خاندان استارک
| این مقاله ناقص است. با توسعه ی آن یا ویرایش متن موجود به دانشنامه نغمه ای از یخ و آتش کمک کنید. |
خاندان استارک | |
---|---|
نشان | دایرولف خاکستری |
شعار | Winter is coming زمستان در راه است |
جایگاه | وینترفل |
لرد فعلی | ریکان استارک (مفقود) |
منطقه | شمال |
عنوان | محافظ شمال لرد وینترفل پادشاه ترایدنت |
وارث | برن استارک |
لرد بالا دست | ندارد (سابقا خاندان براتیون از بارانداز پادشاه |
شاخه ها | خاندان گری استارک خاندان کار استارک |
سلاح اجدادی | شمشیر والریایی آیس |
بنیانگذار | برندون معمار |
تاریخ شکل گیری | عصر قهرمانان |
خاندان استارک (House Stark) یکی از بزرگترین خاندان های وستروس (Westeros) و مهمترین خاندان شمال (North) است؛ و بسیاری از خاندان های کوچک تر به این خاندان سوگند وفاداری خورده اند. در روزگار قدیم آن ها به عنوان شاهان زمستان (Kings of Winter) حکمرانی می کردند؛ از دوران فتوحات تارگرین ها (Targaryen Conquest) آن ها محافظین شمال (Wardens of the North) شده اند. جایگاه آن ها، وینترفل (Winterfell)، دژی کهن است که به استحکامش مشهور است. نشان خاندان دایرولفی (Direwolf) خاکستری در زمینه ی سفید است، و شعار خاندان "زمستان در راه است" (Winter is coming) از معدود شعار هایی است که هشدار است و نه خودستایی. اعضای خاندان غالبا اندامی لاغر و صورتی کشیده دارند، با موهای قهوه ای تیره و چشمان خاکستری. تعداد زیادی شخصیت های اصلی و راوی داستان از این خاندان هستند.
تاریخ
استارک ها خاندان باستانی هستند و ریشه شان به برندون معمار (Brandon the Builder)، قهرمانی اساطیری از عصر قهرمانان (Age of Heros)، که وینترفل و دیوار (wall) را هزاران سال پیش بنا کرد، می رسد. ریشه ی استارک ها به نخستین انسان ها (First Men) می رسد و هنوز بسیاری از رسومات آن ها را رعایت می کنند و همین طور خدایان قدیم (Old Gods) جنگل را می پرستند. استارک ها چندین هزار سال ئ احتمالا از دوران برندون معمار شاهان زمستان بوده اند. از آن جا که برندون دیوار را تاسیس کرد، استارک ها همواره دوست نگهبانان شب (Night's Watch) بوده اند و هزاران سال دیوار را اداره کرده اند. گفته می شود شاه شب (Night King)، سیزدهمین لرد فرمانده ی نگهبانان شب (Lord Commander of the Night's Watch) در کنار اصالت های احتمالی بسیاری که در موردش حدس زده می شود، یک استارک بوده است. استارک ها همچنین کمک کردند تا جلوی چندین یورش مهم وحشی ها (Wildings) گرفته شود، از جمله زمانی که آن ها و پرچمدارانشان آمبر ها (Umber) شاه آن سوی دیوار (Kings-Beyond-the-Wall) را شکست دادند، زمانی که بر دو برادر به نام های گندل (Gendel) و گورن (Gorne) چیره شدند و همین طور زمانی که بائل آوازه خوان (Bael the Bard)، شخصیتی بیشتر افسانه ای تا تاریخی را که طبق افسانه های شمال دیوار هم پدر یک استارک شده و هم با همان استارک جنگیده مغلوب کردند.
