جان اسنو: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۱۰۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱۰ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{اطلاعات اشخاص | {{اطلاعات اشخاص | ||
| نام_شخصیت = جان اسنو | | نام_شخصیت = [[پرونده:Jon Snow personal arms.png|50px|راست]] جان اسنو [[پرونده:Arms_of_the_Night's_Watch.png|50px|چپ]]| تصویر = [[پرونده:Jon_snow_by_teiiku.jpg|250px]] | ||
| تصویر = | | توضیح_عکس = اثر TeiIku | ||
| توضیح_عکس = | |||
| القاب = لرد اسنو{{سخ}}کلاغ تغییر جهت داده{{سخ}}حرامزاده ی وینترفل{{سخ}}حرامزاده ی سیاه دیوار{{سخ}}لرد کلاغ | | القاب = لرد اسنو{{سخ}}کلاغ تغییر جهت داده{{سخ}}حرامزاده ی وینترفل{{سخ}}حرامزاده ی سیاه دیوار{{سخ}}لرد کلاغ | ||
| عنوان = | | عنوان =[[لرد فرمانده نگهبانان شب]] | ||
| خاندان =[[خاندان استارک]]{{سخ}}[[ | | خاندان =[[خاندان استارک]]{{سخ}}[[نگهبانان شب]] | ||
| نژاد = | | نژاد = | ||
| فرهنگ =[[مردم شمال]] | | فرهنگ =[[مردم شمال]] | ||
خط ۱۴: | خط ۱۲: | ||
محل_مرگ =| | محل_مرگ =| | ||
تاریخ_مرگ = | تاریخ_مرگ = | ||
| کتابها =بازی تاج و تخت(شخصیت اصلی){{سخ}}نزاع شاهان(شخصیت اصلی){{سخ}}یورش شمشیرها(شخصیت اصلی){{سخ}}ضیافتی برای کلاغ ها(حضور دارد) رقص با اژدهایان(شخصیت اصلی) | | کتابها =بازی تاج و تخت(شخصیت اصلی){{سخ}}نزاع شاهان(شخصیت اصلی){{سخ}}یورش شمشیرها(شخصیت اصلی){{سخ}}ضیافتی برای کلاغ ها(حضور دارد){{سخ}}رقص با اژدهایان(شخصیت اصلی) | ||
| نشان = | | نشان = | ||
| بازیگر =[[کیت هارینگتون]] | | بازیگر =[[کیت هارینگتون]] | ||
| سریال =[[فصل اول سریال|فصل | | سریال =[[سریال بازی تاج و تخت - فصل 1|فصل اول]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 2|فصل دوم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 3|فصل سوم]]{{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 4|فصل چهارم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 5|فصل پنجم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 6|فصل ششم]] {{!}} [[سریال بازی تاج و تخت - فصل 7|فصل هفتم]] | ||
}} | }} | ||
جان اسنو (Jon Snow) پسر حرامزاده [[ادارد استارک]] و مادری با هویت نامعلوم است.او تحت سرپرستی پدرش در کنار خواهر و برادرهای ناتنی خود بزرگ شد. جان وقتی که | '''جان اسنو''' (Jon Snow) پسر حرامزاده [[ادارد استارک]] و مادری با هویت نامعلوم است.{{رف|بتت|6}} او تحت سرپرستی پدرش در کنار خواهر و برادرهای ناتنی خود بزرگ شد. جان وقتی که به سن بلوغ نزدیک شد، به [[نگهبانان شب]] پیوست. [[دایرولف]] مو سفید و چشم سرخ او، [[گوست]] (Ghost) همیشه همراه اوست. در آغاز داستان او 14 ساله است، و یکی از کاراکترهاییست که داستان از دید او بیان می شود. | ||
[[پرونده:Jon_Snow_by_AniaEm.jpg|بندانگشتی|250px|چپ|جان اسنو، اثر Anja Dalisa]] | |||
==شخصیت و ظاهر== | |||
حتی وقتی 14 سال داشت، به جان گفته می شد، بیشتر از هر کدام از خواهر برادرهایش، ویژگی های [[استارک]] را دارد. او تنی لاغر و صورتی کشیده، موهای قهوه ای تیره، و چشمانی خاکستری با حاشیه سیاه دارد. او قوی و فرز است{{رف|بتت|1}} پس از پیوستن به [[نگهبانان شب]]، لباس رسمی آنها، یعنی لباس سیاه را بر تن کرد. | |||
جان همانند یک استارک و شمالی بزرگ شده و در خیلی چیزها، ارزشهای اخلاقی آنها را فرا گرفته است، او حتی در مواجهه با مسائل پیچیده و تصمیم گیری در مواردی که از لحاظ اخلاقی مبهم می باشند، سعی میکند مطابق با همین اصول اخلاقی عمل کند. توصیفی از اسلحه ی شخصی او در کتاب نیامده است، اما [[جورج مارتین]] به کمپانی والرین استیل گفته است، که در ساخت شمشر جان از رنگهای [[خاندان استارک]]، بر روی پلاک شمشیر، استفاده شود.<ref>[http://www.valyriansteel.com/2007/06/13/longclaw-plaque/ سایت کمپانی والرین استیل]</ref> | |||
[[پرونده:Jon_HBO.jpg|بندانگشتی|250px|چپ|Kit Harington بازیگر نقش جان اسنو]] | |||
جان | |||
==گذشته== | ==گذشته== | ||
نسب جان اسنو، مرموز باقی مانده است. به او گفته شده است که اواخر قیام | نسب جان اسنو، مرموز باقی مانده است. به او گفته شده است که اواخر [[قیام رابرت]]، حدود یک ماه قبل از [[غارت بارانداز پادشاه|غارت کینگزلندینگ]] (بارانداز پادشاه) به دنیا آمده است. لرد [[ادارد استارک]] (Lord Eddard Stark) زمان بازگشت از جنگ، بچه ای تازه متولد شده را با خود به [[وینترفل]] آورد، و مصرّانه خواستار بزرگ شدن او با سایر فرزندانش شد. | ||
جان یک برادر ناتنی بزرگتر به نام راب (Robb) | جان یک برادر ناتنی بزرگتر به نام [[راب استارک|راب]] (Robb) دو برادر ناتنی کوچکتر به نامهای [[برن استارک|برن]] (Bran) و [[ریکان استارک|ریکان]] (Rickon) و 2 خواهر کوچکتر به نامهای [[آریا استارک|آریا]] (Arya) و [[سانسا استارک|سانسا]] (Sansa) دارد. حضور او در وینترفل اختلافاتی بین ادارد و همسرش [[کتلین]] (Catelyn)، که جان را به چشم، یادآوری دائمی، از خیانت همسرش می دید، به وجود آورد. او رفتاری سرد با جان در پیش گرفت تا به جان این حس را بفهماند که حضورش برایش ناخوش آیند است. او از لحاظ ظاهر بیش از تمام فرزندان واقعی [[ادارد استارک]]، به او شبیه است و این موضوع بیش از پیش رابطه ی او و [[کتلین]] را تیره تر کرد. با همه ی اینها ادارد همیشه، رفتاری مشابه با سایر فرزندانش، با جان داشت و جان نیز رابطه ی خوبی با خواهر برادرهای ناتنی خود داشت، به خصوص آریا و [[راب]]. با این حال، جان همیشه با حرامزاده بودن خود مسئله داشت، و احساس بیگانگی میکرد، همین به تصمیم نهایی او، که پیوستن به سازمان نگهبانی شب بود، کمک کرد، جایی که چگونگی به دنیا آمدن او، اهمیت چندانی نداشت. | ||
