رقص اژدهایان
رقص اژدهایان یک جنگ داخلی در زمان فرمانروایی خاندان تارگرین بر هفت پادشاهی بود. این جنگ جانشینی میان اگان تارگرین دوم و خواهر ناتنیاش رینيرا تارگرین بر سر تاج و تخت پدرشان ویسریس تارگرین اول بود. این نبرد از سال 129 پس از ورود اگان تا سال 131 پس از ورود اگان پس از فتح ادامه یافت. نتیجهٔ آن مرگ هر دو مدعی سلطنت و تاجگذاری پسر رینيرا، اگان تارگرین سوم بود.
جنگ جانشینی | |||||||||
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| اثر هنری از چیس استون، برگرفته از جهان یخ و آتش | |||||||||
| تاریخ | سال 129-131 پس از ورود اگان | ||||||||
| مکان | وستروس | ||||||||
| نتیجه | مرگ هر دو مدعی،اگان دوم و رینیرا تارگرین به قدرت رسیدن اگان سوم ازدواج اگان سوم با جهیرا تارگرین | ||||||||
|
| |||||||||
در اوایل سال 2013 پس از ورود اگان جرج آر. آر. مارتین اعلام کرد که مجموعهٔ Dangerous Women – که ابتدا قرار بود داستان چهارم دانک و اگ را شامل شود – در عوض رمان کوتاه شاهزاده و ملکه را دربر خواهد داشت. مارتین این اثر را «(…) داستان (تقریباً) واقعی منشأ رقص اژدهایان» توصیف کرد.[۱] نسخهٔ خلاصهشده در شاهزاده و ملکه حدود ۳۰ هزار واژه دارد، در حالی که تاریخ کامل این جنگ داخلی (۸۰ هزار واژه) در کتاب آتش و خون منتشر شده است.[۲]
پیشزمینه
شاه ویسریس تارگرین اول از همسر نخستش ائما آرین سه فرزند داشت، اما تنها یکی از آنها، شاهزادهخانم رینيرا تارگرین، به بزرگسالی رسید. از آنجا که ویسریس پسری برای جانشینی نداشت، تصمیم گرفت رینيرا را بهعنوان وارث خود آموزش دهد. رینيرا جوان در نشستهای دولتی شرکت میکرد و اجازه داشت در جلسات شورای کوچک حضور یابد. بسیاری از بزرگان به این موضوع توجه کردند و بهزودی رینيرا حامیان و پیروانی درباری یافت. پس از مرگ ملکه ائما در سال 105 پس از ورود اگان، ویسریس رسماً رینيرا را وارث خود نامید و صدها لرد و شوالیهٔ زمیندار به او ادای احترام کردند. این تصمیم سوابق سال 92 پس از ورود اگان و سال 101 پس از ورود اگان را نادیده گرفت.[۳] در سال 106 پس از ورود اگان ویسریس دوباره ازدواج کرد، این بار با آلیسنت هایتاور، و از او چهار فرزند به دنیا آمد: اگان، هلاِنا، ایموند و دارون. در سال 111 پس از ورود اگان، به مناسبت پنجمین سالگرد ازدواج ویسریس و آلیسنت، یک تورنی بزرگ در بارانداز پادشاه برگزار شد. در ضیافت آغازین، ملکه آلیسنت لباسی سبز رنگ پوشید، در حالی که رینيرا لباسهای سرخ و سیاه خاندان تارگرین را بر تن داشت. از آن پس رسم شد که برای اشاره به گروه آلیسنت از واژهٔ «سبزها» و برای گروه رینيرا از واژهٔ «سیاهان» استفاده شود. در همان تورنی، کریستون کول با حمایت از رینيرا، همهٔ قهرمانان آلیسنت (از جمله دو پسرعمو و برادر کوچکترش گواین هایتاور) را از اسب پایین انداخت.[۳] ویسریس در سال 114 پس از ورود اگان جایگاه رینيرا را در جانشینی محکمتر کرد و او را به ازدواج لینور ولاریون درآورد؛ لینور از طرف مادرش رینیس تارگرین خون تارگرین داشت. این ازدواج سبب تیرگی رابطهٔ رینيرا با کریستون شد. رینيرا در طول این ازدواج سه پسر به دنیا آورد: جاکریس، لوسریس و جافری ولاریون. هرچند شایعاتی وجود داشت که پدر واقعی این شاهزادگان نه لینور، بلکه هاروین استرانگ بوده است.[۳] پس از قتل لینور در اسپایستاون در سال 120 پس از ورود اگان، رینيرا با عمویش، شاهزاده دیمون تارگرین – برادر کوچکتر ویسریس – ازدواج کرد. از او نیز دو پسر آورد: اگان جوان (برای تمایز از عمویش، اگان آلیسنت، که او را «اگان پیر» مینامیدند) و ویسریس. رابطهٔ رینيرا و آلیسنت از همان اوایل ازدواج آلیسنت با ویسریس تیره شد، زیرا هر دو میخواستند بانوی نخست دربار باشند، اما جایگاه تنها به یکی تعلق میگرفت. همین دشمنی باعث شد فرزندان آلیسنت با فرزندان رینيرا دشمنی کنند. همچنین پدر آلیسنت، اتو هایتاور، از همان آغاز سلطنت ویسریس با شاهزاده دیمون – شوهر دوم رینيرا – خصومت داشت.[۳]
رقص اژدهایان
شورای کوچک
پس از مرگ شاه ویسریس تارگرین اول، ملکه آلیسنت هایتاور و لرد فرمانده کریستون کول، اعضای نگهبانان شاهی را فرستادند تا اعضای شورای کوچک را گرد آورند. در این گردهمایی، گفتوگو خیلی زود به سوی تاجگذاری رینيرا تارگرین کشیده شد، اما اتو هایتاور، دست پادشاه، اعلام کرد که شاهزاده اگان بزرگتر باید تاجگذاری کند؛ در حالی که لایمن بیزبری، استاد خزانه، اصرار داشت که رینيرا باید بهعنوان ملکه تاجگذاری شود.
