باریستان سلمی: تفاوت میان نسخهها
استاد آمون (بحث | مشارکتها) |
استاد آمون (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۸۰: | خط ۸۰: | ||
=== یورش شمشیرها === | === یورش شمشیرها === | ||
در طی سفرشان به [[پنتوس]] برای پیوستن به وکیل [[ایلیریو موپاتیس]]، مسیر حرکتشان را برای خریدن [[آویژه]] (Unsullied) به [[آستاپور]] (Astapor) تغییر می دهند. | در طی سفرشان به [[پنتوس]] برای پیوستن به وکیل [[ایلیریو موپاتیس]]، مسیر حرکتشان را برای خریدن [[آویژه]] (Unsullied) به [[آستاپور]] (Astapor) تغییر می دهند. ریش سفید با [[دنریس تارگرین|دنریس]] به صحبت درباره ی اژدهایان می پردازد. او به صحبت های سر [[جورا مورمونت|جورا]] مطالبی اضافه می کند. ریش سفید به آنان درباره ی قلعه ی گنبدی شکلی که توسط [[خاندان تارگرین|تارگرین ها]] برای نگهداری [[اژدها|اژدهایان]] ساخته شده بود (اکنون این قلعه یک خرابه است) می گوید و نیز اضافه می کند که اژدهایانی که در آن قلعه رشد کردند هرگز به بزرگی اژدادشان نبودند. |
نسخهٔ ۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۴، ساعت ۲۲:۰۲
| در حال ترجمه این موضوع توسط کاربر:استاد آمون در حال ترجمه است. این الگو برای این قرار داده شده است که سایر اعضا به صورت موازی این مقاله را ترجمه نکنند. |
باریستان سلمی اثر Roman Papsuev | |
| |
القاب | باریستان دلیر آرستان ریش سفید |
---|---|
عنوان | لرد فرمانده ی گارد پادشاه(سابقا) |
خاندان | گارد پادشاه گارد ملکه |
فرهنگ | وستروس |
تولد | در سال 237 پس از ورود اگان |
کتاب(ها) | بازی تاج و تخت(حضور دارد) نزاع شاهان(حضور دارد) |
| |
بازیگر | یان مک الهینی |
سریال | فصل اول | فصل سوم | فصل چهارم |
سر باریستان سلمی، ملقب به باریستان دلیر، قهرمانی مشهور و یکی از شوالیه های گارد پادشاه (Kingsguard) است. او در طول مدت خدمتش در گارد پادشاه، به یکی از مشهورترین شوالیه های هفت پادشاهی تبدیل شد.
در سریال بازی تاج و تخت، یان مک الهینی (Ian McElhinney) نقش او را بازی می کند.
شخصیت و ظاهر
- همچنین برای دیدن عکس های بیشتر این جا را ببینید.
سر باریستان، یکی از ماهر ترین شوالیه های هفت پادشاهی است و خیلی ها به او احترام می گذارند.
سلمی، چشمانی آبی و قدی بلند دارد. دنریس با خود فکر می کند که چشم های آبی او بسیار غمگین است. باریستان موها و ریشی بلند و سفید رنگ دارد. دنریس معتقد است که او باوجود سن زیادش، هنوز هم جذاب است. علی رغم سن بالای او، هنوز هم قوی و برازنده است و این ویژگی ها نشان می دهد که او در دوران جوانی اش شوالیه ی ماهری بوده است. در طی زمانی که در گارد پادشاه خدمت می کرده است، او نیز همانند دیگر اعضای گارد، از لباس، زره و سپری تماماً سفید استفاده می کرده است. زمانی که او در گارد پادشاه و در بارانداز بود، صورتش را تمیز و اصلاح شده نگه می داشت، اما زمانی که به جستجوی دنریس رفت، اجازه داد تا ریش های سفیدش بلند شوند.
تاریخ
دوران جوانی
سر باریستان، اولین پسر سر لیونل سلمی (Lyonel Selmy)، شوالیه هاروست هال (Harvest Hall)، است. او در جوانی اش ملازم لرد مانفرد سوان (Manfred Swann) بود. در سن ده سالگی، سر باریستان تحت عنوان یک شوالیه مرموز وارد تورنمنتی در بلک هیون (Blackhaven) شد. زمانی که همه به شوالیه مرموز کوچک می خندیدند و هیچکس حاضر به مبارزه با او نمی شد، شاهزاده دانکن دلش برای او سوخت و با او به مبارزه پرداخت. شاهزاده دانکن کسی است که لقب دلیر را به سر باریستان داده است.