[[پرونده:MKomarck_JonSnowLC_II.jpg|بندانگشتی|250px|چپ|جان اسنو اثر Michael Komarck]] | |||
== وقایع اخیر == | == وقایع اخیر == | ||
=== بازی تاج و تخت === | === بازی تاج و تخت === | ||
جان 14 سال دارد، که پدر و برادران خود (راب و برن) و همچنین | جان 14 سال دارد، که پدر و برادران خود (راب و برن) و همچنین [[تیان گریجوی]] را برای اعدام یک فراری از [[نگهبانان شب]]، همراهی میکند. در راه برگشت آنها به چند توله ی [[دایرولف]]، برخورد میکنند؛ 5 توله نصیب فرزندان استارک، و یک توله ی موسفید و چشم قرمز و رانده شده از سایرین به جان می رسد.{{رف|بتت|1}} | ||
موقعیت جان، چه در خانواده و چه در خارج از آن، در طول سالها، به طور آشکار تلخ بود، وقتی او به سن نوجوانی رسید، بعد از اینکه عمویش بنجن (Benjen) به او گفت، دیوار به مردی مثل او نیاز دارد، به نگهبانان شب پیوست. در طی سفر او به دیوار و همراهی تیریون لنیستر (Tyrion Lannister) با او در این سفر، رابطه ی دوستانه ای بین جان و تیریون، با توجه به وجه اشتراکشان، که غیرخودی بودن در بین نجیبزاده ها بود، شکل گرفت.در ابتدا جان منزوی و گوشه گیر بود، که این انزوا او را بدون دوست باقی گذاشت. هماتایانش به خاطر اینکه او از خاندان بزرگی بود، از او منزجر بودند و جان را به سخره میگرفتند، که این موضوع سبب بازگشت همان احساس قدیمی جان میشد. او به خصوص وقتی تنهاتر شد که عمویش | موقعیت جان، چه در خانواده و چه در خارج از آن، در طول سالها، به طور آشکار تلخ بود، وقتی او به سن نوجوانی رسید، بعد از اینکه عمویش [[بنجن استارک|بنجن]] (Benjen) به او گفت، دیوار به مردی مثل او نیاز دارد، به نگهبانان شب پیوست. در طی سفر او به دیوار و همراهی [[تیریون لنیستر]] (Tyrion Lannister) با او در این سفر، رابطه ی دوستانه ای بین جان و تیریون، با توجه به وجه اشتراکشان، که غیرخودی بودن در بین نجیبزاده ها بود، شکل گرفت.{{رف|بتت|13}} در ابتدا پیوستن به نگهبانان شب جان منزوی و گوشه گیر بود، که این انزوا او را بدون دوست باقی گذاشت. هماتایانش به خاطر اینکه او از خاندان بزرگی بود، از او منزجر بودند و جان را به سخره میگرفتند، که این موضوع سبب بازگشت همان احساس قدیمی جان میشد. او به خصوص وقتی تنهاتر شد که عمویش [[بنجن استارک|بنجن]]، به خاطر رهبری یک گروه گشتی، دیوار را ترک کرد. بعد از درگیری با چند تا از همتایانش، گفتگویی با [[دانال نوی]] (Donal Noye) به او کمک کرد، تا نگرش خود را اصلاح کند، این تغییر نگرش، او را خیلی زود، یک دوست ، مربی و رهبری برای همتایان خود و به دشمنی برای استاد رزم، یعنی سر [[آلیستر تورن]] (Ser Alliser Thorne) تبدیل کرد. {{رف|بتت|19}} جان همچنین به محافظت از [[سمول تارلی]] (Samwell Tarly) در برابر قلدری چند تن از همتایانشان در آمد. {{رف|بتت|26}} {{رف|بتت|41}} بعد از پیوستن به نگهبانان شب، جان از انتصابش به عنوان مباشر عصبانی شد، در حالیکه او انتظار داشت به عنوان یک گشتی برگزیده شود. گرچه همان موقع و با کمک سمول، او به این موضوع پی برد که انتخاب او به عنوان مباشر شخصی [[جور مورمونت|مورمونت]]، به منزله ی آماده کردن جان، به عنوان فرمانده ی آینده می باشد. {{رف|بتت|48}} در طی حمله یک [[وایت]] در قلعه ی [[کسل بلک]]، جان اسنو زندگی [[جور مورمونت|مورمونت]] را نجات داد، در پی این حادثه، دست جان اسنو به طور جدی سوخت. [[جور مورمونت|مورمونت]] به او شمشیر حرامزاده ی والرین خود، یعنی [[لانگ کلو]] را (Longclaw) ، که سلاح [[خاندان مورمونت]] محسوب میشد، اهدا کرد، و سر یک [[دایرولف]] را که نشان [[خاندان استارک]] است، بر سر آن حکاکی کرد.{{رف|بتت|60}} | ||
[[پرونده:Amoka-jonsnow.jpg|بندانگشتی|250px|چپ|جان اسنو اثر Amoka]] | |||
گرچه جان یاد گرفت که چگونه خود را با زندگی در دیوار وفق دهد، اما جدایی از زندگی گذشته اش همچنان برای او مشکل بود، در آغاز جنگ | گرچه جان یاد گرفت که چگونه خود را با زندگی در [[دیوار]] وفق دهد، اما جدایی از زندگی گذشته اش همچنان برای او مشکل بود، در آغاز [[جنگ پنج پادشاهی]]، جان خود را مابین عهدش به نگهبانی و خانواده ش می دید. از طرفی جان به طور قابل توجه ای خود را اسیر سر [[آلیستر]] می دید، که جان را بعد از فهمیدن دستگیری پدرش، با تمسخر کردن بر می انگیخت. بعد از اعدام پدرش، جان با تلاش به ترک نگهبانی، تصمیم به پیوستن به ارتش برادرش راب گرفت، هرچند مجازات این عمل مرگ بود. البته دوستان جدیدش او را بازگرداندند، و از این سرنوشت نجات دادند. | ||
صبح روز بعد، مورمونت به خاطر فرار، جان را مورد ملامت قرار داد، و جان تصمیم گرفت که با افتخار و به طور کامل، در خدمت سازمان نگهبانی باشد. او جای خود را به عنوان مباشر مورمونت پذیرفت و آماده سفر با گروه بزرگ گشتی به رهبری مورمونت به سمت شمال شد. | صبح روز بعد، [[جور مورمونت|مورمونت]] به خاطر فرار، جان را مورد ملامت قرار داد، و جان تصمیم گرفت که با افتخار و به طور کامل، در خدمت سازمان نگهبانی باشد. او جای خود را به عنوان مباشر [[جور مورمونت|مورمونت]] پذیرفت و آماده سفر با گروه بزرگ گشتی به رهبری [[جور مورمونت|مورمونت]] به سمت شمال شد. {{رف|بتت|70}} | ||
=== نزاع شاهان === | === نزاع شاهان === | ||