چند تن دیگر از اعضای شورا با او مخالفت کردند. تایلند لنیستر استدلال کرد که سوگندهایی که در سال 105 پس از ورود اگان به رینيرا خورده شده بود دیگر اعتبار ندارد، چون ۲۴ سال گذشته است. جسپر واید یادآور شد که جاهریس تارگرین اول دو بار وارث مذکر را بر وارث مونث و فرزندان او ترجیح داده بود. همچنین سر اوتو استدلال کرد که رینيرا با شاهزاده دیمون تارگرین ازدواج کرده و در صورت رسیدن او به تاجوتخت، دیمون فرمانروای واقعی خواهد شد. هر دو هایتاور تأکید کردند که اگر رینيرا ملکه شود، نهتنها خودشان بلکه فرزندان آلیسنت هم کشته خواهند شد. به گفتهٔ سپتون اوستاس، سر کریستون شاهزاده اگان را که در ابتدا مردد بود قانع کرد که تاج را بپذیرد، زیرا در غیر این صورت مادر، برادران، خواهر و فرزندانش توسط رینيرا کشته میشوند.[۴]
استاد اعظم اورویل پیشبینی کرد که جنگی در راه است، چون رینيرا هرگز حاضر نخواهد شد از حق تولدش چشمپوشی کند و علاوه بر این، اژدها هم در اختیار دارد. وقتی لایمن اعلام کرد که حاضر نیست به دزدانی که قصد دارند تاج او را بدزدند گوش بدهد و تلاش کرد شورا را ترک کند...
به روایت اورویل که در جلسه حضور داشت، اوتو دستور داد لایمن بیزبری را دستگیر و به سیاهچال بیفکنند، جایی که از سرما مرد. در مقابل، اوستاس ادعا کرد که کریستون گلوی لایمن را با خنجر برید. در حالی که قارچ ادعا کرد که کریستون او را از پنجره به پایین انداخت. هرچند اوستاس و قارچ در جلسه حاضر نبودند. به هر صورت، لایمن بیزبری نخستین قربانی رقص اژدهایان شد.[۴]
پس از ماجرای بیزبری، شورای سبز نقشههای خود را کشید، وفاداریشان را به پادشاه جدید سوگند خوردند و همهٔ کسانی را که ممکن بود در بارانداز پادشاه به رینيرا وفادار باشند دستگیر کردند. در همین زمان کلاغهایی به سوی کسانی که احتمال داشت به اگان وفادار باشند فرستاده شدند. در حالی که رینيرا همچنان در دراگوناستون بیخبر از وقایع بود.[۴]
تاج گذاری اگان دوم
مقاله اصلی: تاج گذاری اگان دوم
شاهزاده ایموند تارگرین به استورمز اند فرستاده شد تا با یکی از دختران لرد بوروس براتیون نامزد شود و بدینوسیله خاندان براتیون را به جنگ در کنار اگان تارگرین دوم وادارند. در همان زمان، بوی مرگ از اتاق ویسریس تارگرین اول در مایگورز هولدفست به مشام میرسید. هفت روز پس از مرگ ویسریس، مرگ او به اهالی بارانداز پادشاه اعلام شد و خواهران خاموش فراخوانده شدند.
تاجگذاری اگان تارگرین دوم بهسرعت و با شتاب آماده شد. مکان دراگونپیت انتخاب شد، چرا که درهای برنزی بزرگ، سقف مستحکم و دیوارهای قطور آن را به محلی قابل دفاع تبدیل میکرد. سر کریستون کول تاج را بر سر اگان نهاد، در حالی که آلیسنت هایتاور، همسر-خواهر او هلاِنا را ملکه کرد. اما شب پیش از تاجگذاری، نخستین جدایی و خیانت رخ داد. سر استفان دارکلین از نگهبانان شاهی شهر را ترک کرد و در میان چیزهایی که با خود برد، تاجی را هم برد که پیشتر شاهان جاهریس تارگرین اول و ویسریس تارگرین اول بر سر نهاده بودند.
