اگان تارگرین (پسر ریگار)
شاهزاده اگان تارگرین دومین فرزند و تنها پسر شاهزاده ریگار تارگرین و شاهزاده الیا مارتل است.
پرونده:Aegon VI.jpeg تصویر اگان تارگرین | |
| |
خاندان | تارگرین |
---|---|
کتاب(ها) | دنیای یخ و آتش(اشاره شده) بازی تاج و تخت(اشاره شده) |
ظاهر
طبق منابع نیمه رسمی اگان ظاهر یک تارگرین را دارد، که آن را از پدرش ریگار به ارث برده است. در حالی که خواهرش رینیس ظاهر مادر دورنی اش را گرفته.[۱]
همچنین اگان موهای نقره ای دارد[۲]
تاریخ
تولد
هنگام تولد اگان یک ستارهی دنباله دار در آسمان بارانداز پادشاه دیده شد، این باعث شد تا ریگار تارگرین تصور کند پسرش شاهزاده ی وعده داده شده است. ستاره ی دنباله دار به عنوان "ستاره ی درحال خونریزی" شناخته شود.استاد ایمون از عقاید ریگار باخبر بود، هرچند نمیدانیم که ریگار اینها را به او گفته یا خیر. ایمون در فلسفه نام شاهزاده(prince) در پیشگویی شک میکند، زیرا خطایی در ترجمه پیشگویی وجود داشته و زبانی که پیشگویی در آن گفته شده برای کلمه شاهزاده جنسیت تعیین نمیکند و میتواند شاهدخت ترجمه شود. این مسئله برای اژدها هم صادق است. زیرا آن ها هم مذکر و مونث ندارند.[۳]
غارت بارانداز پادشاه
در شورش رابرت اگان تنها یک نوزاد بود.[۴][۵]که تنها چند ماه قبل از حمله به دنیا آمده بود.قبل از نبرد ترایدنت، ایریس دوم با قباحت به عمو ی بزرگ اگان، شاهزاده لوین مارتل از گارد شاهی، اعلان کرد که الیا و فرزندانش کنار شاه میمانند. لوین دستور گرفت که ده هزار مرد دورنی را از راه شاهی به سمت میدان نبرد هدایت کند. لوین و پدر اگان، ریگار در طول نبرد ترایدنت مردند.ایریس همسر خود ملکه رییلا تارگرین و پسر دیگر خود، شاهزاده ویسیریس را به دراگون استون فرستاد تا در امنیت باشند، و قرار بود که الیا بیوه ریگار و خواهر زاده لوین هم به آنان ملحق شود. اما ایریس شروع به سرزنش لوین کرد و گفت که علت شکست در جنگ، خیانت لوین به ریگار بوده است. او تصمیم گرفت الیا را به عنوان گروگان نگه دارد تا وفاداری دورن را داشته باشد.[۶]
با مرگ ریگار، استاد اعظم پایسل متقاعد شد که جنگ تقریبا تمام شده است. و خاندان تارگرین دیگر نمیتواند پادشاه مناسبی برای کشور ارائه دهد. پایسل تصمیم گرفت تا شاه دیوانه را راضی کند که دروازه های بارانداز پادشاه را روی لرد تایوین لنیستر باز کند، در حالی که مخفیانه آرزو میکرد لرد تایوین خود بر تخت آهنین بنشیند.[۷]
در طول غارت بارانداز پادشاه دو هفته پس از ترک نیرو های سلطنتی به قصد ترایدنت. سر جیمی لنیستر ایریس را در صحن شاهی در قلعه سرخ میکشد. اگرچه جیمی تنها شوالیه گارد شاهی بود که در بارانداز باقی مانده بود، تصور نمیکرد که نیزو های پدرش لرد تایوین هنگام غارت بارانداز به اگون و خواهرش آسیبی وارد کنند. درحالی که جیمی بالای جنازه ی ایریس ایستاده بود، سر گرگور کلگان و سر آموری لورچ وارد برج میگور شدند و اگون، رینیس و الیا را کشتند. مرگ کودکان باعث ایجاد اختلاف بین لرد ادارد استارک و شاه جدید، رابرت براتیون اولاول شد، و همچنین دشمنی ای را بین خاندان مارتل و خاندان لنیستر ایجاد کرد. و باعث شد که دورن تنها به اسم به تخت آهنین وفادار بماند و روابطش را با خاندان های دیگر به حداقل برساند.