جان دو جفت دستکش می پوشید، به خاطر اینکه دست راستش سوخته بود، و اگر در دست چپش، فقط یک دستکش می پوشید، احساس حماقت به او دست می داد. جان به عنوان یکی از اعضاء گروهی بود که برای بررسی جنگلهای خالی از سکنه شده ی شمال در پشت دیوار، می رفتند، انتخاب شد، تا همچنین ببیند چه اتفاقی برای گشتی های ناپدید شده، از جمله عمویش بنجن استارک افتاده است. وقتی به منطقه ی " مشت نخستین انسانها " (Fist of the First Men) رسیدند، جان به همراه یکی از سه گروه گشتی، که برای تحقیق به سمت کوهستان حرکت کردند، به رهبری کورین | جان دو جفت دستکش می پوشید، به خاطر اینکه دست راستش سوخته بود، و اگر در دست چپش، فقط یک دستکش می پوشید، احساس حماقت به او دست می داد. {{رف|نش|6}} جان به عنوان یکی از اعضاء گروهی بود که برای بررسی جنگلهای خالی از سکنه شده ی شمال در پشت دیوار، می رفتند، انتخاب شد، تا همچنین ببیند چه اتفاقی برای گشتی های ناپدید شده، از جمله عمویش [[بنجن استارک]] افتاده است. وقتی به منطقه ی " [[مشت نخستین انسانها]] " (Fist of the First Men) رسیدند، جان به همراه یکی از سه گروه گشتی، که برای تحقیق به سمت کوهستان حرکت کردند، به رهبری [[کورین نصفه دست]] (Qhorin Halfhand) انتخاب شد. {{رف|نش|43}} در گردنه ی [[اسکایرلینگ]] (Skirling) آنها به یک گروه وحشی برخورد می کنند، جان یکی از کسانی است که برای گرفتن آنها انتخاب شد، پس از کشتن یکی از وحشی ها، پی می برد که یکی دیگر از وحشی ها یک زن است، با نام [[ییگریت]] (Ygritte) ، که توسط جان اسیر می شود، اما وقتی کورین به او دستور می دهد که ترتیب او را بدهد، جان مخفیانه او را آزاد میکند.{{رف|نش|51}} گروه کمی دیرتر توسط وحشی ها به رهبری [[اسکلت]] (Rattleshirt) ردیابی و تعقیب می شود.{{رف|نش|53}} قبل از اسیر شدن توسط آنها، کورین به جان دستور میده ، به وحشی ها ملحق شود و نقشه های آنها را کشف کند، و تظاهر به خائن بودن جان می کند. ییگریت، یکی از افراد گروه Rattleshirt بود، و بر این باور بود که جان بعد از کشتن [[هفهند]] به دستور اسکلت (Rattleshirt) راه خود را عوض کرده است.{{رف|نش|68}} | ||
=== یورش شمشیرها=== | === یورش شمشیرها=== | ||
جان با منس ریدر (Mance Rayder) ملاقات کرد و او را متقاعد ساخت که ترک او از نگهبانی شب، صادقانه است. در حین مکالمه با منس ریدر، جان در مییابد که برنامهٔ او، حمله به هفت پادشاهی (Seven Kingdoms) است. بعد از مدتی، جان قسم پاکدامنی خود را میشکند، و عاشق ییگریت میشود. جان بین خیانت به او و ترک دیوار به تردید میافتد. جان به ماموریت گروه (استایر Styr) برای بالا رفتن از دیوار میپیوندد تا از دیوار بالا بروند و به معدود افراد باقی مانده در کسل بلک حمله کنند (Castle Black). | جان با [[منس ریدر]] (Mance Rayder) ملاقات کرد و او را متقاعد ساخت که ترک او از نگهبانی شب، صادقانه است. در حین مکالمه با منس ریدر، جان در مییابد که برنامهٔ او، حمله به [[هفت پادشاهی]] (Seven Kingdoms) است. بعد از مدتی، جان قسم پاکدامنی خود را میشکند، و عاشق [[ییگریت]] میشود. جان بین خیانت به او و ترک دیوار به تردید میافتد. جان به ماموریت گروه ([[استایر]] Styr) برای بالا رفتن از دیوار میپیوندد تا از دیوار بالا بروند و به معدود افراد باقی مانده در [[کسل بلک]] حمله کنند (Castle Black). | ||
بعد از بالا رفتن از دیوار او فرصت فرار از دست وحشیها، که در نزدیکی [[کوئینز کرون]] (تاج ملکه-Queenscrown) مورد حمله [[سامر]] (Summer) قرار گرفتهاند، پیدا میکند. او با دست پاچگی سوار اسب میشود و موفق به فرار میشود، اما در همین حال یک تیر به پای او اصابت میکند. جان از جراحت تیر نجات پیدا میکند و خود را به [[کسل بلک]] (Castle Black) میرساند، در آنجا مطلع میشود که برادرانش [[برن]] و [[ریکان]]، به دستور [[تیان گریجوی]] (Theon Greyjoy) کشته شدهاند. او در [[نبرد کسل بلک|دفاع از کسل بلک]] علیه مهاجمان استایر به [[دونال نوی]] (Donal Noye) کمک میکند. تمام مهاجمان از جمله [[ییگریت]] که در بازوی جان، بااندوه جان میدهد، کشته میشوند. بعد از مرگ دونال، جان رهبری دیوار علیه حملهٔ احتمالی [[منس ریدر]] را به عهده گرفت. جان با استفاده از قدرت رهبری ذاتی خویش، با موفقیت دیوار را علیه حملهٔ قریب الوقوع، برای چند روز نگه میدارد. با این حال، پس از ورود [[آلیسر تورن]] (Alliser Thorne) و [[جانوس سلینت]] (Janos Slynt) جان به خاطر اقدام عجولانه اش بازداشت میشود و به یک سلول یخی فرستاده می شود. جایی که او به خاطر فرار از خدمت و کشتن [[کورین نصفه دست]] خود را در خطر اعدام می بیند. بعد از شهادت ایمون برای رشادت و توانایی که جان در مقابل حمله وحشی ها به خرج داد، ترون و سلینت پی می برند که نمی توانند او را به خاطر محبوبیتی که در دیوار کسب کرده است، گردن بزنند. بنابراین او را مجبور به اقدام برای ترور [[منس ریدر]]، در طی یک مذاکره میکنند، به امید اینکه طی این اقدام جان خود را از دست دهد. در طی مذاکره، منس ادعا می کند که [[شیپور زمستان]] را دارد، و می تواند سبب سقوط دیوار شود. او فاش می کند که دلیل حمله وحشی ها، تسخیر دیوار نیست، بلکه فرار از آدرها است. او پیشنهاد می کند در ازای دادن شیپور به آنها، اجازه دهند وحشی ها با امنیت به سمت جنوب دیوار بروند، البته تحت فرمان لردها و قوانینشان قرار نگیرند. قبل از حمله جان به منس ریدر، نیروهای [[استنیس براتیون|استنیس]] غافلگیرانه در مسیر وحشیها ظاهر میشوند. | |||
خدمت جان برای دفاع از دیوار، برای او، محبوبیت در بین عموم را فراهم میکند و همین امر سبب آزادی او از زندان میشود. با تلاشهای سمول تارلی، جان به عنوان یکی از کاندیدهای پست فرمانده دیوار، بین جناحهای رقیب در | خدمت جان برای دفاع از دیوار، برای او، محبوبیت در بین عموم را فراهم میکند و همین امر سبب آزادی او از زندان میشود. با تلاشهای سمول تارلی، جان به عنوان یکی از کاندیدهای پست فرمانده دیوار، بین جناحهای رقیب در نگهبانان شب، رای آورد و در حالی به عنوان ۹۹۸ مین فرماندهٔ دیوار انتخاب شد که پیشنهاد [[استنیس]] را مبنی بر مشروعیت بخشیدن به حرامزادگی جان به عنوان لرد استارک و فرماندهٔ وینترفل شدن، در صورت پذیرش استنیس به عنوان پادشاه، را رد کرد. او در اولین اقدامی که به عنوان فرماندهٔ دیوار انجام داد، خنثی کردن نقشهٔ کاهنهٔ [[استنیس]]، یعنی [[ملیساندر]] (Melisandre) بود، و بچهٔ منس ریدر را به طور مخفیانه، با هویت جعلی به خارج از [[دیوار]] فرستاد. | ||
