بازی تاج و تخت
| در حال ترجمه این موضوع توسط کاربر:استاد آمون در حال ترجمه است. این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند. |
بازی تاج و تخت | |
---|---|
نویسنده | جرج ریموند ریچارد مارتین |
عنوان اصلی | A Game of Thrones |
مترجم | رویا خادم الرضا (نشر ویدا) میلاد بابا نزاد (نشر آذرباد) |
کشور | ایالات متحده آمریکا |
زبان | انگلیسی |
ژانر | فانتزی |
ناشر | بانتام بوکس (انگلستان) ویاگر بوکس (ایالات متحده) |
تاریخ نشر | 1392 (نشر ویدا) |
تاریخ نشر کتاب اصلی | 6 آگوست 1996 |
طراح جلد | استیو یول |
انواع در دسترس | به صورت چاپی ( جلد سخت و کاغذی) به صورت کتاب صوتی و الکترونیک |
تعداد صفحات | 694 (جلد سخت در ایالات متحده) 672 (جلد سخت در انگلستان) |
شابک | ISBN 0553103547 (جلد سخت در ایالت متحده) ISBN 0002245841 (جلد سخت در انگلستان) ISBN 0553573403 (جلد کاغذی در ایالات متحده) ISBN 000647988X (جلد کاغذی در انگلستان) 9789642912964 ISBN (جلد کاغذی در ایران در نشر ویدا) |
کتاب قبلی در مجموعه | عنوان کتاب قبلی در مجموعه |
کتاب بعدی در مجموعه | نزاع شاهان |
بازی تاج و تخت اولین کتاب از مجموعه ی رمان فانتزی-حماسی نغمه از یخ و آتش (A Song of Ice and Fire) اثر نویسنده ی آمریکایی، جرج آر. آر. مارتین (George R. R. Martin) است. این کتاب برای اولین بار در 6 اوت 1996 منتشر شد و همچنین در سال 1997 برنده جایزه لوکاس، در سال 1998 نامزد دریافت جایزه نیولا و در سال 1997 نامزد دریافت جایزه جهان فانتزی شد. رمان کوتاه خون اژدها (Blood of Dragon) برگرفته از بخش دنریس تارگرین این کتاب نیز برنده بهترین رمان کوتاه در جایزه هوگو شد. در ژانویه 2011 این رمان توسط نیویورک تایمز به عنوان رمانی پر فروش معرفی شد و در ژوئیه همان سال به رتبه اول این فهرست رسید.
این رمان از دیدگاه شیوه روایتگری، داستان های مختلفی را روایت می کند که از جمله آن ها خطوط داستانی سرزمین وستروس، دیوار در شمال و خط داستانی تارگرین در شرق می باشد. از داستان این رمان چندین محصول جانبی از جمله کارت بازی، تخته بازی و بازی اجرای نقش ایجاد شده است. همچنین این رمان پایه داستانی فصل اول مجموعه تلویزیونی بازی تاج و تخت، محصول شبکه اچ بی او (HBO) می باشد.
پیش درآمدی بر داستان
بازی تاج و تخت در قاره خیالی وستروس (Westeros) و در سرزمین هفت پادشاهی (Seven Kingdoms) اتفاق می افتد. در وستروس، هر فصل ممکن است سال ها و گاهی اوقات دهه ها به طول انجامد.
پانزده سال پیش از جریانات کتاب، هفت پادشاهی درگیر جنگی داخلی به نام " شورش رابرت " یا " جنگ غاصب " شد. شاهزاده ریگار تارگرین (Rhaegar Targaryen) لیانا استارک (Lyanna Stark) را ربود و این کار او باعث برانگیخته شدن خشم خاندان و نامزد لیانا، رابرت براتیون (Robert Baratheon) (رهبر شورش)، شد. پادشاه دیوانه، ایریس تارگرین دوم (Aerys II Targaryen)، پدر و برادر بزرگتر لیانا را هنگامی که خواهان برگشت او بودند، اعدام کرد. برادر دوم او، ادارد (Eddard)، به دوست دوران کودکی اش رابرت براتیون و جان ارن (Jon Arryn)، کسی که آنان را از کودکی پرورش داده بود، پیوست و آنان علیه سلطنت سلسله تارگرین اعلام جنگ کردند. برای ضمانت وفاداری خاندان تالی (House Tully) و خاندان ارن (House Arryn)، ازدواجی خاندانی بین این دو خاندان (لرد ادارد با کتلین تالی (Catelyn Tully) و جان ارن با لایسا تالی (Lysa Tully)) صورت گرفت. خاندان قدرتمند تایرل (House Tyrell) به حمایتش از پادشاه ادامه داد و خاندان های لنیستر (House Lannister) و مارتل (House Martell) به علت توهین های تارگرین ها به خاندان هایشان بی طرف ماندند. نقطه ی اوج قیام نبرد ترایدنت (Battle of the Trident) بود، جایی