حسابها و انگیزهها
طیق داستان هایی که ویسریس تارگرین برای خواهرش دنریس تعریف کرده است، الیا مارتل برای جان پسرش وارث ریگار التماس کرد، ولی آنان سر اگون را با کوبیدن به دیوار خورد کردند.[۸][۹]
لرد ادارد استارک به یاد میآورد که سربازان تایوین لنیستر اگان کوچک را از سینه ی مادرش جدا کردند و سرش را به دیوار کوبیدند. همچنین آن ها رینیس کوچک را از زیر تختش بیرون کشیدند و او را با شمشیر کشتند.[۱۰] ادارد شایعه هایی شنیده بود که گرگور کلگان سر اگان را به دیوار کوبید.و بعضی مخفیانه میگفتند که با این که هفده سال دارد به الیا تجاوز کرده است. و بعد او را با شمشیر کشته. هیچ کس جرات نداشت این نجوا ها را جلوی او بازگو کند.[۵]
طبق گفته تیریون لنیستر همه در کسترلی راک میدانند گرگور کلگان به الیا تجاوز کرده. طبق داستان او این کار را زمانی که دستانش آلوده به خون و مغز اگان بوده کرده است.[۱۱]
طبق گفته های تایوین، رینیس زیر تخت مخفی شده بود در حالی که الیا و اگان در اتاق پایینی در شیرخوار گاه بودند. از آنجا که غرب در شورش رابرت بی طرف بود، لرد تایوین نیاز به راهی برای اثبات وفاداری اش میگشت. راهی که مردم فکر کنند که خاندان لنیستر در طول نبرد به خاندان براتیون متعهد بوده است.از طرفی ادارد استارک همراه با لشکر جنوبی رابرت از ترایدنت به سمت بارانداز پادشاه حرکت میکرد و ممکن بود که با لشکر غربی ها مواجه شود و احتمال آن میرفت که دو ارتش وارد جنگ شوند. تایوین همچنین میترسید پسرش جیمی دست به کار احمقانه ای بزند یا ایریس از روی کینه او را بکشد.[۱۲]با نابودی فرزندان ریگار، لنیستر ها با حذف مدعیان احتمالی تخت آهنین وفاداری خود را به رابرت براتیون اثبات میکردند. تایوین بعد از دیدن جنازه ها غافلگیر شد زیرا آن ها بیش از حد وحشیانه کشته شده بودند، و او اصرار داشت که او دستور قتل آنان را نداده. او نمیدانست که گرگور یک وحشی است، و این وحشیگری برای او تنها به میدان نبرد منتهی نمیشود.[۱۲]
ابراین مارتل نظر دیگری دربارهی این کار تایوین دارد. طبق قراری که مادر ابراین و جوانا لنیستر گذاشته بودند، قرار بود الیا با جیمی لنیستر ازدواج کند. اما با مرگ جوانا، تایوین این قرار را شکست و در یک حرکت توهین آمیز به آنان پسر تازه متولد شده اش، تیریون را برای ازدواج با الیا پیشنهاد کرد. او همچنین به آنان گفت دخترش، سرسی را برای ریگار در نظر گرفته، نه ابراین. زمانی که الیا با ریگار ازدواج کرد، نقشه های تایوین به هم خورد. تایوین شخصیتی نبود که این چیز ها را فراموش کند. ابراین معتقد است که تایوین با قتل الیا، میخواست آن درسی را که به رینها و تاربکها داده بود را به مارتلها بدهد.[۱۲]
ادارد به یاد میآورد که چگونه تایوین جنازه ی الیا، اگان و رینیس را به عنوان نشانه ای از وفاداری به رابرت تقدیم میکند.[۱۰]تایوین آن ها را زیر تخت آهنین قرار داد، در حالی که آن ها را با ردای قرمز خاندانش پوشانده بود که کمک میکرد خون را پنهان کند. رینیس پابرهنه بود در حالی که لباس خواب به تن داشت. وضعیت اگان باعث وحشت ادارد شد.[۱۳]. جمجمه ی سرخش معلوم بود و حتی رابرت هم نتوانست برای مدت طولانی به آن نگاه کند.[۴]
سر کوان لنیستر توانست رینیس را تشخیص دهد. اما یادش بود که هیچکس نتوانست اگان را بشناسد. نوزاد تبدیل به موجود ترسناک بدون سر شده بود. تنها چیزی که از آن باقی مانده بود چند تکه استخوان، مغز کودک، خون و چند تار مو بود. تایوین گفت آن چیز اگان است و همه قبول کردند. هفده سال بعد، کوان از هویت واقعی این کودک اظهار بی اطلاعی کرد.[۲]
واکنش ها به مرگ اگان