}} | |||
===ضیافتی برای کلاغ ها=== | |||
در بارانداز پادشاه، [[سرسی لنیستر]] وقتی مطلع می شود که جان اسنو، حرامزاده ند استارک به مقام فرماندهی نگهبانان شب دست یافته است، خشمگین می شود و با کمک [[شورای کوچک]] درپی طراحی نقشه ای برای حذف جان اسنو می گردد. شورا تصمیم می گیرد که به نگهبانان شب هشدار دهد که از فرستادن نیرو خودداری خواهند کرد، ولی [[کیبورن]] (Qyburn) پیشنهاد میدهد که 100 نفر را به صورت ناشناس وارد نگهبانان شب کنند. سرسی از این ایده خوشش می آید که این افراد را با دستور قتل حرامزاده ند استارک بفرستند. اما قبل از عملی کردن این نقشه، توسط [[مذهب هفت]] به زندان می افتد. | |||
=== رقصی با اژدهایان === | |||
{{اسپویلر|جان به آرامی به عنوان یک رهبر رشد می کند. او محل اقامت [[دونال نوی]] را، پس از مرگ او در کتاب قبلی، برای اقامت می گیرد.{{رف|ضبک|5}} جان به طور مداوم مورد اذیت مردان [[استنیس]] قرار می گیرد. جان به پاس قدردانی، از کمک آنها در مقابل هجوم وحشی ها، [[کسل بلک]] و [[نایت فورت]](Nightfort) را برای اقامت در اختیار آنان قرار داد. جان به عنوان تنبیه از [[استنیس]] خواست که مردانش را در [[گیفت]] (Gift) ساکن کند، با این ادعا که تمام زمینها و 16 قلعه ی خالی از سکنه، متعلق به دیوار و نگهبانان شب است. او [[سمول|سم]] را به [[سیتادل]] (ارگ مرکزی - Citadel) میفرستد تا برای تبدیل شدن به استاد آینده ی کسل بلک آموزش ببیند، همچنین به همراه او [[گیلی]] (Gilly)، استاد [[ایمون]] (Aemon) و پسر نوزاد منس ریدر را نیز راهی سیتادل می کند، دو تای آخری را در واقع از ترس [[ملیساندر]]، که شاید بخواهد از خون سلطنتی آنها برای جادو استفاده کند، از [[کسل بلک]] دور می کند.{{رف|ربا|7}} وقتی جان به [[جانوس سلینت]] (Janos Slynt) دستور می دهد، که در یکی از قلعه های خالی دیوار مستقر شود، ولی او از انجام این کار سرباز می زند و جان سر او را به وسیله ی [[لانگ کلو]] قطع می کند. {{رف|ربا|7}} جان با فرستادن [[وال]] وحشی (Val) برای ایجاد سازش با [[تورموند]] غول کش (Tormund Giantsbane)، بار دیگر فرماندهان زیر دست خویش را ناخشنود کرد. نتیجه این عمل اتحادی ضعیف بین [[وحشی ها]] و [[نگهبانان شب]] به وجود آورد. جان وحشی ها را در [[گیفت]] مستقر کرد و به جنگجوهاشون این فرصت را داد که با نظامی کردن یکی از قلعه های خالی، از دیوار در برابر هجوم [[آدرها]] (Others) دفاع کنند.{{رف|ربا|7}} همانطور که وحشی ها به سمت گیفت حرکت می کنند، [[ملیساندر]]، [[منس ریدر]] را در آتش میسوزاند(بعدها مشخص میشود در حقیقت [[اسکلت]] (Rattleshirt) بود که با افسون [[ملیساندر]] به شکل منس در آمده بود){{رف|ربا|31}} جان، منس ریدر را برای نجات خواهرش [[آریا استارک|آریا]] از دست [[رمسی بولتون]] ([[Ramsay Bolton]]) به [[وینترفل]] میفرستد، غافل از اینکه آن دختر [[جین پول]] (Jeyne Poole) است. با لشکر کشی [[استنیس]] به [[دیپوود موت]] (Deepwood Motte)، جان به او پیشنهاد میکند که حمایت قبایل کوهستانهای شمالی را به دست آورد، پیرو پیشنهاد جان اسنو، [[استنیس]] موفق به جلب وفاداری این قبایل می شود و تا حد زیادی قدرت خود را افزایش میدهد. بلافاصله بعد از تصرف دیپوود توسط استنیس، خبر میرسد که رمسی بولتون به زودی با [[جین پول|آریا استارک]] ازدواج می کند، استنیس فوری به سمت وینترفل که محل ازدواج است لشکر کشی می کند، که با نیروهای بولتون مواجه می شود. | |||
[[ملیساندر]] به جان اسنو می گوید که در شعله های آتش خود، دختری را دیده است که سوار بر اسب و در حال مرگ، به سمت [[کسل بلک]] حرکت می کند، جان متقاعد می شود که آن دختر حتما [[جین پول|آریا]] است، اما مشخص می شود کسی نیست جز [[آلیس کاراستارک]] (Alys Karstark). [[ملیساندر]] همچنین به جان می گوید، که او را در اتاقی تاریک که با چند خنجر محاصره شده دیده است، ولی جان توجهی به این هشدار نمی کند. چند هفته پس از ترک [[استنیس]] به مقصد [[وینترفل]]، جان اسنو نامه ای با عنوان «حرامزاده» از سوی [[رمسی بولتون]] دریافت کرد، که ادعا کرده بود استنیس شکست خورده و [[منس ریدر]] را دستگیر کرده است. حس وظیفه شناسی جان ایجاب می کرد که برای نجات آنها به سمت [[خانه بولتون]] برود، در نتیجه او در واکنش به این نامه، تصمیم به کناره گیری از فرماندهی، حرکت به سوی جنوب و اعلام جنگ علیه بولتونها گرفت. او به نگهبانان شب دستور به حمله نداد، اما از برادران سیاهپوش خود و همچنین وحشی ها، خواست که در صورت تمایل او را به میل خود همراهی کنند.{{رف|ربا|69}} تصمیم جان (که نقض سوگندش بود) نارضایتی عمیقی را در بین رهبران ارشد نگهبانان شب به وجود آورد، در سردرگمی حاصل از کشته شدن سر پاتریک اهل کوهستان شاه(Ser Patrek of King's Mountain) به دست غولی به نام [[وون وون]] (Wun Wun)، جان توسط [[بوئن مارش]] (Bowen Marsh) و چند تن دیگر از برادران شب، با خشونت در حالی که شعار میدادند «برای نگهبانی» چندین بار چاقو خورد. اینکه جان زنده می ماند یا خیر، در حال حاضر نامعلوم است. }} | |||
==نقل قول های جان== | |||
{{نقل قول|آریا: من امیدوار بودم که تو هم با ما بیایی.{{سخ}}جان: بعضی وقت ها مسیر های متفاوتی به یک قلعه ختم می شن.{{رف|بتت|10}}|جان به [[آریا استارک]]}} | |||
{{نقل قول|به [[راب استارک|راب]] بگو که من می خوام فرمانده [[نگهبانان شب]] بشم و چنان امنیت رو براش تأمین کنم که از بی کاری با دخترها سوزن دوزی کنه و از [[میکن]] (Mikken) بخواد همه ی شمشیر ها رو ذوب کنه و ازشون نعل اسب بسازه.{{رف|بتت|21}}|جان به [[تیریون]]}} | |||