در دراگوناستون، رینيرا تارگرین با شنیدن خبر مرگ پدرش و خیانت برادرانش، چنان خشمگین شد که به درد زایمان افتاد. این زایمان سه روز طول کشید و در نهایت دختری مرده و ناقصالخلقه به دنیا آمد که رینيرا او را ویسنیا نامید. در پاسخ به خیانت اگان و مرگ دخترش، رینيرا سوگند به انتقام خورد.[۴]
شورای سیاه و تاجگذاری رینيرا تارگرین
مقاله اصلی: شورای سیاه و تاجگذاری رینیرا تارگرین
رینيرا تارگرین در دراگوناستون شورای خود را تشکیل داد که به «شورای سیاه» مشهور شد. اعضا شامل شوهر-عمویش شاهزاده دیمون، سه پسر بزرگترش جاکریس، لوسریس و جافری، لرد کورلیس ولاریون و همسرش، شاهزاده رینیس، و همچنین دیگر متحدان بودند.[۴]
در شورا، برخی مشاهده کردند که تعداد اژدهای آمادهی جنگ در دراگوناستون (۹ اژدهای رامشده و ۳ اژدهای وحشی) بیشتر از تعداد اژدهای سبزها در بارانداز پادشاه (۴ اژدها) است و پیشنهاد کردند فوراً به شهر حمله کنند. اما رینيرا یادآور شد که تنها پنج اژدهاسوار در دسترس دارند، چون خودش هنوز بهبود نیافته بود و نمیتوانست پرواز کند، و سه نفر از این پنج سوار هم پسران خودش بودند. او اشاره کرد که از آنجا که یکی از اژدهای سبزها وگار است، نسبت پنج به چهار برتری واقعی به حساب نمیآید. شاهزاده دیمون با همسرش موافقت کرد و پیشنهاد داد به جای حملهٔ شتابزده، بهتر است ابتدا با یک تاجگذاری علنی، مشروعیت رینيرا را در برابر اگان تثبیت کنند و سپس بکوشند با گفتوگو و جلب حمایت لردهای بزرگ قلمرو، جنگ را ببرند.
شاهزاده رینیس باور داشت که خاندان براتیون در استورمز اند از رینيرا حمایت خواهند کرد، چون لرد بورموند براتیون، پدر درگذشتهٔ لرد بوروس براتیون، همواره پشتیبان خواهرزادهاش رینیس بود. شاهزاده دیمون نیز اطمینان داشت که بانو جین آرین پشتیبانی ویل را جلب خواهد کرد و لرد دالتون گریجوی از جزایر آهنین هم میتواند به صف آنان بپیوندد. گرچه شورا باور داشت شمال بیش از حد دور است و نقش مهمی در جنگ نخواهد داشت، تصمیم گرفته شد که برای آنها هم پیام بفرستند.
به جای کلاغها، سه پسر بزرگتر رینيرا داوطلب شدند که خود بهعنوان فرستاده سوار بر اژدهایشان پرواز کنند تا مشروعیت تارگرینی خود را ثابت کنند. رینيرا، جافری یازده ساله را از این سفر منع کرد، اما اجازه داد جاکریس چهاردهساله و لوسریس سیزدهساله پس از سوگند خوردن به هفتپر ستاره که تنها پیامرسان باشند و در هیچ نبردی شرکت نکنند، به این مأموریت بروند. جاکریس با ورمکس به سوی آرینهای اری، ماندرلیهای وایت هاربر و استارکهای وینترفل رفت. لوسریس نیز با اراکس به استورمز اند پرواز کرد.
همچنین قرار شد تا زمانی که رینيرا در دراگوناستون برای بازیابی سلامت خود میماند، شاهزاده دیمون همراه با کارکسس به رودخانهسرزمینها سفر کند و هارنهال را به پایگاه و مرکز گردآوری نیروهای رودخانهای وفادار به رینيرا تبدیل کند. خاندان ولاریون هم مأمور شدند تنگه را مسدود کرده و تمام کشتیرانی از خلیج بلکواتر را قطع کنند.
رینيرا سپس تاجگذاری شد؛ با تاجی که پدر و پدربزرگش بر سر نهاده بودند و آن را سر استفان دارکلین از بارانداز پادشاه آورده بود. شاهزاده دیمون شخصاً تاج را بر سر رینيرا گذاشت و لقب «نگهبان قلمرو» گرفت. همچنین جاکریس رسماً بهعنوان «شاهزاده دراگوناستون» و وارث تخت آهنین نامیده شد.
بهعنوان نخستین اقدامش در مقام ملکه، رینيرا اتو هایتاور و ملکه-بیوه آلیسنت هایتاور را خائن و شورشی اعلام کرد، اما برای برادران و خواهران ناتنیاش امکان بخشش قائل شد، به شرطی که زانو بزنند؛ چرا که «خویشکش» همواره نفرینشده است.
پیشنهاد صلح اگان به رینیرا
وقتی خبر تاجگذاری ناتنیاش به شاه اگان تارگرین دوم رسید، او رینيرا تارگرین و دیمون را خائن اعلام کرد و خواستار اعدام آنها شد. با این حال، استاد اعظم اورویل خواستار مذاکره شد تا شاید از جنگ جلوگیری شود. این پیشنهاد از سوی آلیسنت هایتاور و هلاِنا نیز پشتیبانی شد. سرانجام، شاه با اصرار مادر و همسر-خواهرش موافقت کرد و اورویل را با هیئتی و پرچم صلح به دراگوناستون فرستاد تا «شرایطی سخاوتمندانه» ارائه دهد.