که شاهزاده ی تاجدار، ریگار تارگرین، بدست لرد شورشی، رابرت براتیون، کشته شد. در آخر لنیستر ها موافقت کردند که از پادشاه ایریس حمایت کنند، اما هنگام گشوده شدن دروازه ها به طرز وحشیانه ای شهر را غارت کردند. جیمی لنیستر (Jaime Lannister) از گارد پادشاه (Kingsguard) به پادشاه ایریس خیانت کرده و او را می کشد و خاندان لنیستر وفاداری خود را به رابرت براتیون اعلام می کنند. تایرل ها و دیگر خاندان های باقی مانده وفادار به سلطنت، تسلیم شده و رابرت را پادشاه راستین هفت پادشاهی اعلام کردند. متاسفانه، لیانا استارک کمی پس از اینکه برادرش برجی را که او در آن نگاه داشته شده بود را گرفت، ظاهرا بر اثر بیماری درگذشت. رابرت براتیون درعوض با سرسی لنیستر (Cersie Lannister) ازدواج کرد تا بتواند اتحاد خاندان هایشان را محکم کند. با وجود پیروزی رابرت، پسر جوانتر پادشاه ایریس، ویسریس (Viserys) و تنها دختر او، دنریس (Daenerys)، بوسیله ملازمانی وفادار، با سلامتی کامل از دریای باریک عبور کردند. پس از جنگ، خاندان مارتل به دلیل قتل وحشیانه ی خواهر شاهزاده دوران مارتل (Doran Martell)، شاهزاده الیا (Elia) (همسر ریگار)، و فرزندان جوانش در طی یورش به پایتخت به دست شوالیه های خاندان لنیستر، کناره گیری کردند.
شش سال بعد، رابرت براتیون در شورشی دیگر که توسط بیلون گریجوی (Balon Greyjoy) از جزایر آهن رهبری می شد، پیروز شد. دو پسر بزرگ بیلون در این جنگ کشته شده و پسر جوانترش، تیان (Theon)، به عنوان ملازم تحت سرپرستی استارک ها قرار گرفت و به شمال فرستاده شد.
خلاصه داستان
داستان بازی تاج و تخت سه خط داستانی را به طور همزمان روایت می کند.
در هفت پادشاهی
در ابتدای داستان، ادارد استارک لرد وینترفل و محافظ شمال، به نمایندگی از هفت پادشاهی یک سرباز فراری از نگهبانان شب را در حضور پسرانش محکوم و اعدام می کند. در رته بازگشت به وینترفل، پسران ادارد شش توله گرگ شوم را میابند که به نشان از پنج فرزند مشروع و یک فرزند نامشروع او تصمیم به نگهداری از آنان می کنند. گرگ، نشان خانوادگی خاندان استارک ها می باشد. در ادامه با مرگ لرد جان ارن، دست سابق پادشاه، پادشاه رابرت براتیون برای ملاقات با ادارد به وینترفل می آید. به دلیل اعتمادی که پادشاه به عنوان یک دوست و متحد قدیمی به ادارد دارد، از او می خواهد که عنوان دست پادشاه را بپذیرد. ادارد بر خلاف میلش این پیشنهاد را می پذیرد و در همان زمان همسر او ، بانو کتلین استارک، از او می خواهد که در مورد مرگ دست سابق ، جان ارن، تحقیق کند. خواهر کتلین که بیوه ی جان ارن می باشد، در نامه ای مخفیانه به او اطلاع می دهد که شوهرش بر اثر توطئه ای سیاسی و به دست همسر پادشاه، ملکه سرسی لنیستر و خاندان قدرتمند او مسموم و کشته شده است.
پیش از آنکه استارک ها برای رفتن به بارانداز پادشاه به طرف جنوب حرکت کنند، پسر جوان ادارد استارک، برن، شاهد رابطه جنسی ملکه سرسی و برادرش جیمی لنیستر می شود و به همین دلیل جیمی برای حفظ این راز او را بالای برج به پایین پرتاب می کند. برن بر خلاف احتمال همگان زنده می ماند ولی به کما می رود. در زمان بی هوشی او، یک قاتل برای کشتن او تلاش می کند که با تلاش مادرش کتلین و گرگ شومش که قاتل را می کشد، او زنده می ماند. کتلین در میابد که شوهرش در بارانداز پادشاه با خطر روبه رو است. او به صورت ناشناس با کشتی برای هشدار به سوی شوهرش سفر می کند و در این مدت پسر بزرگش راب را به عنوان جانشین و لرد وینترفل جایگزین می کند. کمی پس از رفتن کتلین، برن از کما بیرون می آید، در حالی که فلج شده و هیچ خاطره ای از سقوطش بیاد ندارد. او نام گرگ شومش را سامر می گذارد. او در وینترفل به همراه برادر بزرگش راب و برادر کوچکش ریکان می ماند.