{{نقل قول|...راهی بدون مقصدي مشخص، اما تصورش جان اسنو را به وجد انداخت. [[وینترفل]] در آن مسیر قرار داشت، و بعد از آن [[ریورران]] (Riverrun) و [[ایري]] (Eyrie) و [[بارانداز پادشاه]] و خیلی جاهاي دیگر؛ [[کسترلی راک]] (Casterly Rock)، جزیره ي چهره ها (Isle of the Faces)، [[کوهستان سرخ]] (Red Mountain) [[دورن]] (Dorne)، صدها جزیر ه براووس (Braavos) در میان دریا، خرابه هاي سوخته ي [[والریا]]ي کهن. و سایر مکان هایی که جان هرگز نخواهد دید. دنیا در آن مسیر قرار داشت... و او اینجا مانده بود.{{رف|بتت|41}}}} | |||
{{نقل قول|[[تیریون لنیستر]] ادعا می کرد که بیشتر انسا ن ها ترجیح می دهند واقعیت هاي تلخ را انکار کنند تا با آن روبرو شوند، اما کار جان از انکار گذشته بود. او کسی بود که بود؛ جان اسنو، حرامزاده و سوگند شکن، بی مادر، بی دوست، ملعون. براي مابقی عمرش -هر چقدر که طول بکشد- محکوم بود که یک غریبه باشد، مردی خاموش ایستاده در سایه که جرات نداشت نام حقیقی اش را به زبان بیاورد.|جان به خودش}} | |||
{{نقل قول|جان از مرگ نمی ترسید، ولی نمی خواست آن طور بمیرد، دست گیر و محکوم شود و سرش را مانند یک یاغی معمولی بزنند. اگر قرار بود او بمیرد، بگذار شمشیر در دست داشته باشد، و با قاتلین پدرش بجنگد. او یک [[استارک]] واقعی نبود، هرگز یک استارک نبود... ولی می توانست مانند یک استارک بمیرد. بگذار بگویند که [[ادارد استارک]] چهار پسر داشته است نه سه تا.|افکار جان بعد از قتل پدرش}} | |||
{{نقل قول|مرا ببخشید، [[ند|پدر]]،[[راب]]، [[آریا]]، [[برن]]... مرا ببخشید، من نمی توانم کمکتان کنم. او حق دارد، جای من [[دیوار|اینجا]]ست. "من تحت اختیار شما هستم، سرورم. سرباز شما. سوگند می خورم. دیگر فرار نخواهم کرد."|جان در حضور [[جور مورمونت]]}} | |||
{{نقل قول|پدرم بهم گفت، هیچ شرمساری ای در ترس وجود ندارد، آنچه اهمیت دارد طریقه ی مواجهه با آن است.}} | |||
{{نقل قول|برخی از مردان در آستانه ی نبرد در طلب فاحشه ها بر می آیند، برخی به دنبال خدایان.{{رف|نش|6}}}} | |||
{{نقل قول|ما به یک ستاره نگاه می کنیم و چیزهای متفاوتی می بینیم.{{رف|یش|26}}}} | |||
{{اسپویلر|{{نقل قول|هر چه بیشتر به یک شاه می دهی، بیشتر می خواد. ما داریم روی یک پل یخی راه می ریم و دو طرفمون پرتگاهه. راضی کردن یک شاه سخته، راضی کردن دو شاه تقریباً غیرممکنه.|جان به [[سم]]}}}} | |||
{{اسپویلر|{{نقل قول|[[اد غمگین|اد]] برایم یک کنده بیاور.|پیش از اعدام [[جینوس اسلینت]]}}}} | |||
== نقل قول هایی در مورد جان == | |||
{{نقل قول|جان اسنو نعمت گرانبهایی داشت (وارگ بودنش)، ولی جوان احمقی بود، وقتی که باید برای این نعمت ارزش قائل میشد، به مقابله با طبیعت خود پرداخت.{{رف|ربا|مقدمه}} | | |||
[[وارامیر]] - Varamyr Sixskins}} | |||
{{نقل قول|هیچوقت درباره ی جان از من نپرس، او از خون من است و این تنها چیزیه که لازمه بدونی{{رف|بتت|6}} | | |||
[[ادارد استارک]] - Eddard Stark}} | |||
== نسب جان اسنو (تئوری) == | |||
نسب جان اسنو، هنوز به مانند یک راز باقی مانده است، و [[ادارد استارک]] به ندرت در مورد این موضوع صحبت کرده است. وقتی [[کتلین]] در مورد این شایعه که [[آشارا دین]] (Ashara Dayne)، مادر جان اسنو است، ند هیچ پاسخی نداد. سال بعد زمانیکه [[رابرت براتیون|رابرت]] درباره ی زنی بدکاره، به نام [[وایلا]] Wylla)) از ند سوال کرد، رابرت مدعی شد، که این زن مادر جان اسنو است. هر دو تئوری در منابع خارجی مطرح می شوند. [[سرسی لنیستر]] (Cersei Lannister) نیز بر این باور است که لیدی دین مادر جان اسنو است. [[ادریک دین]] (Edric Dayne) نیز به [[آریا استارک|آریا]] گفت، که با جان از طریق شیر دادن توسط دایه اش، یعنی وایلا، برادر شیری است. {{رف|یش|43}} | |||
تئوری دیگر در اینباره، با توجه به گفته های لرد گودریک بورل (Lord Godric Borrell) به [[داووس]] (Davos) شکل می گیرد، او در مورد یک ماهیگیر و دخترش می گوید، که در زمان [[قیام رابرت]] ، ند را از [[دره ی ارن|دره]] (Vale) و از طریق خلیج نیش(Bite) به شمال منتقل کردند، در بین راه پیرمرد در اثر طوفان می میرد، اما دخترش ماموریت را با موفقیت به پایان می برد و ند را به جزایر 3 خواهر (Three Sisters) میرساند،{{رف|ربا|9}} در حالیکه از ند یک حرامزاده در شکم دارد! او نام فرزند خود را جان اسنو گذاشت. | |||
اما تعداد زیادی از طرفداران مجموعه، بر این باورند که جان فرزند [[لیانا استارک]] (Lyanna Stark) و [[ریگار تارگرین]] (Rhaegar Targaryen) می باشد. | |||
==خانواده== | |||
{{شجره نامه استارک}} | |||
==منابع== | |||
{{منابع|3}} | |||
{{الگو:شخصیت های اصلی}} | |||
[[en:Jon Snow]] | |||
[[رده:شخصیت های اصلی]][[رده:خاندان استارک]][[رده:حرام زادگان]][[رده:شخصیت های شمال]][[رده:نگهبانان شب]][[رده:اسکین چنجر ها]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۲۱:۲۱
اثر TeiIku | |
| |
القاب | لرد اسنو کلاغ تغییر جهت داده |
---|---|
عنوان | لرد فرمانده نگهبانان شب |
خاندان | خاندان استارک نگهبانان شب |
فرهنگ | مردم شمال |
تولد | در 283AL در نامعلوم |
کتاب(ها) | بازی تاج و تخت(شخصیت اصلی) نزاع شاهان(شخصیت اصلی) |
| |
بازیگر | کیت هارینگتون |
سریال | فصل اول | فصل دوم | فصل سوم| فصل چهارم | فصل پنجم | فصل ششم | فصل هفتم |
جان اسنو (Jon Snow) پسر حرامزاده ادارد استارک و مادری با هویت نامعلوم است.[۱] او تحت سرپرستی پدرش در کنار خواهر و برادرهای ناتنی خود بزرگ شد. جان وقتی که به سن بلوغ نزدیک شد، به نگهبانان شب پیوست. دایرولف مو سفید و چشم سرخ او، گوست (Ghost) همیشه همراه اوست. در آغاز داستان او 14 ساله است، و یکی از کاراکترهاییست که داستان از دید او بیان می شود.