- رابرت براتیون از مرگ کودکان ریگار خوشحال شد. رابرت خود را یک قهرمان میدانست، و از کشتن کودکان دوری میکرد.اما میدانست که کودکان ریگار تهدیدی برای تاج و تخت او هستند. تایوین به عنوان یک خاطی عمل کرد تا اجازه دهد دست های رابرت پاک بماند.و این باعث شد تا رابرت لنیستر ها را بابت کار وحشتناکشان مجازات نکند.[۱۲]و در پاسخ دوستش ادارد استارک که گفته بود آن ها تنها دو کودک بودند، گفت من تنها تخم اژدها میبینم.[۱۰]
- تایوین لنیستر میدانست که کشتن دو کودک به رابرت براتیون اثبات میکند که لنیستر ها دیگر به تارگرین ها وفادار نیستند. سال ها بعد تیریون، فلسفه پشت این کار را زیر سوال میبرد. اگر خود رابرت آن دو را میکشت، دست های خود را به خون آلوده میکرد و شهرت خود را لکه دار میکرد. اما به جای این اتفاق شهرت لنیستر ها لکه دار شد، و برای خود دشمن تراشی کردند، اگرچه تایوین میگوید که این کار لازم بود چرا که لنیستر ها در آخر به جنگ ملحق شدند.[۱۲]
- ادارد استارک این کار را قتل نامید، در حالی که رابرت آن را جنگ نامید. ادارد میگفت که اگان و رینیس تنها دو کودک بودند، ولی رابرت با این موضوع مخالفت کرد و به آنها تخم اژدها گفت. این موضوع باعث نزاع میان آن دو شد و حتا جان ارن هم نتوانست آن دو را آشتی دهد. ادارد با خشمی سرشار بارانداز پادشاه را ترک کرد و برای جنگیدن در آخرین نبرد به جنوب رفت. تنها سوگ مرگ لیانا استارک باعث آشتی دوباره آن دو شد.[۱۰]
- توروس از میر خودش جنازه اگان و رینیس را در زیر تخت آهنین دید، از نگاه او خاندان کلگان بر جنازه آن دو کودک بنا نهاده شده و نشان آن ها باید دو کودک خونین باشد.[۱۴]
- آریانه مارتل رابرات براتیون را هیولایی میخواند که آن کودکان را برای رسیدن به تاج و تخت به کشتن داد، و او را یکی از عوامل اصلی مرگ کودکان میداند. رابرت در دورن فرد محبوبی نیست.[۱۵]
- ویسریس تارگرین معتقد است که دورنی ها، خواهان انتقام الیا و فرزندانش هستند و همین موضوع باعث میشود که به طرفداری از او برخیزند.[۸]
- دوران مارتل برای مقتولان عزاداری کرد. طبق گفته واریس، تنفر دوران از لنیستر ها معروف است.[۱۶] دوران از روزی که متوجه بلایی که بر سر الیا و فرزندانش آمد، شد. مصمم بود که از تایوین لنیستر انتقام بگیرد.[۱۷]
- ابراین مارتل شانزده سال تشنه عدالت ماند.[۱۶] او معتقد بود که گرگور کلگان از دستورات پیروی کرده و این کار را به سلیقه خود انجام نداده. و او انتقام را برای مردی که دستور را داده میخواهد، نه فقط کسی که دستور را اجرا کرده[۱۸]
- نیمیریا سند باور دارد که برای انتقام دو کودک ریگار باید دوقلو های طلایی تایوین را بکشند و سرسی و جیمی با جان خود تاوان قتل آن کودکان را پرداخت کنند.[۱۹]
- جاکلین بیواتر میگوید که هنوز زمزمه هایی در بارانداز پادشاه وجود دارد که سلاخی فرزندان ریگار یکی از گناهان خاندان لنیستر است و مذهب هفت کل شهر را به خاطر این کار مجازات میکند.[۲۰]
- دنریس تارگرین تفاوتی میان خاندان لنیستر و استارک نمیبیند. او فکر میکند که ادارد استارک هم در قتل اگان و رینیس مسئول است و سگ های غاصب مثل یک گله سگ شکاری عمل کردند و کودکان را کشتند.[۲۱]
- باریستان سلمی در زمان این اتفاق مجروح شده بود. زخم های شدیدی که در نبرد ترایدنت برداشته بود باعث شد که او اجساد را نبیند. ولی او نمیتوانست باور کند که رابرت در برابر اجساد آنها لبخند زده. باریستان معتقد است که دیدن چنین صحنه ای باعث میشد که رابرت را بکشد و هیچ لشکری نمیتوانست جلوی او را بگیرد.[۲۲]