شرایط چنین بود:
- اگر رینيرا زانو زده و تاجوتخت را به اگان واگذارد، تصاحب او بر دراگوناستون تأیید خواهد شد و این جزیره به پسرش جاکریس ولاریون منتقل خواهد شد.
- پسر دومش لوسریس ولاریون بهعنوان وارث دریفتمارک شناخته خواهد شد.
- دو پسر کوچکترش به مقام ساقی شاه و جامدار شاه گماشته میشدند.
- به دیگر لردها و شوالیههای سیاه نیز عفو عمومی اعطا میشد.
اما ملکه رینيرا تارگرین از اورویل پرسید آیا به یاد دارد که شاه ویسریس تارگرین اول او را وارث و جانشین خود معرفی کرده بود یا نه؟ سپس شروط را رد کرد و اعلام کرد اورویل استاد اعظم واقعی نیست. او زنجیر منصبش را گرفت و به جراردیس، استاد خودش، داد. اورویل و همراهانش را روانهٔ بارانداز پادشاه کرد و به او پیام داد:
” «به اگان بگو من یا تاجش را خواهم داشت، یا سرش را.» [۴] “ —رینیرا
حمله به هارنهال
مقاله اصلی: حمله به هارنهال و پیمان یخ و آتش شاهزاده دیمون تارگرین رهبری نخستین حملهٔ سیاهان را بر عهده گرفت. او در سال 129 پس از ورود اگان به هارنهال تاخت و این دژ بدون خونریزی تسلیم شد. سایمون استرانگ، قلعهبان، زمانی که کارکسس بر فراز برج کینگاسپایر فرود آمد، تسلیم شد. این واقعه آغاز رسمی خصومتها در جنگ بود.[۵] در همین زمان، جاکریس ولاریون موفق شد بانو جین آرین و لردهای ماندرلی، بوریل و ساندرلند را به پشتیبانی از رینيرا ترغیب کند و سپس با لرد کریکِن استارک نیز متحد شد.[۶] اتحاد با استارکها از طریق پیمان یخ و آتش رسمیت یافت.[۷]
رقص بر فراز خلیج کشتی شکن
لوسریس با اراکس به استورمز اند پرواز کرد و پیش از وقوع توفانی سهمگین به آنجا رسید. او در قلعه دریافت که شاهزاده ایموند تارگرین همراه با وگار، اژدهای عظیمش، پیشتر به آنجا آمده است. ایموند کوشید لوسریس را به جنگ تحریک کند و او را «حرامزادهٔ استرانگ» خطاب کرد، اما لوسریس که سوگند خورده بود تنها پیامرسان باشد و وارد نبرد نشود، از درگیری سر باز زد. او پیام مادرش را به لرد بوروس براتیون رساند، ولی درخواست او رد شد و بوروس به او دستور داد قلعه را ترک کند. بوروس مانع شد که ایموند درون قلعه به پسرخالهاش حمله کند، اما به او اجازه داد لوسریس را دنبال کند. ایموند بر پشت وگار به پرواز درآمد و در میان توفان لوسریس را تعقیب کرد. نبردی میان دو اژدها درگرفت، اما دیری نپایید؛ وگار که پنج برابر بزرگتر از اراکس بود، برتری داشت. اراکس به تکهپارهای در آسمان بدل شد و سه روز بعد سر و گردنش به همراه جسد لوسریس به ساحل شسته شد.[۶]
خون و پنیر
وقتی رینيرا تارگرین از مرگ لوسریس ولاریون باخبر شد، فرو ریخت و از پا افتاد. شاهزاده دیمون تارگرین که در هارنهال بود، کلاغی برای همسرش فرستاد و قول داد که خون فرزندشان گرفته خواهد شد.
دیمون با کمک یکی از دوستانش در بارانداز پادشاه، مردی را یافت که زمانی گروهبان نگهبانان شهر بارانداز پادشاه بود و اکنون تنها با نام «خون» شناخته میشد. او همچنین از یک موشگیر در رد کیپ به نام «پنیر» استفاده کرد. این دو با گذر از دالانهای مخفی و درهای پنهان وارد برج دست شدند.