برای چندین هزار سال استارک ها شاه بلا منازع شمال نبوده اند، اما رقیب اصلیشان، بولتون های (Bolton) دردفورت (Dreadfort) حدود یک هزار سال پیش به آن ها سوگند وفاداری خوردند و به روش پوست کندنشان خاتمه دادند. در همین زمان شاه جان استارک (Jon Stark) دزدان دریایی را از وایت نایف (White Knife) بیرون کرد و کنام گرگ (Wolf's Den) در دهانه ی این رود ساخته شد. این دژ و شهری که اطراف آن ساخته شد، وایت هاربر (White Harbor) برای سالیان طولانی خانه ی پسران و نوه های شهان شمال و دیگر پرچمداران استارک ها بود تا آن که نهایتا به مندرلی ها (Manderly)، خاندانی تبعیدی از ریچ (Reach) داده شد. پسر شاه جان، ریکارد (Rickard) شاه باتلاق (Marsh king) را شکست داد و با دخترش ازدواج کرد و نک (Neck) را که خاندان رید (House Reed) بر آن حکومت می کردند، به زیر فرمان وینترفل در آورد. خاندان کاراستارک (House Karstark) زمانی تاسیس شد که کارلان استارک (Karlon Stark)، برادر شاه وقت یک لرد شورشی را سرکوب کرد و در همان منطقه دژ کارهولد (Karhold) را ساخت. در نهایت جزیره ی خرس (Bear Island) زمانی به مورمونت ها رسید که شاه رودریک استارک (Rodrik Stark) آن را در یک مبارزه ی کشتی از یک آهن زاده (Ironborn) برد. نزاع استارک ها با ارن های (Arryn) دره (vale) بر سر سه خواهران (Three Sisters) به واگذاری این جزایر منتج شد.
سوای کاراستارک ها، خاندان استارک در سایر نقاط شمال، از جمله بارو تاون (Barrowton) و وایت هاربر نیز خویشاوندانی احتمالی دارد.
آخرین شاه شمال تورهن استارک (Torhen Stark) بود، که در پایان جنگ فتح (War of Conquest) در برابر اگان فاتح (Aegon the Conquerer) زانو زد. از آن زمان استارک ها به عنوان محافظین شمال به هفت پادشاهی (Seven Kingdoms) خدمت می کنند.
در حدود سال 213AL خاندان استارک با مشکل در وراثت رو به رو شد. چندین لرد وینترفل در جنگ هایی علیه شورشی های اسکاگوسی (Skagosi)، ریمون رد بیرد (Raymon Redbeard) شاه وحشی ها و خطرات دیگر کشته شدند، از این رو برون استارک (Beron Stark) لرد وینترفل شد. بعد از زخمی مهلک که او در مبارزه علیه دیگان گریجوی (Dagon Greyjoy) و آهن زادگانش برداشت، همسر او و چهار زن تازه بیوه شده ی دیگر خاندان بر سر آن که فرزندشان به حکومت برسد به نزاع پرداختند. از میان ده فرزند استارک موجود در آن زمان، چندین وارث احتمالی وجود داشت.
دوره ی اخیر
لرد ریکارد استارک (Rickard Stark) و استادش، والیس فلوورز (Walys Flowers) به منظور افزایش متحدانشان در جنوب وارث لرد ریکارد، برندون استارک (Brandon Stark) را با کتلین تالی (Catelyn Tully) از ریورران (Riverrun) نامزد کردند. پتایر بیلیش (Petyr Baelish) ملقب به "لیتل فینگر" (Littlefinger) پسری تحت قیومیت پدر کتلین عاشق کتلین بود و به خاطر او برندون را به دوئل دعوت کرد. برندون مبارزه را برد اما برای رضایت کتلین از کشتن او صرف نظر کرد. در همین زمان، لیانا استارک (Lyanna Stark) نامز لرد رابرت براتیون (Robert Baratheon) شد، که از دور شیفته ی او بود. با این وجود لیانا چندان عشق پر حرارتی به رابرت نداشت و از شیوه ی زندگی عیاشانه ی او آگاه بود. پرنس ریگار تارگرین (Rhaegar Targaryen) بعد از پیروزی در تورنومنت هارن هال (Harrenhall) بی توجه به همسرش الیا مارتل (Elia Martell) پرنسس دورنی (Dornish) لیانا را ملکه ی عشق و زیبایی نام گذاری کرد. طبیعت دقیق رابطه ی ریگار و لیانا کاملا مشخص نیست ولی کمی بعد او به همراه ریگار ناپدید شد و رابرت و برندون معتقد بودند که لیانا برخلاف میلش ربوده شده است. برندون در راه رفتن به ریورران برای ازدواج با کتلین بود که این خبر را شنید. او و چهار همراهش به بارانداز پادشاه (King's Landing) رفتند و خواستار برگشتن خواهرشان شدند، اما هم او و هم پدرش لرد ریکارد به دستور شاه دیوانه، ایریس تارگرین دوم (Aerys II Targaryen) کشته شدند. ایریس سپس از جان ارن (Jon Arryn) لرد ایری (Eyrie) خواست که ادارد استارک (Eddard Stark)، پسر دوم لرد ریکارد و رابرت براتیون (Robert Barartheon) را که هر دو تحت قیومیتش بودند را سر ببرد. جان ارن امتناع کرد و این امر موجب آغاز جنگی بزرگ شد.
