فرزندان رفته اند ، و غولها ، و دیگر نژادهای کهن[۳]

اوشا (Osha)

فرزندان از این جهان رفته اند ، خردشان هم همراهشان[۴]

استاد لوین (Maester Luwin)

فرزندان جنگل میتوانند چیزهایی در مورد خواب هایت به تو بگویند[۳]

اوشا (Osha)


منابع