آنجا، ملکه آلیسنت هایتاور را بستند و دهانش را با پارچه گرفتند و خدمتکارش را کشتند. وقتی ملکه هلاِنا همراه با سه فرزندش ظاهر شد، خون و پنیر درها را بستند و به او گفتند باید یکی از پسرانش را برای مرگ انتخاب کند. هلاِنا ناچار مایلور کوچک را برگزید، اما خون خلاف انتخاب او عمل کرد و جهیریس را سر برید. سپس سر کودک را با خود بردند و بقیه را زنده گذاشتند.[۶]
بعدها، خون در دروازه خدایان دستگیر شد؛ سر شاهزاده جیهریس را در زین پنهان کرده بود. زیر شکنجه اعتراف کرد که راهی هارنهال بوده تا پاداشش را از شاهزاده دیمون دریافت کند. او همچنین زن بدکارهای به نام میساریا را بهعنوان واسطه معرفی کرد. نگهبانان طلایی به رهبری سر لوتور لارگنت سراسر خیابان ابریشم را جستجو کردند، اما نشانی از میساریا یا پنیر نیافتند. در خشم خود، شاه اگان تارگرین دوم فرمان داد همهٔ موشگیران شهر به دار آویخته شوند. پس از آن، سر اتو هایتاور یکصد گربه را به قلعه آورد تا جای موشگیران را بگیرند.[۶]
ملکه هلاِنا از آن پس در اندوهی عمیق فرو رفت؛ از خوردن و حمام کردن سر باز زد و حاضر نبود از اتاقهایش بیرون آید. او حتی نمیتوانست در حضور مایلور دوام بیاورد، چون خود او را برای مرگ برگزیده بود. سرانجام شاه پسر را از او گرفت و به مادرش آلیسنت هایتاور سپرد تا بزرگش کند. پس از این واقعه، شاه و ملکه جدا از هم زندگی کردند؛ هلاِنا بیشتر و بیشتر در جنون فرو رفت و اگان هم در خشم و میگساری غرق شد.[۶]
جنگ داخلی در ریورلندز
مقاله اصلی: نبرد آسیاب سوزان و تسخیر استون هج
پس از کشته شدن هر دو شاهزاده (لوسریس و جیهریس)، هر دو جناح خواستار انتقام شدند. لردها پرچمهایشان را فراخواندند و ارتشها به راه افتادند.
در آغاز جنگ، گراور تالی، لرد برتر تریدنت، میخواست از شاه اگان تارگرین دوم و سبزها پشتیبانی کند، اما او بسیار پیر و زمینگیر بود. نوه و وارثش، المو تالی که به ادعای رینيرا تارگرین و سیاهان باور داشت، پرچمهای تالی را در ریورران نگاه داشت.[۶]
نیروهای لرد ساموئل بلکوود، که به نفع رینيرا اعلام وفاداری کرده بود، به سرزمینهای لرد هانفری براکن (همپیمان سبزها) یورش بردند، روستاها و کشتزارها را به آتش کشیدند و سپتها را بیحرمت کردند. نیروهای براکن به رهبری آموس براکن در حال حرکت برای تلافی بودند که غافلگیر شدند. در نبردی که درگرفت، آموس در دوئلی تنبهتن لرد بلکوود را کشت اما خودش کمی بعد با تیر کشته شد. سرانجام براکنها در نبرد آسیاب سوخته شکست خوردند. بازماندگان به استونهیج عقب نشستند، اما آنجا را نیز اشغالشده یافتند: شاهزاده دیمون تارگرین در غیاب آنها قلعه را تصرف کرده و لرد براکن و خانوادهاش را به اسارت گرفته بود. براکنها تسلیم شدند و به این ترتیب، شاه اگان آخرین متحد قدرتمند خود را در ریورلندز از دست داد.
این پیروزیها به لردهای ریورلندز (مانند بلکوودها) اجازه داد تا در هارنهال گرد آیند و به پرچمهای دیمون بپیوندند.[۵][۸]
دست سبز جدید
سر اتو هایتاور، دست پادشاه، تلاش کرد با جلب حمایت لردها، استخدام مزدوران، تقویت دفاعی بارانداز پادشاه و بستن اتحادهای تازه، جایگاه سبزها را محکم کند. او کلاغها را به وینترفل، اری، ریورران، وایت هاربر، گالتاون، بیتربریج، فِر آیل و دهها قلعهٔ دیگر فرستاد. همچنین سوارهنظام به نواحی نزدیکتر به پایتخت اعزام شد تا لردها و بانوهایشان را برای ادای سوگند وفاداری به شاه اگان تارگرین دوم به دربار فرا بخوانند. او حتی به دورن نیز پیام فرستاد، چون دیمون در جنگ استپاستونها با آنها جنگیده بود، اما شاهزاده کورِن مارتل از مشارکت خودداری کرد.[۵]
سقوط هارنهال و شکستهای آسیاب سوخته و استونهیج اگان دوم را ترساند. هراس او بیشتر شد وقتی کلاغها از ریچ بازگشتند: اگرچه خاندان هایتاور در اولدتاون و خاندان ردواین در آربور همچنان پشتیبان شاه بودند، اما لردهای کاستین از تریتاورز، مولندور از آپلندز، آلن تارلی از هورن هیل، تدیوس روان از گلدنگروو و گریم از گریشیلد به سود رینيرا اعلام وفاداری کرده بودند. این شکاف باعث شد سرپرستان و قیمهای لرد خردسال لیونل تایرل از ورود به جنگ خودداری کنند.
سر اوتو از برادرزادهاش، لرد اورموند هایتاور خواست تا شورشهای ریچ را سرکوب کند. اما ناکامیهای پیاپی و اختلاف در جبههٔ ریچ ضربهٔ سنگینی به سبزها زد. به اینها باید انکار حمایت از سوی ول، شمال و همچنین شکایتهای بازرگانان از مسدود شدن خلیج بلکواتر به دست ناوگان مار دریایی را هم افزود.