در طی نبرد، لرد ادارد استارک به خاطر احترام گذاشتن به تعهد نامزدی برادرش برندون با کتلین تالی ازدواج کرد و هاستر تالی (Hoster Tully) نیز به جرگه ی شورشیان پیوست. ادارد از سران اصلی شورشیان بود، ولی زمانی که رابرت کمک خیانت آمیز خاندان لنیستر (House Lannister) را پذیرفت و به خاطر نفرتش از ریگار از قتل بی رحمانه ی همسر، پسر و دختر ریگار چشم پوشی کرد با او به مشکل برخورد. او و شش همراهش برای بازپس گرفتن لیانا به برجی که ریگار آن را برج شادی (Tower of Joy) می نامید رفت. آن ها با سه تا از اعضای گارد پادشاه (Kingsguard) جنگیدند، و این جنگ منجر به مرگ آن سه و تمام هماهان ادارد به جز هاولند رید (Howland Reed) شد. ادارد لیانا را در بستری از خون و حلقه ای پژمرده از رز آبی در حال مرگ یافت. لیانا ادارد را مجبور کرد که به او قولی بدهد که محتوایش نامعلوم است، اما برای ادامه ی زندگی ادارد او را تحت تسخیر خودش قرار داد. او موقع مرگ شانزده ساله بود و در سرداب وینترفل و در کنار برندون و لرد ریکارد دفن شد.
ند و رابرت به هنگام غم مشترکشان آشتی کردند ولی ند از دربار رابرت، شاه جدید به علت ازدواجش با سرسی لنیستر (Cersei Lannister) و اجازه دادن به جیمی لنیستر (Jaime Lannister) برای ماندن در مقام گارد پادشاه، آن هم بعد از کشتن اربابش ایریس دوری گزید. ند در موقع برگشتش از جنگ پسر قانونی و وارث تازه به دنیا آمده اش راب (Rob) را دید، اما او به همراه خود نوزادی به نام جان اسنو (Jon Snow) را داشت که آن را پسر حرام زاده ی خود معرفی کرد. شش سال بعد ند به برادر خوانده اش، رابرت کمک می کند تا قیامبالون گریجوی (Balom Greyjoy) را در هم بشکند. ند تیان گریجوی (Theon Greyjoy) پسر بالون را به عنوان گروگان به وینترفل می برد. پسر جوان تر لرد ریکارد، بنجن استارک (Benjen Stark) به نگهبانان شب می پیوندد و تبدیل به گشتی ارشد می شود. ند بر شمال تحت نام رابرت حکومت می کند و از دربار آلوده به دسیسه ی لنیستری فاصله می گیرد.