شخصیت و ظاهر
حتی وقتی 14 سال داشت، به جان گفته می شد، بیشتر از هر کدام از خواهر برادرهایش، ویژگی های استارک را دارد. او تنی لاغر و صورتی کشیده، موهای قهوه ای تیره، و چشمانی خاکستری با حاشیه سیاه دارد. او قوی و فرز است[۲] پس از پیوستن به نگهبانان شب، لباس رسمی آنها، یعنی لباس سیاه را بر تن کرد. جان همانند یک استارک و شمالی بزرگ شده و در خیلی چیزها، ارزشهای اخلاقی آنها را فرا گرفته است، او حتی در مواجهه با مسائل پیچیده و تصمیم گیری در مواردی که از لحاظ اخلاقی مبهم می باشند، سعی میکند مطابق با همین اصول اخلاقی عمل کند. توصیفی از اسلحه ی شخصی او در کتاب نیامده است، اما جورج مارتین به کمپانی والرین استیل گفته است، که در ساخت شمشر جان از رنگهای خاندان استارک، بر روی پلاک شمشیر، استفاده شود.[۳]
گذشته
نسب جان اسنو، مرموز باقی مانده است. به او گفته شده است که اواخر قیام رابرت، حدود یک ماه قبل از غارت کینگزلندینگ (بارانداز پادشاه) به دنیا آمده است. لرد ادارد استارک (Lord Eddard Stark) زمان بازگشت از جنگ، بچه ای تازه متولد شده را با خود به وینترفل آورد، و مصرّانه خواستار بزرگ شدن او با سایر فرزندانش شد. جان یک برادر ناتنی بزرگتر به نام راب (Robb) دو برادر ناتنی کوچکتر به نامهای برن (Bran) و ریکان (Rickon) و 2 خواهر کوچکتر به نامهای آریا (Arya) و سانسا (Sansa) دارد. حضور او در وینترفل اختلافاتی بین ادارد و همسرش کتلین (Catelyn)، که جان را به چشم، یادآوری دائمی، از خیانت همسرش می دید، به وجود آورد. او رفتاری سرد با جان در پیش گرفت تا به جان این حس را بفهماند که حضورش برایش ناخوش آیند است. او از لحاظ ظاهر بیش از تمام فرزندان واقعی ادارد استارک، به او شبیه است و این موضوع بیش از پیش رابطه ی او و کتلین را تیره تر کرد. با همه ی اینها ادارد همیشه، رفتاری مشابه با سایر فرزندانش، با جان داشت و جان نیز رابطه ی خوبی با خواهر برادرهای ناتنی خود داشت، به خصوص آریا و راب. با این حال، جان همیشه با حرامزاده بودن خود مسئله داشت، و احساس بیگانگی میکرد، همین به تصمیم نهایی او، که پیوستن به سازمان نگهبانی شب بود، کمک کرد، جایی که چگونگی به دنیا آمدن او، اهمیت چندانی نداشت.
وقایع اخیر
بازی تاج و تخت
جان 14 سال دارد، که پدر و برادران خود (راب و برن) و همچنین تیان گریجوی را برای اعدام یک فراری از نگهبانان شب، همراهی میکند. در راه برگشت آنها به چند توله ی دایرولف، برخورد میکنند؛ 5 توله نصیب فرزندان استارک، و یک توله ی موسفید و چشم قرمز و رانده شده از سایرین به جان می رسد.[۲] موقعیت جان، چه در خانواده و چه در خارج از آن، در طول سالها، به طور آشکار تلخ بود، وقتی او به سن نوجوانی رسید، بعد از اینکه عمویش بنجن (Benjen) به او گفت، دیوار به مردی مثل او نیاز دارد، به نگهبانان شب پیوست. در طی سفر او به دیوار و همراهی تیریون لنیستر (Tyrion Lannister) با او در این سفر، رابطه ی دوستانه ای بین جان و تیریون، با توجه به وجه اشتراکشان، که غیرخودی بودن در بین نجیبزاده ها بود، شکل گرفت.[۴] در ابتدا پیوستن به نگهبانان شب جان منزوی و گوشه گیر بود، که این انزوا او را بدون دوست باقی گذاشت. هماتایانش به خاطر اینکه او از خاندان بزرگی بود، از او منزجر بودند و جان را به سخره میگرفتند، که این موضوع سبب بازگشت همان احساس قدیمی جان میشد. او به خصوص وقتی تنهاتر شد که عمویش بنجن، به خاطر رهبری یک گروه گشتی، دیوار را ترک کرد. بعد از درگیری با چند تا از همتایانش، گفتگویی با دانال نوی (Donal Noye) به او کمک کرد، تا نگرش خود را اصلاح کند، این تغییر نگرش، او را خیلی زود، یک دوست ، مربی و رهبری برای همتایان خود و به دشمنی برای استاد رزم، یعنی سر آلیستر تورن (Ser Alliser Thorne) تبدیل کرد. [۵] جان همچنین به محافظت از سمول تارلی (Samwell Tarly) در برابر قلدری چند تن از همتایانشان در آمد. [۶] [۷] بعد از پیوستن به نگهبانان شب، جان از انتصابش به عنوان مباشر عصبانی شد، در حالیکه او انتظار داشت به عنوان یک گشتی برگزیده شود. گرچه همان موقع و با کمک سمول، او به این موضوع پی برد که انتخاب او به عنوان مباشر شخصی مورمونت، به منزله ی آماده کردن جان، به عنوان فرمانده ی آینده می باشد. [۸] در طی حمله یک وایت در قلعه ی کسل بلک، جان اسنو زندگی مورمونت را نجات داد، در پی این حادثه، دست جان اسنو به طور جدی سوخت. مورمونت به او شمشیر حرامزاده ی والرین خود، یعنی لانگ کلو را (Longclaw) ، که سلاح خاندان مورمونت محسوب میشد، اهدا کرد، و سر یک دایرولف را که نشان خاندان استارک است، بر سر آن حکاکی کرد.[۹]
گرچه جان یاد گرفت که چگونه خود را با زندگی در دیوار وفق دهد، اما جدایی از زندگی گذشته اش همچنان برای او مشکل بود، در آغاز جنگ پنج پادشاهی، جان خود را مابین عهدش به نگهبانی و خانواده ش می دید. از طرفی جان به طور قابل توجه ای خود را اسیر سر آلیستر می دید، که جان را بعد از فهمیدن دستگیری پدرش، با تمسخر کردن بر می انگیخت. بعد از اعدام پدرش، جان با تلاش به ترک نگهبانی، تصمیم به پیوستن به ارتش برادرش راب گرفت، هرچند مجازات این عمل مرگ بود. البته دوستان جدیدش او را بازگرداندند، و از این سرنوشت نجات دادند. صبح روز بعد، مورمونت به خاطر فرار، جان را مورد ملامت قرار داد، و جان تصمیم گرفت که با افتخار و به طور کامل، در خدمت سازمان نگهبانی باشد. او جای خود را به عنوان مباشر مورمونت پذیرفت و آماده سفر با گروه بزرگ گشتی به رهبری مورمونت به سمت شمال شد. [۱۰]