- یاندل، زمانی که تاریخ قیام رابرت را مینوشت، برای آنکه به رابرت براتیون یا تایوین لنیستر توهین نکرده باشد، وقایع را جوری نوشت که گناه این کار را به گردن طرفداران رابرت براتیون نیندازد، و پادشاه دیوانه ایریس تارگرین دوم و حتا خود الیا مارتل را در این واقعه مقصر دانست.[۲۳]
وقایع اخیر
نزاع شاهان
یکی از رویا هایی که دنریس تارگرین در خانه نامیرا دید شامل ریگار تارگرین, الیا مارتل, و اگان بود. او اگان تازه متولد شده را دید که از سینه مادرش شیر میخورد, مادرش روی یک تخت خواب چوبی مرغوب نشسته بود. ریگار تصمیم گرفت نام کودک تازه متولد شده را اگان بگذارد, چرا که این نام مناسب یک پادشاه است. زمانی که الیا از ریگار خواست تا برای کودک نغمه ای بسراید, ریگار گفت که اگان, شاهزاده وعده داده شده است, و نغمه آتش و یخ برای او سروده شده است. بعد از آن ریگار گفت باید یکی دیگر هم باشد, چرا که اژدها سه سر دارد. ریگار روی صندلی کنار پنجره نشست, و چنگش را برداشت. دنریس به موسیقی شیرین اندوهباری که ریگار مینواخت گوش میکرد، که رویا محو شد.[۲۴] پس از آن, سر جورا مورمونت هویت آن ها را تایید کرد، ولی گفت که اگر اگان شاهزاده وعده داده شده باشد, وعده با مرگ او شکسته. هیچ کدامشان چیزی از نغمه آتش و یخ نشنیده بودند.[۲۵]
یورش شمشیر ها
در جریان محاکمه با نبرد تیریون لنیستر, گرگور کلگان زخمی، ماجرای مرگ اگان را برای ابراین مارتل تعریف کرد. او ابتدا اگان، آن توله گریان را کشت, , سپس به الیا تجاوز کرد. گرگور گفت که با دست های خودش سر کودک را به دیوار کوبید و آن را خورد کرد , همان روشی که کوه برای کشتن ابراین استفاده کرد.[۲۶]
رقصی با اژدهایان
زمانی که در میرین, دنریس تارگرین به اگان فکر میکرد, که میتوانست ششمین از این نام باشد که بر تخت آهنین مینشیند. او باور داشت, که اگر اگان زنده بود, ممکن بود که با او ازدواج کند, چرا که از نظر سنی نسبت به ویسریس به او نزدیک تر بود.[۲۷]
در سال 300 پس از ورود اگان, ایلیریو موپاتیس و تیریون لنیستر از پنتوس به سمت روینار حرکت کردند. تیریون و یک شمشییرزن آزاد به نام , گریف, به سمت ولانتیس حرکت کردند تا در آنجا منتظر بمانند که, همراه با گولدن کمپانی و کشتی های بیشتر برای خدمت به سمت او بروند. بر اساس دانسته های ایلیریو, دنریس موفق شد آستاپور را فتح کند , و یونکای را به زانو در آورد, میرین را غارت کند. او پیشبینی میکند که دنریس به سمت غرب حرکت کند, اما نمیتواند بگوید که از راه زمینی به منترایس میرود یا از طرق دریا به ولانتیس .[۲۸]
زمانی که آن ها سوار دختر خجالتی شدند, تیریون با پسر گریف, گریف جوان آشنا شد, او پسری جوان بود که به یاد مادر تایروشی اش موها خود را آبی کرده بود, .[۲۹] او جوانی باریک اندام و خوش هیکل بود, و با وجود هیکل ظریفش به بلندی گریف بود.[۲۹] تیریون متوجه شد که رنگ چشم های پسر آبی تیره است, اما در زیر نور چراغ به سیاهی میزند, و در هوای گرگ و میش بنفش دیده میشود. او مژه های بلندی داشت.[۳۰]
تیریون متوجه شد که گریف جوان بهتر از نیمی از لرد های وستروس آموزش میبیند. او بسیار باهوش و باسواد بود, مهارت او در تاریخ حیرتآور بود, و سپتا لمور به او مذهب هفت را آموزش داده بود. گریف جوان زبان مشترک را مانند یک شخص از وستروس بلد بود . او زبان اصیل والریایی را به شکل روانی صحبت میکرد, و میتوانست به خوبی آن را با گویش دختران حرامزاده والریا پنتوس, تایروش, میر, و لیس, و همین طور زبان تجاری صحبت کند, اما در صحبت کردن با گویش مردم ولانتیس تازه کار بود, و تنها با چند کلمه از آن آشنایی داشت. گویش مردم میرین, که از ترکیب زبان والریایی و گیس کاری بود, مشکل داشت. گریف جوان کمی ریاضی یاد گرفته بود, همین طور دانش خوبی در حساب داری داشت و تا حدی هم جغرافیا بلد بود. او همین طور موسیقی هم فراگرفته بود.[۳۰]