او سمت شوالیه گری اش را در سن شانزده سالگی و پس از آنکه شاهزاده دانکن و سر دانکن بلند (Duncan the Tall) را در مسابقه ای در بارانداز پادشاه شکست داد، از پادشاه اگان پنجم دریافت کرد. باریستان در طول زندگی خود شوالیه برجسته و موفقی در تورنمنت ها بود، او همچنین ارزش خود را در میدان جنگ نیز با کشتن میلیس بلکفایر (Maelys Blackfyre) در یک مبارزه ی تن به تن و پایان دادن به خط مدعیان مذکر بلکفایر، ثابت کرد.
او در سن بیست و سه سالگی وارد گارد پادشاه شد و قسم هایش را قبل از سر جرولد های تاور (Gerold Hightower) و در زمان سلطنت جیهیریس دوم (Jaehaerys II) به زبان آورد. در هنگام پیوستن به گارد پادشاه، او از تمام زمین ها و جایگاهش گذشت و دختری که قرار بود با او ازدواج کند با پسر عمویش ازدواج کرد.
گارد پادشاه
در طول نافرمانی داسکندیل (Defiance of Duskendale) دست پادشاه، لرد تایوین لنیستر، سر باریستان را برای نجات پادشاه ایریس تارگرین دوم از اسارت، فرستاد. باریستان، سر سایمون هولارد (Symon Hollard) را بخاطر گرفتن انتقام مرگ برادر قسم خورده اش، سر گوین گانت (Gwayne Gaunt)، کشت و پادشاه را آزاد کرد. پس از نافرمانی، باریستان برای زنده گذاشتن دانتوس هولارد (Dontos Hollard) خردسال، به پادشاه التماس کرد و ایریس نیز از جان دانتوس گذشت. بعده ها در طی حکومت ایریس، در هنگام جنگ با گروهی قانون شکن به نام انجمن برادری جنگل پادشاه (Kingswood Brotherhood)، باریستان، بانو جین سوان (Jeyne Swann) و سپتای او را نجات داد و در نبردی تن به تن رهبر یاغیان، سر سایمون توین (Simon Toyne) را کشت. در طی تورنمنتی در استورمزاند، او شاهزاده ریگار تارگرین (Rhaegar Targaryen) را در مبارزه ی نهایی شکست داد و قهرمان تورنمنت شد.
مانند دیگر برادران قسم خورده اش در گارد پادشاه، او نیز در تورنمنت هارن هال حضور داشت. او شیثفته ی زیبایی بانو آشارا داین (Ashara Dayne) شده بود، اگرچه نمی توانست این تمایلش را نشان دهد. او برنامه داشت که اگر تورنمنت را ببرد، آشارا تاج ملکه ی عشق و زیبایی (Queen of Love and Beauty) را به آشارا بدهد، اما در دور آخر توسط شاهزاده ریگار تارگرین از روی اسب انداخته شد و شکست خورد. سپس شاهزاده ریگار، لیانا استارک (Lyanna Stark) را ملکه ی عشق و زیبایی خود کرد و با این عمل اولین زنجیر از اتفاقاتی را که منجر به شورش رابرت شد را درست کرد. سلمی با تعجب با خود فکر می کند که تنها اگر او شاهزاده ریگار را در تونمنت شکست می داد، می توانست از بروز جنگ و نابودی خاندان تارگرین جلوگیری کند. او همچنین تصور می کند که اگر تورنمنت را برده بود و آشارا را ملکه ی عشق و زیبایی کرده بود، شاید آشارا به جای "" استارک "" به او توجه می کرد. او فکر می کند که عشق ناگفته و پنهان مانده اش به آشارا، یکی از بزرگترین شکست های او است.
در طی شورش رابرت، پس از شکست لرد جان کانینگتون (Jon Connington) در نبرد زنگ ها (Battle of the Bells)، سر باریستان به همراه سر جونوتور دری (Jonothor Darry)، برای جمع کردن بقایای ارتش کانینگتون فرستاده شد. باریستان در نبرد ترایدنت (Battleof the Trident) به شدت زخمی شد. لرد روس بولتون (Roose Bolton) توصیه کرد که گلوی او را ببرند اما رابرت به جای این کار استادی را برای درمان زخم های او فرستاد.