نزاع شاهان
جان دو جفت دستکش می پوشید، به خاطر اینکه دست راستش سوخته بود، و اگر در دست چپش، فقط یک دستکش می پوشید، احساس حماقت به او دست می داد. [۱۱] جان به عنوان یکی از اعضاء گروهی بود که برای بررسی جنگلهای خالی از سکنه شده ی شمال در پشت دیوار، می رفتند، انتخاب شد، تا همچنین ببیند چه اتفاقی برای گشتی های ناپدید شده، از جمله عمویش بنجن استارک افتاده است. وقتی به منطقه ی " مشت نخستین انسانها " (Fist of the First Men) رسیدند، جان به همراه یکی از سه گروه گشتی، که برای تحقیق به سمت کوهستان حرکت کردند، به رهبری کورین نصفه دست (Qhorin Halfhand) انتخاب شد. [۱۲] در گردنه ی اسکایرلینگ (Skirling) آنها به یک گروه وحشی برخورد می کنند، جان یکی از کسانی است که برای گرفتن آنها انتخاب شد، پس از کشتن یکی از وحشی ها، پی می برد که یکی دیگر از وحشی ها یک زن است، با نام ییگریت (Ygritte) ، که توسط جان اسیر می شود، اما وقتی کورین به او دستور می دهد که ترتیب او را بدهد، جان مخفیانه او را آزاد میکند.[۱۳] گروه کمی دیرتر توسط وحشی ها به رهبری اسکلت (Rattleshirt) ردیابی و تعقیب می شود.[۱۴] قبل از اسیر شدن توسط آنها، کورین به جان دستور میده ، به وحشی ها ملحق شود و نقشه های آنها را کشف کند، و تظاهر به خائن بودن جان می کند. ییگریت، یکی از افراد گروه Rattleshirt بود، و بر این باور بود که جان بعد از کشتن هفهند به دستور اسکلت (Rattleshirt) راه خود را عوض کرده است.[۱۵]
یورش شمشیرها
جان با منس ریدر (Mance Rayder) ملاقات کرد و او را متقاعد ساخت که ترک او از نگهبانی شب، صادقانه است. در حین مکالمه با منس ریدر، جان در مییابد که برنامهٔ او، حمله به هفت پادشاهی (Seven Kingdoms) است. بعد از مدتی، جان قسم پاکدامنی خود را میشکند، و عاشق ییگریت میشود. جان بین خیانت به او و ترک دیوار به تردید میافتد. جان به ماموریت گروه (استایر Styr) برای بالا رفتن از دیوار میپیوندد تا از دیوار بالا بروند و به معدود افراد باقی مانده در کسل بلک حمله کنند (Castle Black). بعد از بالا رفتن از دیوار او فرصت فرار از دست وحشیها، که در نزدیکی کوئینز کرون (تاج ملکه-Queenscrown) مورد حمله سامر (Summer) قرار گرفتهاند، پیدا میکند. او با دست پاچگی سوار اسب میشود و موفق به فرار میشود، اما در همین حال یک تیر به پای او اصابت میکند. جان از جراحت تیر نجات پیدا میکند و خود را به کسل بلک (Castle Black) میرساند، در آنجا مطلع میشود که برادرانش برن و ریکان، به دستور تیان گریجوی (Theon Greyjoy) کشته شدهاند. او در دفاع از کسل بلک علیه مهاجمان استایر به دونال نوی (Donal Noye) کمک میکند. تمام مهاجمان از جمله ییگریت که در بازوی جان، بااندوه جان میدهد، کشته میشوند. بعد از مرگ دونال، جان رهبری دیوار علیه حملهٔ احتمالی منس ریدر را به عهده گرفت. جان با استفاده از قدرت رهبری ذاتی خویش، با موفقیت دیوار را علیه حملهٔ قریب الوقوع، برای چند روز نگه میدارد. با این حال، پس از ورود آلیسر تورن (Alliser Thorne) و جانوس سلینت (Janos Slynt) جان به خاطر اقدام عجولانه اش بازداشت میشود و به یک سلول یخی فرستاده می شود. جایی که او به خاطر فرار از خدمت و کشتن کورین نصفه دست خود را در خطر اعدام می بیند. بعد از شهادت ایمون برای رشادت و توانایی که جان در مقابل حمله وحشی ها به خرج داد، ترون و سلینت پی می برند که نمی توانند او را به خاطر محبوبیتی که در دیوار کسب کرده است، گردن بزنند. بنابراین او را مجبور به اقدام برای ترور منس ریدر، در طی یک مذاکره میکنند، به امید اینکه طی این اقدام جان خود را از دست دهد. در طی مذاکره، منس ادعا می کند که شیپور زمستان را دارد، و می تواند سبب سقوط دیوار شود. او فاش می کند که دلیل حمله وحشی ها، تسخیر دیوار نیست، بلکه فرار از آدرها است. او پیشنهاد می کند در ازای دادن شیپور به آنها، اجازه دهند وحشی ها با امنیت به سمت جنوب دیوار بروند، البته تحت فرمان لردها و قوانینشان قرار نگیرند. قبل از حمله جان به منس ریدر، نیروهای استنیس غافلگیرانه در مسیر وحشیها ظاهر میشوند. خدمت جان برای دفاع از دیوار، برای او، محبوبیت در بین عموم را فراهم میکند و همین امر سبب آزادی او از زندان میشود. با تلاشهای سمول تارلی، جان به عنوان یکی از کاندیدهای پست فرمانده دیوار، بین جناحهای رقیب در نگهبانان شب، رای آورد و در حالی به عنوان ۹۹۸ مین فرماندهٔ دیوار انتخاب شد که پیشنهاد استنیس را مبنی بر مشروعیت بخشیدن به حرامزادگی جان به عنوان لرد استارک و فرماندهٔ وینترفل شدن، در صورت پذیرش استنیس به عنوان پادشاه، را رد کرد. او در اولین اقدامی که به عنوان فرماندهٔ دیوار انجام داد، خنثی کردن نقشهٔ کاهنهٔ استنیس، یعنی ملیساندر (Melisandre) بود، و بچهٔ منس ریدر را به طور مخفیانه، با هویت جعلی به خارج از دیوار فرستاد.