از آنجا که تلاشها برای جلب پشتیبانی دالتون گریجوی بینتیجه مانده بود، سر اوتو باور داشت که دیمون بزرگترین نقطهضعف رینيرا است. بنابراین سراغ دشمن قدیمی دیمون، یعنی سهگانه رفت و فرستادگانی با وعدهٔ امتیازات تجاری انحصاری در بارانداز پادشاه و حتی واگذاری استپاستونها ــ هرچند تخت آهنین هرگز آنها را در تملک نداشت ــ به راهی کرد تا ناوگان ولاریون را در تنگه در هم بشکنند. اما تصمیمگیری در سهگانه به عهدهٔ شورای عالی سهگانه بود و روند کندشان باعث خشم اگان شد. سرانجام او پدربزرگش را از مقام دست برکنار کرد و کریستون کول را جایگزین او ساخت.[۵]
نخستین توصیهٔ کریستون به شاه این بود که همهٔ کسانی که از سوگند وفاداری به او سر باز زدهاند، خائن شمرده شوند. پس همهٔ سیاهانی که در سیاهچال بودند به حیاط رد کیپ آورده شدند. هر کدام فرصتی آخرین داشتند تا به شاه اگان سوگند یاد کنند. تنها لردهای باترول، استوکورث و رازبی زانو زدند، در حالی که لردهای هَیفورد، مریوِدر، هارت، باکلر، کاسول و بانو فِل وفادار به رینيرا ماندند و همراه با هشت شوالیهٔ زمیندار و بیش از چهل خدمتکار و ملازم گردن زده شدند. سرهایشان بالای دروازههای بارانداز پادشاه بر نیزه نصب شد.[۵]
دوئل دوقلوهای کارگیل
مقاله اصلی: گارد پادشاه و گارد ملکه
حتی نگهبانان شاهی هم از آتش رقص بینصیب نماندند. پس از مرگ شاه ویسریس تارگرین اول، هفت برادر سوگندخورده از هم جدا شدند. سر لورنت ماربرند و سر اریک کارگیل پیشتر در دراگوناستون بودند و از رینيرا تارگرین و سیاهان دفاع میکردند. بعدها سر استفان دارکلین هم به آنها پیوست و هستهٔ اصلی نگهبانان ملکه را تشکیل دادند. چهار نفر دیگر ــ سر کریستون کول، سر آریک کارگیل، سر ریکارد ثورن و سر ویلیس فِل ــ در بارانداز پادشاه جانب اگان تارگرین دوم و سبزها را گرفتند.[۴]
لوسئون اهل تارت بعدها آواز «وداع، برادرم» را دربارهٔ جدایی تلخ دو برادر کارگیل ساخت.[۴]
شاه اگان تارگرین دوم که میخواست انتقام مرگ وارثش را بگیرد، قصد داشت با سانفایر بر فراز دراگوناستون فرود آید و خواهر ناتنیاش و پسران «حرامزاده»اش را بگیرد یا بکشد. اما شورای سبز او را از این کار بازداشت. سر کریستون کول، که هم دست شاه و هم فرمانده نگهبانان شاهی بود، پیشنهاد کرد از نیرنگ و پنهانکاری استفاده کنند؛ همانگونه که «شاهزادهٔ مدعی» (لقب رینيرا نزد سبزها) چنین کرده بود. او مأموریت داد که سر آریک کارگیل به دراگوناستون نفوذ کند و خود را بهجای برادر دوقلویش، سر اریک کارگیل جا بزند.
دربارهٔ مأموریت اختلاف نظر وجود دارد: برخی میگویند هدف قتل رینيرا بوده، بعضی دیگر معتقدند قصد جان پسرانش، جاکریس و جافری را داشته است. به روایت اوستاس، آریک پیش از رفتن در سپت قلعهٔ سرخ دعا کرد و از «مادر والا» بخشش خواست. مانکون نوشته است که هدف، رینيرا بود. اما قارچ ادعا میکند که هدفش پسران «استرانگ» بودهاند.
به هر حال، دو برادر در تالاری از قلعه به هم رسیدند و نبردی مرگبار میانشان درگرفت. آوازها روایت میکنند که برادران در حالی که شمشیرهایشان بر هم میخورد عشق و برادری را بر زبان آوردند و پس از یک ساعت مبارزه، در آغوش یکدیگر جان دادند. اما به روایت قارچ، آنها همدیگر را «خائن» خواندند و در همان آغاز نبرد، هر دو زخمهای مرگبار برداشتند.[۸][۵]
داسکندیل و روکزرست
مقاله اصلی: غارت داسکندیل و نبرد روکزرست
با بدتر شدن اوضاع، سر کریستون کول باور داشت که تنها اقدامات سریع و قاطع میتواند سرنوشت جنگ را عوض کند. او ارتشی گرد آورد و ابتدا به کراونلندز تاخت. نیروهای خاندانهای رازبی و استوکورث ــ که لردهایشان به تازگی به شاه اگان تارگرین دوم سوگند وفاداری خورده بودند ــ به سپاهش پیوستند. سپس به داسکندیل حمله برد و شهر را غارت کرد و لرد گانثور دارکلین را که به رینيرا وفادار بود، گردن زد. آنگاه کریستون توجه خود را به روکزرست معطوف کرد، چرا که خاندان استاونتن نیز پشتیبان رینيرا بودند.