بعد از نجات پیدا کردن از ساروز, تیریون اعتراف کرد که شک کرده بود جوان ناشناس همان اگان است. مرد جوان داستان زنده ماندنش را برای تیریون تعریف کرد و با هم سایواس بازی کردند. براساس گفته او، جوانی که در غارت بارانداز پادشاه کشته شد، پسر یک دباغ بود که در پیسواتر، , یکی از خیابان های بارانداز پادشاه، به دنیا آمده بود. مادر کودک هنگام زایمان مرده بود. دباغ پسرش را در ازای یک بشکه شراب به واریس فروخته بود , چرا که او پسر هایی داشت, اما هیچ گاه طعم شراب طلایی آربر را نچشیده بود. واریس ترتیب جابجایی دو کودک را داد. الیا پسر دباغ را، که تیریون آن را شاهزاده پیسواتر خطاب میکرد، گرفت, در حالی که واریس شاهزاده اگان واقعی را گرفت.[۳۱]
تیریون دریافت زمانی که پسر دروغین به دست گرگور کلگان کشته شد, واریس اگان اصلی را از طریق دریای باریک از وستروس خارج کرد. واریس ابتدا مسئولیت کودک را به ایلیریو موپاتیس سپرد و در آخر مسئولیت او را به گریف داد, که همان لرد خلع شده، جان کانینگتون, یکی از دوستان پدر اگان, ریگار بود.[۳۱] تیریون به این نتیجه رسید که آبی کردن مو های اگان باعث میشود چشم بنفش او، آبی به نظر برسد.الگو:Ref تیریون دریافت که اگان میخواهد با عمه خود, ملکه میرین, ازدواج کند و به وستروس حمله کند. تیریون قانع نشد, چرا که اگان ادعای قوی تری دارد در حالی که دنریس ارتش بزرگ تری دارد. تیریون پیشنهاد داد به جای رفتن به شرق به وستروس بروند, و از اتفاقاتی که در جنگ پنج پادشاه افتاد، استفاده کنند، و از طرفی پادشاه تامن براتیون نخست دارای شورای کوچک ضعیفی است. در آخر مکالمه تیریون، اگان را در بازی سایواس شکست داد.[۳۱]
اگان به ولون تریس رسید, جایی که او و جان کانینگتون قرار بود با گولدن کمپانی ملاقات کنند. او لباسی قرمز و بالاپوش سیاه پوشید, که نشان دهنده رنگ خاندان تارگرین است, جان او را به عنوان اگان ششمین با نام او, پادشاه آندال ها، روینار ها و نخستین انسان ها معرفی کرد. این ملاقاتی محرمانه با افسران جنگی بود, و جان متوجه شد که شمشیر زنان آزاد از هویت اگان با خبر هستند. آن ها از طولانی شدن اقامت دنریس در میرین, و این که باید به اردوگاه تارگرین ها در خلیج برده دار ها بپیوندند، صحبت میکردند. اگان فرصت را غنیمت شمارد تا نقشه اش مبنی بر ورود به وستروس و گرفتن تخت آهنین بدون کمک دنریس را بیان کرد. هری استریکلند تلاش کرد تا خطر این کار را گوشزد کند, اما بیشتر افسران علاقه به اجرا شدن آن نقشه داشتند. اگان در ادامه توضیح داد که عمهاش میتواند در میرین بماند. نقشه ی او این است که قبل از آنکه خاندان لنیستر بتواند واکنش نشان دهد، آن ها حرکت کرده و حمله کنند. گولدن کمپانی برای اگان سوگند وفاداری خورد, اما افسران توافق داشتند که تا ورود به وستروس، هویت اگان از سرباز ها مخفی بماند.[۳۲]
ده هزار شمشیرزن آزاد از ولانتیس حرکت کردند, اما کمتر از نیمی از نیرو های پیاده شده در سرزمین های طوفان به موقع رسیدند. جان یک چهارم نیرو ها موجود زا در فتح آشیانه شیردال رهبری کرد. در همان زمان تریستان ریورز، آشیانه کلاغ را محاصره کرد, و لاسول پیک به محاصره رین هاوس پرداخت. اگان در اردوگاه ماند, و توسط یک چهارم نیرو های باقی مانده به رهبری گوریس ادورین محافظت شد. هالدون به جمعآوری اطلاعات نظامی و سیاسی وستروس پرداخت, و متحدان احتمالی اگان و دستش, جان را بررسی کرد. لرد کانینگتون تصمیم گرفت که برای افزایش امنیت اگان او را به آشیانه شیردال بیاورد, همچنین او تصمیم دارد تا استورمزاند, آخرین پایگاه استنیس براتیون در سرزمین های طوفان را فتح کند.[۳۳]