ضیافتی برای کلاغ ها
در بارانداز پادشاه، سرسی لنیستر وقتی مطلع می شود که جان اسنو، حرامزاده ند استارک به مقام فرماندهی نگهبانان شب دست یافته است، خشمگین می شود و با کمک شورای کوچک درپی طراحی نقشه ای برای حذف جان اسنو می گردد. شورا تصمیم می گیرد که به نگهبانان شب هشدار دهد که از فرستادن نیرو خودداری خواهند کرد، ولی کیبورن (Qyburn) پیشنهاد میدهد که 100 نفر را به صورت ناشناس وارد نگهبانان شب کنند. سرسی از این ایده خوشش می آید که این افراد را با دستور قتل حرامزاده ند استارک بفرستند. اما قبل از عملی کردن این نقشه، توسط مذهب هفت به زندان می افتد.
رقصی با اژدهایان
نقل قول های جان
” آریا: من امیدوار بودم که تو هم با ما بیایی.
جان: بعضی وقت ها مسیر های متفاوتی به یک قلعه ختم می شن.[۲۰]
“ —جان به آریا استارک
” به راب بگو که من می خوام فرمانده نگهبانان شب بشم و چنان امنیت رو براش تأمین کنم که از بی کاری با دخترها سوزن دوزی کنه و از میکن (Mikken) بخواد همه ی شمشیر ها رو ذوب کنه و ازشون نعل اسب بسازه.[۲۱] “ —جان به تیریون
” ...راهی بدون مقصدي مشخص، اما تصورش جان اسنو را به وجد انداخت. وینترفل در آن مسیر قرار داشت، و بعد از آن ریورران (Riverrun) و ایري (Eyrie) و بارانداز پادشاه و خیلی جاهاي دیگر؛ کسترلی راک (Casterly Rock)، جزیره ي چهره ها (Isle of the Faces)، کوهستان سرخ (Red Mountain) دورن (Dorne)، صدها جزیر ه براووس (Braavos) در میان دریا، خرابه هاي سوخته ي والریاي کهن. و سایر مکان هایی که جان هرگز نخواهد دید. دنیا در آن مسیر قرار داشت... و او اینجا مانده بود.[۷] “
” تیریون لنیستر ادعا می کرد که بیشتر انسا ن ها ترجیح می دهند واقعیت هاي تلخ را انکار کنند تا با آن روبرو شوند، اما کار جان از انکار گذشته بود. او کسی بود که بود؛ جان اسنو، حرامزاده و سوگند شکن، بی مادر، بی دوست، ملعون. براي مابقی عمرش -هر چقدر که طول بکشد- محکوم بود که یک غریبه باشد، مردی خاموش ایستاده در سایه که جرات نداشت نام حقیقی اش را به زبان بیاورد. “ —جان به خودش
” جان از مرگ نمی ترسید، ولی نمی خواست آن طور بمیرد، دست گیر و محکوم شود و سرش را مانند یک یاغی معمولی بزنند. اگر قرار بود او بمیرد، بگذار شمشیر در دست داشته باشد، و با قاتلین پدرش بجنگد. او یک استارک واقعی نبود، هرگز یک استارک نبود... ولی می توانست مانند یک استارک بمیرد. بگذار بگویند که ادارد استارک چهار پسر داشته است نه سه تا. “ —افکار جان بعد از قتل پدرش
” مرا ببخشید، پدر،راب، آریا، برن... مرا ببخشید، من نمی توانم کمکتان کنم. او حق دارد، جای من اینجاست. "من تحت اختیار شما هستم، سرورم. سرباز شما. سوگند می خورم. دیگر فرار نخواهم کرد." “ —جان در حضور جور مورمونت
” پدرم بهم گفت، هیچ شرمساری ای در ترس وجود ندارد، آنچه اهمیت دارد طریقه ی مواجهه با آن است. “
” برخی از مردان در آستانه ی نبرد در طلب فاحشه ها بر می آیند، برخی به دنبال خدایان.[۱۱] “
” ما به یک ستاره نگاه می کنیم و چیزهای متفاوتی می بینیم.[۲۲] “
نقل قول هایی در مورد جان
” جان اسنو نعمت گرانبهایی داشت (وارگ بودنش)، ولی جوان احمقی بود، وقتی که باید برای این نعمت ارزش قائل میشد، به مقابله با طبیعت خود پرداخت.[۲۳] “ — وارامیر - Varamyr Sixskins
” هیچوقت درباره ی جان از من نپرس، او از خون من است و این تنها چیزیه که لازمه بدونی[۱] “ — ادارد استارک - Eddard Stark
نسب جان اسنو (تئوری)
نسب جان اسنو، هنوز به مانند یک راز باقی مانده است، و ادارد استارک به ندرت در مورد این موضوع صحبت کرده است. وقتی کتلین در مورد این شایعه که آشارا دین (Ashara Dayne)، مادر جان اسنو است، ند هیچ پاسخی نداد. سال بعد زمانیکه رابرت درباره ی زنی بدکاره، به نام وایلا Wylla)) از ند سوال کرد، رابرت مدعی شد، که این زن مادر جان اسنو است. هر دو تئوری در منابع خارجی مطرح می شوند. سرسی لنیستر (Cersei Lannister) نیز بر این باور است که لیدی دین مادر جان اسنو است. ادریک دین (Edric Dayne) نیز به آریا گفت، که با جان از طریق شیر دادن توسط دایه اش، یعنی وایلا، برادر شیری است. [۲۴]
تئوری دیگر در اینباره، با توجه به گفته های لرد گودریک بورل (Lord Godric Borrell) به داووس (Davos) شکل می گیرد، او در مورد یک ماهیگیر و دخترش می گوید، که در زمان قیام رابرت ، ند را از دره (Vale) و از طریق خلیج نیش(Bite) به شمال منتقل کردند، در بین راه پیرمرد در اثر طوفان می میرد، اما دخترش ماموریت را با موفقیت به پایان می برد و ند را به جزایر 3 خواهر (Three Sisters) میرساند،[۲۵] در حالیکه از ند یک حرامزاده در شکم دارد! او نام فرزند خود را جان اسنو گذاشت.
اما تعداد زیادی از طرفداران مجموعه، بر این باورند که جان فرزند لیانا استارک (Lyanna Stark) و ریگار تارگرین (Rhaegar Targaryen) می باشد.
خانواده
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 6، کتلین.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 1، برن.
- ↑ سایت کمپانی والرین استیل
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 13، تیریون.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 19، جان.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 26، جان.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 41، جان.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 48، جان.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 60، جان.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 70، جان.
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ نزاع شاهان، فصل 6، جان.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 43، جان.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 51، جان.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 53، جان.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 68، جان.
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 5، سمول.
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ رقصی با اژدهایان، فصل 7، جان.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 31، ملیساندر.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 69، جان.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 10، جان.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 21، تیریون.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 26، جان.
- ↑ رقصی با اژدهایان، مقدمه.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 43، آریا.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 9، داوس.
|