اگرچه او شجاعانه در جبهه ی تارگرین ها جنگید و در طی شورش برای سرنگونی شورشیان تلاش کرد، اما پس از جنگ، مورد عفو پادشاه جدید قرار گرفت و لرد فرمانده ی گارد پادشاه رابرت شد. حتی قبل از آنکه جیمی لنیستر پادشاهش را بکشد، باریستان اعتقاد داشت که جیمی خیلی برای وارد شدن به گارد پادشاه جوان است و پس از آنکه جیمی ایریس را کشت، مشهور است که او گفته است سر جیمی باید ردای سفیدش را با سیاهش عوض کند و درمورد فرستادن جیمی به دیوار، با ادارد استارک موافق بود.
سلمی نظر خوبی نسبت به خدمت کردن به غاصب نداشت اما با وفاداری به رابرت خدمت کرد. با این حال، اگر باریستان لبخند رابرت را هنگامی که تایوین لنیستر بدن های خونین فرزندان ریگار را جلوی پای او گذاشت، دیده بود، هرگز به خدمت رابرت در نمی آمد و هیچ چیزی بر روی زمین نمی توانست سلمی را از کشتن رابرت باز دارد. باریستان از کشتار کودکان بیزار است، به همین دلیل بعد از نافرمانی داسکندیل و نابودی خاندان هولارد (House Hollard)، از ایریس خواسته بود که به دانتوس هولارد کودک رحم کند.
در طی شورش گریجوی (Greyjoy Rebellion)، باریستان رهبری حمله به ویک قدیم (Old Wyk) را برعهده داشت. باریستان یک جنگجوی نیرومند است که باوجود سن زیادش، هنوز هم قدرت خود را حفظ کرده است. او در سن 57 سالگی نیز توانست با شکست دادن سندور کلگان (Sandor Clegane) در تورنمنتی که به مناسبت دوازدهمین سال نامگذاری شاهزاده جافری برگزار شده بود، قهرمان شود. این تورنمنت درست یک سال قبل از شروع جنگ پنج پادشاه (the War of the Five Kings) اتفاق افتاد.
وقایع اخیر
بازی تاج و تخت
در آغاز مجموعه، سر باریستان وفادارانه به رابرت خدمت می کند. او، رنلی براتیون و سر ایلین پین (Ilyn Payne) به عنوان گارد احترام به پیشواز پادشاه رابرت و دست جدیدش، لرد ادارد استارک، در راه برگشتشان از وینترفل (Winterfell)، می روند. در طول تورنمنت دست (Tourney of the Hand)، او مردانی را که ده یا بیست سال از خودش جوانتر بودند را در دو مسابقه ی اول خود شکست می دهد و در مسابقه ی سوم پس از سه دور شکستن نیزه، به دست سر جیمی لنیستر شکست می خورد. زمانی که سر هیو از ویل (Hugh of the Vale) در این مسابقه توسط سر گرگور کلگان (Gregor Clegane) کشته می شود، سلمی بالای سر جسد شوالیه می ایستد و برای او شب زنده داری می کند زیرا پسرک هیچ خویشاوندی نداشته بود.
زمانی که پادشاه رابرت دستور قتل دنریس تارگرین حامله را صادر کرد، سلمی نیز در شورای کوچک (the small council) حاضر بود. او و ادارد استارک تنها اعضای شورا بودند که به این حرکت اعتراض کردند. او به همراه رابرت به شکار گراز رفت، شکاری که در نهیت منجر به مرگ پادشاه شد.
در یک اقدام بی سابقه و با پیشنهاد واریس (Varys)، سر باریستان به جرم این که سن بالایش باعث شده بود که جان پادشاه رابرت در امان نباشد، از گارد پادشاه اخراج شد. پس از این کار، ردای سفید سر باریستان به "سگ جافری"، سندور کلگان، می رسد و سرسی لنیستر (Cersei Lannister)، برادرش جیمی لنیستر را لرد فرمانده ی جدید گارد پادشاه می کند و به این ترتیب، جیمی دارای جایگاهی در شورای کوچک می شود.
سر باریستان خشمگین از خلع شدنش، شمشیرش را پرت کرده و از اتاق تخت سلطنتی بیرون می رود. پس از رفتن سلمی، پادشاه دستور می دهد که بخاطر تهدید هایی که سر باریستان به زبان آورده بود، او را دستگیر کرده و مورد بازجویی قرار دهند. سلمی وارد برج شمشیر سفید (White Sword Tower) می شود و اخراج شدنش از گارد پادشاه را وارد کتاب سفید (White Book) می کند. پس از خروج ازقلعه سرخ، جینوس اسلینت (Janos Slynt)، به مردانش دستور می دهد که باریستان را دستگیر کنند، اما سلمی، با وجود اینکه شمشیری ندارد، ردا طلایی هایی را که به دنبال او فرستاده شده بودند را می کشد و از قلعه فرار می کند.