اتفاقات اخیر
بازی تاج و تخت
پادشاه رابرت براتیون از وینترفل دیدن می کند تا به لرد ادارد استارک مقام دست پادشاه (Hand of the King) را که به تازگی با مرگ پدر خوانده شان لرد جان ارن خالی شده است، پیشنهاد دهد. یک نامه از طرف لایسا ارن (Lysa Arryn)، بیوه ی جان و خواهر کتلین زن ادارد به آن ها می رسد که در آن ادعا شده لنیستر ها پشت مرگ ناگهانی جان ارن بوده اند. با اصرار کتلین، ند با اکراه مقام دست پادشاه و نامزدی دخترش سانسا (Sansa) و پرنس جافری (Joffrey) را می پذیرد. در طی اقامت سلطنتی در وینترفل پسر دوم ند، برن (Bran) ملکه سرسی لنیستر را در حین رابطه ی جنسی با برادرش سر جیمی (Jaime) می بیند. جیمی او را از برج می اندازد به امید آن که افتادنش باعث مرگش شود، اما او زنده می ماند هر چند به اغما می رود و فلج می شود. ند به همراه دخترانش سانسا و آریا (Arya) به بارانداز پادشاه می رود، و کتلین به همراه پسرانشان در وینترفل می ماند. در همین حال پسر حرام زاده ی ند، جان اسنو به همراه عمویش بنجن به نگهبانان شب می پیوندد. کتلین تسلی ناپذیر از غمش برای برن به وظایفش در مقام کارگزار وینترفل بی اعتنایی می کند. اقدامی برای قتل برن صورت می گیرد که سامر (Saummer) دایرولف (Direwolf) برن آن را خنثی می کند. این اتفاق کتلین را به واقعیت باز می گرداند. برن در اغما خواب هایی از کلاغ سه چشم (three-eyed crow) می بیند.
در جاده ی شاهی (Kingsroad)، آریا از دوستش مایکاه (Mycah) در برابر تهاجم پرنس جافری براتیون دفاع می کند. دایرولف او نایمریا (Nymeria) جافریی را زمین زده و او را مختصرا زخمی می کند. آریا برای جلوگیری از کشته شدن، نایمریا را فراری می دهد. سانسا که شاهد نزاع آریا و جافری بوده در جلوی پادشاه به دروغ ادعا می کند که چیزی ندیده است. به درخواست ملکه پادشاه دستور می دهد که دایرولف سانسا لیدی (Lady) به جای نایمریای فرار کشته شود. در بازانداز پادشاه ادارد از این که در می یابد تخت سلطنتی به شدت مقروض است (عمدتا به تایوین لنیستر) و پادشاه قصد دارد تورنومنتی پر هزینه را به افتخار او برگزار کند خشمگین می شود.
کتلین به پایتخت می رود تا خبر اقدام به قتل برن را به ادارد برساند در آن جا پتایر بیلیش دوست کودکی و خواستگار کتلین ادعا می کند که خنجری را که با آن به جنب برن سو قصد شده، مدتی قبل به تیریون لنیستر (Tyrion Lannister) باخته است. در بازگشت از بارانداز پادشاه، کتلین تیریون را در مهمانخانه ای در سرزمین های رودخانه (Riverlands) می بیند و دستگیر می کند.
ند در حین بررسی مرگ جان ارن پی می برد که او به دنبال فرزندان حرام زاده ی شاه بوده است. زمانی که رابرت شورای کوچک (Small Cunsil) را برای ترتیب دادن مرگ دنریس تارگرین (Daenerys Targaryen) که به همسری یک کال دوتراکی قدرتمند در آمده است تشکیل می دهد، ند حاضر نمی شود از قتل چشم پوشی کند و استعفا می دهد. در خیابان های پایتخت مردان لنیستری به خاطر دستگیری تیریون به او حمله می کنند. پای ند می شکند و بهترین افرادش کشته می شوند، اما ند زنده می ماند و رابرت او را دوباره به مقام دست پادشاه بر می گرداند، سپس به شکار رفته و ند را بر روی تخت آهنین ترک می کند. ند مردانی را به سراغ گرگور کلگان (Gregor Clegane) می فرستد تا او را کشته و حملاتش را در سرزمین های رودخانه متوقف کنند. حملات گرگور به فرمان لرد تایوین انجام می گیرد، از آن جا که ادارد زخمی شده نمی تواند در میدان حاضر شود، پس آن ها نمی توانند او را دستگیر کرده و با تیریون مبادله کنند.