لرد استاونتن در برابر حمله مقاومت کرد و کلاغی به دراگوناستون فرستاد. شاهزادهخانم رینیس با میلیس، اژدهایش، به یاری او شتافت. اما نیروهای کریستون با منجنیق عقرب، کمانهای بزرگ و تیرهای پرشمار به اژدها حمله کردند و بدین ترتیب نبرد روکزرست در سال 129 پس از ورود اگان آغاز شد.[۵]
زمانی که سانفایر و وگار نیز به میدان آمدند، نبرد اژدهایان در آسمان هزار پایی درگرفت. میلیس گردن سانفایر را گرفت، اما وگار بر آنها فرود آمد و هر سه اژدها به زمین کوبیده شدند. از میان آتش و خاکستر، تنها وگار دوباره برخاست. سانفایر یک بال پارهپاره داشت و سوخته و نیمهجان بود، در حالی که سوارش شاه اگان تارگرین دوم دچار شکستگی چندین استخوان و سوختگیهای شدید شده بود.
رینیس کاملاً سوخته در کنار جسد میلیس یافت شد. پس از نبرد، شاهزاده ایموند تارگرین و کریستون روکزرست را تصرف کرده و تمام مدافعان را به قتل رساندند. سر اژدهای میلیس به بارانداز پادشاه فرستاده شد و رعبی عظیم میان مردمان عامی انداخت، بهطوریکه هزاران نفر از پایتخت گریختند تا اینکه ملکه-بیوه آلیسنت هایتاور دستور داد دروازهها را ببندند.
شاه اگان به بارانداز پادشاه بازگردانده شد، جایی که استادان پزشکی با شیر خشخاش درد او را تسکین دادند. سانفایر بیش از حد بزرگ بود که جابهجا شود و چون توان پرواز هم نداشت، در روکزرست باقی ماند. برای محافظتش نگهبانانی گماشته شدند تا به او غذا دهند. با ناتوانی اگان، ایموند لقب «نگهبان قلمرو» را به خود گرفت.[۵]
بذر اژدهاها
پس از مرگ همسرش رینیس، لرد کورلیس ولاریون تهدید کرد که جبههٔ رینيرا را ترک خواهد کرد، مگر آنکه پسرش جاکریس ولاریون او را بهعنوان دست ملکه برگمارد. جاکریس با این خواسته موافقت کرد. سپس شاهزاده جافری ولاریون همراه با بانو رینا، سه تخم اژدها و اژدهای جافری، تیرکسس، به ویل آرین فرستاده شدند. همچنین اگان جوان و ویسریس با کشتی گی اباندن به پنتوس فرستاده شدند تا نزد شاهزادهٔ پنتوس (که دوست دیمون بود) پرورش یابند، تا زمانی که رینيرا تخت آهنین را تصاحب کند.
جاکریس میخواست تا حد امکان با اژدهاهای بیشتر به پایتخت حمله کند. در آن زمان شش اژدها در دراگوناستون بدون سوار مانده بودند. او اعلام کرد هر کسی که بتواند اژدهایی را رام کند، شوالیه و ثروتمند خواهد شد. بسیاری در این راه زخمی یا کشته شدند (از جمله سر استفان دارکلین، فرمانده لرد نگهبانان شاهی). اما در نهایت چهار نفر موفق شدند:
- هیو چکش اژدهای ورمیثور را رام کرد.
- اُلف سفید اژدهای سیلور وینگ را بهدست آورد.
- ادام ولاریون (از هال) اژدهای سیاسموک را رام کرد.
- نتلز، دختری جوان، توانست شیپاستیلر را از آن خود کند.
کورلیس از رینيرا خواست که داغ حرامزادگی را از چهرهٔ ادام و برادرش آلین بردارد و آنان را بهعنوان فرزندان مشروع خاندان ولاریون بشناسد. او حتی ادام را وارث دریفتمارک کرد.[۵]
نبرد تنگه
مقاله اصلی: نبرد تنگه
در همین زمان، ناوگانی ۹۰ کشتی جنگی از اتحاد سهدختر از استپاستونها به راه افتاد و بهطور اتفاقی با کشتی گی اباندن که حامل شاهزادگان اگان جوان و ویسریس بود، برخورد کرد (سال 129 پس از ورود اگان).[۸] کشتیهای همراه غرق یا تسخیر شدند. اگان توانست با چنگ زدن به گردن اژدهایش، استورمکلاود، بگریزد. اژدها گرچه زخمی مرگبار برداشت، اما توانست اگان را به دراگوناستون برساند. ویسریس که تنها یک تخم اژدها داشت، نتوانست فرار کند و به اسارت دریاسالار شاراکو لوهر از لیس درآمد.