چهار روز بعد, در راس یک گردان، که شامل صد سوار و سه فیل بود، به آشیانه شیردال رسید. همراه او لمور و سر رولی داکفیلد, نخستین شخص از گارد شاهی اگان، بودند.الگو:Ref جان اشاره کرد که نیرو های گارد شاهی از شوالیه های پر آوازه و فرزند خاندان های بزرگ انتخاب شود, اما جان میخواست که افراد وفاداری که حاضرند جان خود را برای او بدهند را انتخاب کند. جان متوجه شد که رنگ چشم های اگان روشن تر از رنگ چشم های ریگار است.[۳۳] اگان موافق نقشه جان مبنی بر فتح استورمزاند است, اما میخواهد که خودش رهبری نیرو ها را در محاصره بگیرد که باعث ناراحتی جان میشود.[۳۳]
نقل قول هایی از اگان
” اگان : دنریس خواهر شاهزاده ریگار است، ولی من پسرشم، من تنها اژدهایی هستم که شما بهش احتیاج دارین.
جان : حرف های شجاعانه ای میزنی، ولی به چیزی که میگی فکر کن.
اگان : فکر کردم. چرا باید مثل یه گدا برم پیش عمهام؟ ادعای من برای تخت آهنین، قوی تر از اونه، بذار اون بیاد سراغم... توی وستروس[۳۲]
“
نقل قول هایی درباره اگان
” باعث ناراحتی است که در جنگ خون بی گناهان به راحتی خون گناهکاران ریخته میشود، و آنان که به شاهزاده الیا تجاوز کردند و او را کشتند، از عدالت گریختند. مشخص نیست که چه کسی شهدخت رینیس را روی تختش کشت یا چه کسی سر شاهزاده اگان خردسال را به دیوار کوبید. عدهای میگویند که ایریس تارگرین زمانی که فهمید لرد لنیستر به جبههی رابرت پیوسته، خود دستور این کار را داد. در حالی که دیگران میگویند الیا مسبب این کار بوده تا نگذارد فرزندانش به دست کسانی که ریگار را کشنتند بیفتد.[۲۳] “ —نوشته های یاندل
” جوان بیریش میتواند با هر دختری از هفت پادشاهی که بخواهد ازدواج کند، چه آن مو های آبی را داشته باشد، چه نداشته باشد، آن چشم ها هرکسی را جذب خود میکند.[۳۴] “ —افکار تیریون لنیستر
” یک شاهزاده کامل، با این حال تنها یک پسر بچه است. با تجربه کمی از جهان و هر اندوهی که در آن است[۳۱] “ —افکار تیریون لنیستر
” به هیچ کس اعتماد نکنید شاهزاده من، نه به استاد بدون زنجیر، نه به پدر دروغینتون، نه به اردک شجاع، نه به لمور دوست داشتنی و نه به هیچ کدام از این دوستان خوبتون که شما رو بزرگ کردند، از همه مهمتر، به تاجر پنیر، عنکبوت و ملکه اژدها کوچولو که میخواید باهاش ازدواج کنید. تمام این بدگمانی ها باعث میشه معدتون ترش کنه و شب ها خوابتون نبره، بله درسته، اما بهتر از اینه که به خواب طولانی ای برید که هیچ گاه بیدار نشید.[۳۱] “ —تیریون لنیستر خطاب به اگان
” حرکت به غرب، نه به شرق. ملکه کوچک رو با زیتون هاش تنها بذاریم، این پسر بزرگ شده، تخت آهنین رو بهش بدین[۳۲] “
” کوان لنیستر اینجا بود،زمانی که لرد تایوین جسد کودکان شاهزاده ریگار را، پیچیده شده در بالاپوش خاندان لنیستر، روبروی تخت آهنین قرار داد. با دیدن دختر میشد فهمید که شهدخت رینیس بوده، اما پسره...یک تکه جمجمه خونین که مغزش دیده میشد و صورتش از بین رفته بود، به همراه چند تار موی نقره ای رنگ. هیچ کدام از ما نتوانستیم خیلی به آن نگاه کنیم. تایوین گفت که آن شاهزاده اگان است، و همه ما قبول کردیم.[۲] “ —افکار کوان لنیستر