در همین زمان لرد ادارد به همراه دخترانش سانسا و آریا به سمت بارانداز پادشاه در حرکت است. سانسا یازده ساله است و به عنوان نامزد دوازده ساله شاه رابرت، شاهزاده جافری براتیون انتخاب شده است.
در زمان رسیدن کتلین به بارانداز پادشاه، او دیدار مخفیانه ای را با پتایر بیلیش، معروف به انگشت کوچیکه، که از دوستان دوران کودکی کتلین و دلباخته ی او بوده است و اکنون به عنوان ارباب سکه در بارانداز پادشاه زندگی می کند، انجام می دهد. او به کتلین گفت که خنجری را که قاتل سعی داشته با آن برن را بکشد، متعلق به تیریون لنیستر، برادر کوتوله ملکه است. در راه بازگشت کتلین به وینترفل، او با تیریون لنیستر برخورد می کند که از دیوار برمی گردد و سپس تیریون را اسیر می کند. کتلین مسیرش را به سمت ایری، جایی که خواهرش لایسا ارن به عنوان بانوی دره بر آن حکمرانی می کند، تغییر می دهد. لایسا لنیستر ها را به دلیل قتل شوهرشجان مقصر می داند و دستور قتل تیریون را می دهد. اما تیریون درخواست محاکمه از طریق مبارزه را می دهد و آزادی اش را پس از پیروزی مزدور استخدامی او، برون، در دوئل بدست می آورد. به تلافی ربودن تیریون، پدر او لرد تایوین لنیستر به سرزمین های رودخانه اعلام جنگ می کند. پسر او جیمی نیز که به تازگی در پایتخت به ادارد استارک حمله کرده و تعدادی از همراهان او را کشته و خود او را نیز زخمی کرده است، به پدرش می پیوندد.
ادارد همچون جان ارن در میابد که ورثه قانونی سلطنت درواقع فرزندان جیمی لنیستر و خواهرش، ملکه سرسی، می باشند. او این موضوع را با ملکه در میان می گذارد و به او پیش از آنکه حقیقت را به پادشاه رابرت بگوید، شانس فرار می دهد. اما در این بین، شاه رابرت در حین شکار جراحت سختی بر می دارد و ادارد نمی تواند در بستر مرگ پادشاه حقیقت را درباره کودکان همسرش با او در میان بگذارد. زمانی که رابرت در بستر مرگ است، برادر جوان او رنلی به ادارد پیشنهاد می دهد که پیش از آنکه لنیسترها حرکتی بکنند، با استفاده از نیرو های دو خاندان، شبانه ملکه سرسی و فرزندانش را دستگیر و کنترل حکومت را بدست گیرند. اما ادارد این خواسته را رد می کند. رنلی نیز به همراه گارد سلطنتی براتیون پایتخت را ترک می کند. ادارد از پتایر بیلیش می خواهد که توسط نیروهای محافظان شهر ملکه را بازداشت کند، اما بیلیش به ادارد خیانت می کند و در نتیجه ادارد دستگیر می شود، همچنین تمام یارانش کشته شده و دخترش سانسا نیز به دست لنیستر ها می افتد. اما کوچکترین دخترش آریا به کمک معلم شمشیر بازی اش از قصر فرار می کند.
در حالی که ادارد زندانی شده است، جافری، پسر ارشد جیمی و سرسی لنیستر، به عنوان وارث رابرت و پادشاه هفت پادشاهی بر تخت می نشیند. طبق پیمانی بین ادارد استارک و ملکه سرسی لنیستر، ادارد پس از اعتراف به گناهانش باید مانند یک سرباز عادی به نگهبانان شب می پیوست اما پس از آنکه او در سپت بیلور و در برابر مردم به گناهانش اعتراف کرد، جافری بر خلاف درخواست مادرش و اعضای شورای پادشاهی، دستور داد که سر ادارد را قطع کنند و او را در برابر چشمان دخترانش سانسا و آریا سر برید. آ ریا به دست یکی از دوستان پدرش در نگهبانی شب افتاد.
با رسیدن خبر دستگیری لرد ادارد استارک، جنگی داخلی در وستروس در گرفت که با کسته شدن او شدتش بیشتر شد.
در دیوار
در سرزمین پشت دیوار، سه تن از مردان نگهبانان شب از رو به روی اجساد وحشی هایی که در یک قتل عام کشته شده بودند می گذرند. سر ویمار رویس(Ser Waymar Royce) با تعداد زیادی از موجودات یخی افسانه ای، آدر ها (Others)، روبه رو می شود. او اول جنگید اما در نهایت کشته شد. مرد دوم، ویل (Will)، توسط جسد رویس خفه شد. سومین مرد، گرد (Gared)، از اتفاقاتی که شاهدش بود بسیار ترسید و به سمت جنوب دیوار فرار کرد. در اولین فصل از کتاب، گرد توسط ادارد استارک گردن زده می شود.