سر باریستان می تواند به هاروست هال، جایی که خویشاوندان نزدیکش بدون شک از بازگشت او استقبال می کنند، بازگردد،اما او مایل به تحمیل خشم جافری بر آنان نیست. به جای اینکار، او اسبش را می فروشد و خود را به شکل یک روستایی در می آورد. سپس، او همراه با مردم عادی دیگری که از جنگ فرار می کنند، به شهر بازگشت. او در حالی که صورتش کثیف بود، روی گونه اش ته ریش داشت و هیچ سلاحی به جز یک عصای چوبی نداشت، از طریق دروازه ی خدایان (Gate of the Gods) وارد شهر شد. او با آن لباس های زبر و چکمه های گلی، درست مانند یک پیرمردی که از جنگ فرار کرده است به نظر می رسید. سلمی درمیان پناهندگان، در سپت ها، کوچه ها و مغازه ها خوابید و اجازه داد که ریشش بلند شود و تمام صورت او را بپوشاند و به همین دلیل، هیچکسی در شهر او را نشناخت.
زمانی که لرد ادارد استارک گردن زده شد، او نیز در بین جمعیت حاضر بود. پس از آن، او به سپت اعظم بیلور (Great Sept of Baelor) می رود و برای روح ادارد دعا کرده و از خدایان تشکر می کند که او را تنها از گارد پادشاه اخراج کرده و مانند لرد استارک اعدام نکردند. این وقایع باریستان را مجبور کرد که درباره ی سال های خدمتش در گارد پادشاه رابرت، تجدید نظر کند و خدمت در کنار قاتل پادشاه و دیگر اعضای گارد رابرت را به عنوان یک تجربه ی خیلی بد توصیف می کند. او به این نتیجه می رسد که خدمتش به رابرت غیر قابل توجیه است. باریستان معتقد است که رابرت یک شوالیه قوی اما یک پادشاه ضعیف بوده است و به همین دلیل، او باید به دنبال پادشاه واقعی خود بگردد و تا پای جان به او خدمت کند. این امر باعث می شود که او به آنسوی دریای باریک (Narrow Sea) و به پنتوس (Pento) برود.
لرد تایوین لنیستر اخراج سر باریستان از گارد پادشاه را یک حماقت بزرگ می داند، او معتقد است که اگرچه باریستان پیر بود اما هنوز هم نام " باریستان دلیر " در همه ی هفت پادشاهی اعتبار زیادی دارد و سلمی به هر مردی که خدمت کند، برای او اعتبار می آورد. او نگران است که مبادا سلمی به استنیس براتیون (Stannis Baratheon) یا راب استارک (Robb Stark) پیوسته باشد و این اعتبار و احترام نصیب یکی از آن دو شود. اخراج سلمی از گارد پادشاهی، یکی از دلایلی است که لرد تایوین، پسرش تیریون را به پایتخت می فرستد تا به عنوان دست جدید پادشاه در شورای کوچک باشد و جلوی اقدامات احمقانه ی جافری و مادرش، ملکه سرسی، را بگیرد.
نزاع شاهان
رنلی براتیون خود را پادشاه اعلام می کند و امیدوار است که سر باریستان به او بپیوندد. رنلی حتی یک جای خالی هم برای سر باریستان در گارد رنگین کمان (Rainbow Guard) خود نگه داشته بود تا اگر سر باریستان به خدمت او در آید، جزو یکی از هفت مرد قسم خورده ی او باشد. زمانی که رنلی متوجه می شود که امیدش بیهوده است، ردایی راکه برای سلمی نگه داشته بود را به برین از تارث (Brienne of Tarth) می دهد. او معتقد بود که سر باریستان ممکن است به ریورران (Riverrun) رفته باشد تا از راب استارک به عنوان پادشاه حقیقی اش حمایت کند. با این حال، بانو کتلین استارک (Catelyn Stark) او را از این حقیقت که سر باریستان در کنار راب نیست آگاه می کند. رنلی نتیجه می گیرد که سر باریستان تصمیم گرفته است که به پشتیبانی از برادر او یعنی استنیس بپردازد، به همین دلیل، به شوالیه هایش دستور می دهد که اگر سر باریستان با استنیس به نبرد آمد، او را زنده دستگیر کنند.