” اگان قبل از آن که راه رفتن را شروع کند برای حکومت کردن آموزش دید، آموزش های نظامی ای که او دیده، به خوبی آموزش نظامی یک شوالیه است. ولی آموزش او به اینجا ختم نشد. او خواندن و نوشتن آموخت، چندیدن زبان را فرا گرفت، او تاریخ، فانون و شعر سرایی را یاد گرفت. از زمانی که سنش کفاف میداد یک سپتا دین را به او آموخت. او با ماهی گیر ها زندگی کرد، با دستانش کار کرد، در رودخانه ها شنا کرد و به تعمیر تور های ماهی گیری پرداخت، و آموخت زمانی که لباس هایش کثیف شد، خودش آن را بشوید، او میتواند ماهی گیری کند، غذا بپزد و زخم ها را مداوا کند. او میداند گرسنگی کشیدن چگونه است، یا شکار شدن و یا ترسیدن.تامن یاد گرفته که حکومت حق اوست، اگان میداند که حکومت وظیفه اوست، این که پادشاه باید مردمش در الویت باشند، و برای آن ها زندگی و حکومت کند[۲] “ —واریس به کوان لنیستر
خط وراثت تخت آهنین
خانواده
منابع
- ↑ و چنین گفت مارتین
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ رقصی با اژدهایان، موخره.
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 35، سمول.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 20، ادارد.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 30، ادارد.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 37، جیمی.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 25، تیریون.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ بازی تاج و تخت، فصل 3، دنریس.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 64، دنریس.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ بازی تاج و تخت، فصل 12، ادارد.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 17، تیریون.
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ ۱۲٫۴ یورش شمشیرها، فصل 53، تیریون.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 45، ادارد.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 34، کتلین.
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 13، شوالیه لکه دار شده.
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ یورش شمشیرها، فصل 38، تیریون.
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 40، شاهزاده در برج.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 66، تیریون.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 2، سانسا.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 41، تیریون.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 11، دنریس.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 67، شاه شکن (باریستان III).
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ دنیای یخ و آتش،سقوط اژدهایان، قیام رابرت.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 48، دنریس.
- ↑ نزاع شاهان، فصل 63، دنریس.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 70، تیریون.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 2، دنریس.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 5، تیریون.
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ رقصی با اژدهایان، فصل 8، تیریون.
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ رقصی با اژدهایان، فصل 14، تیریون.
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ ۳۱٫۲ ۳۱٫۳ ۳۱٫۴ رقصی با اژدهایان، فصل 22، تیریون.
- ↑ ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ ۳۲٫۲ رقصی با اژدهایان، فصل 24، لرد گم شده (گریف I).
- ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ ۳۳٫۲ رقصی با اژدهایان، فصل 61، گریفین دوباره متولد شده (گریف II).
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 18، تیریون.