درحالی که دنریس تارگرین و سر جورا مورمونت از بندر کارث (Qarth) دیدن می کنند تا شاید بتوانند کشتی ای برای رفتن از کارث پیدا کنند، سر جورا متوجه می شود که آن ها توسط دو مرد، یکی چاق و تیره و دیگری مسن تر با ریش سفید و عصایی در دست، تعقیب می شوند. جورا، دنی را متوقف می کند و با استفاده از یک دیس برنجی بزرگ به او اجازه می دهد که مردان را بدون اینکه متوجه شوند، ببیند. جورا و دنی به عقب بر می گردند تا از دست مردان فرار کنند. تاجری که صاحب دیس برنجی بود تلاش می کند تا هرطور شده آن دیس بزرگ را به دنی بفروشد، در نهایت، دنی تنها بخاطر اینکه از دست مرد تاجر خلاص شوند، به سر جورا دستور می دهد که با قیمتی پایین آن دیس را بخرد. تنها چند لحظه بعد، یک کارثی جعبه ای چوبی و زیبا را جلوی او می گیرد و می گوید که این جعبه هدیه ای برای مادر اژدهایان است. وقتی او در جعبه را باز می کند، می بیند که یک سوسک زیبا و بسیار باارزش درون آن است. در همین لحظه، سوسک با صدای خش خش مانندی باز می شود و مشخص می شود که آن سوسک در واقع یک مانتیکور است. قبل از آنکه مانتیکور بتواند دنی را نیش بزند، مرد ریش سفید با عصای خود به دست دنی زده و جعبه را به کناری پرتاب می کند و با ته عصایش بر روی آن موجود می کوبد. قبل از آنکه محافظان دنی آن دو مرد را بکشند، دنی بین خون سواران (bloodriders) خود و آن دو مرد قرار گرفته و به آنان می گوید که پیرمرد جان او را نجات داده است. قبل از آنکه خون سواران دنی بتوانند مرد افسوس خور (Sorrowful Man) را بگیرند، او ناپدید شد.
دنی از مرد ریش سفید می خواهد که نامش را به او بگوید. مرد بزرگتر که یک خواجه است به دنی می گوید که نامش بلواس نیرومند (Strong Belwas) است و هرگز در چاله های مبارزه شکست نخورده است و به حریفانش اجازه می دهد که قبل از آنکه کشته شوند، به او زخمی بزنند. او در ادامه می گوید که وکیل ایلیریو موپاتیس (Illyrio Mopatis) آن دو را فرستاده است تا به او خدمت کنند زیرا خودش نمی توانسته سفر کند. سپس ریش سفید به دنی می گوید که او، ملازم بلواس است. زمانی که درباره ی سن و سالش از او می پرسند، ریش سفید جواب می دهد که خیلی برای ملازم بودن پیر نیست و اضافه می کند که قبلا سر جورا را در یک تورنمنت دیده است. بلواس به او می گوید که ایلیریو دنی و اژدهایانش را می خواهد. ریش سفید می گوید که این حرف درست است و آنان به کارث آمده اند تا دنی را به پنتوس بازگردانند. او همچنین می گوید که هم اکنون چهار پادشاه در وستروس وجود دارد که هیچکدام بر حق نیستند. بلواس به دنی می گوید که وکیل ایلیریو سه کشتی را برای بازگرداندن او فرستاده است. سپس دنی می گوید که هرسه کشتی باید نام های جدیدی داشته باشند و بعد از آن، نام سه اژدهای معروف جنگ فتح (the War of Conquest) یعنی بالریون (Balerion)، مرکسس (Meraxes) و ویگار (Vaghar) را بر روی آنان می گذارد.
یورش شمشیرها
در طی سفرشان به پنتوس برای پیوستن به وکیل ایلیریو موپاتیس، مسیر حرکتشان را برای خریدن آویژه (Unsullied) به آستاپور (Astapor) تغییر می دهند. ریش سفید با دنریس به صحبت درباره ی اژدهایان می پردازد. او به صحبت های سر جورا مطالبی اضافه می کند. ریش سفید به آنان درباره ی قلعه ی گنبدی شکلی که توسط تارگرین ها برای نگهداری اژدهایان ساخته شده بود (اکنون این قلعه یک خرابه است) می گوید و نیز اضافه می کند که اژدهایانی که در آن قلعه رشد کردند هرگز به بزرگی اژدادشان نبودند.