اگان پس از بازگشت به دراگوناستون، شاهزاده جاکریس ولاریون بر پشت ورمکس بهسوی ناوگان لیسنیها پرواز کرد و چهار بذر اژدها نیز او را دنبال کردند. کشتیهای جنگی دشمن گریختند، اما در میانه نبرد، ورمکس بیش از حد پایین پرواز کرد و در دریا سقوط کرد. جاکریس خود را به بیرون پرتاب کرد، اما با تیرهای پرتابی کشته شد.
بخشی از ناوگان سهدختر به اسپایستاون یورش برد و مردان، زنان و کودکان را قتلعام کرد. کاخ هایتاید، که پر از گنجینههای لرد کورلیس ولاریون بود، در آتش سوخت و یکسوم کشتیهایش نابود شد. با این حال، سهدختر چنان تلفات سنگینی دادند که دیگر نتوانستند در جنگ نقشی ایفا کنند.[۵]
نبرد هانیواین
مقاله اصلی: نبرد هانیواین
دو هفته بعد، لرد اورموند هایتاور خود را میان دو ارتش گرفتار یافت:
- از شمالشرق، لرد تدیوس روان از گلدنگروو و تام فلاورز از بیتربریج به او یورش آوردند.
- از جنوب، سر آلن بیزبری، لرد آلن تارلی و لرد اوون کاستین مسیر عقبنشینی او به سوی اولدتاون را بستند.
محاصره کامل شد، اما شاهزاده دارون بر پشت اژدهایش تساریون به نبرد پیوست. در درگیری، تام فلاورز کشته شد، لرد روان گریخت، آلنها اسیر شدند و لرد کاستین مرگبار زخمی شد. این پیروزی در سال 129 پس از ورود اگان به دارون لقب «دارون دلیر» بخشید؛ لقبی که اورموند با اعطای مقام شوالیه به او تثبیت کرد.[۸][۵]
نبرد رود سرخ و فیشفید
مقاله اصلی: نبرد رود سرخ, نبرد آکورن هال و نبرد کنار دریاچه
در همین زمان، لرد والیس موتون موفق شد روکزرست را بازپس گیرد، اما در تلاش برای کشتن سانفایر زخمی و درگذشت. وقتی برخی از مردانش بازگشتند، اثری از سانفایر نیافتند و ردپایی هم نبود؛ گویی با وجود جراحات دوباره پرواز کرده است. او تا نیمسال دیگر دیده نشد.
در شمال، ارتش شمال در حال گردآمدن بود، اما شاهزاده ایموند تارگرین باور داشت تهدید اصلی، دیمون و سپاهش در هارنهال هستند. او به همراه سر کریستون کول با چهار هزار نیرو و وگار به ریورلندز تاخت. با این حال، دیمون پیش از حرکت آنها آگاه شده بود و بر کارکسس شتابان به سوی جنوب رفت و از مسیر لشکر کریستون دوری جست. پس از ۱۹ روز، ایموند و کریستون هارنهال را خالی یافتند و گمان کردند پیروز شدهاند.[۹]
در همین زمان، ارتشی از سبزها از وسترلندز، لردهای رودخانهای را در نبرد رود سرخ شکست دادند (اوایل سال 130 پس از ورود اگان). رهبرشان، لرد جیسون لنیستر، در نبرد به دست سر پیت از لانگلیف مرگبار زخمی شد.[۸] همچنین سر آدریان تاربک سه روز پس از نبرد آکورنهال کشته شد.[۹] فرماندهی سپاه لنیسترها به دست لرد سالخورده هانفری لِفورد افتاد.[۱۰] او سپاه را به سوی شرق برد تا به کریستون و ایموند بپیوندد.
در ساحل غربی خدایانچشم، سپاه لنیستر به لرد رادریک داستین و گرگهای زمستانی او برخورد، که با لرد فارست فری و راب سرخ ریورز متحد شده بودند. از جنوب، پیت شیرکش و لردهای بیگلستون، چمبرز و پرین آنها را در محاصره گرفتند. فردای آن روز، لردهای گری، جان چارلتون و بنجیکت بلکوود به نیروهای شمالی و رودخانهای پیوستند و کلاغهای لرد لفورد نیز در آسمان شکار شدند.
نبردی که آغاز شد، به خونینترین نبرد زمینی رقص اژدهایان بدل شد. صدها نفر کشته شدند و این کشتار به «فیشفید» شهرت یافت؛ چرا که اجساد بیشمار سپاه لنیستر رودخانه را پر کرد و آنها را خوراک ماهیها ساخت.[۹]
سقوط بارانداز پادشاه
مقاله اصلی: سقوط بارانداز پادشاه
مرگ جاکریس ولاریون، رینيرا تارگرین را در خشم و کینه غرق کرد و او تصمیم گرفت از اژدهایان استفاده کند.
با دور بودن کریستون کول، ایموند تارگرین و وگار از پایتخت، شاهزاده دیمون تارگرین با کارکسس به رینيرا پیوست و هر دو بر فراز بارانداز پادشاه پرواز کردند، در حالی که ناوگان کورلیس ولاریون وارد خلیج بلکواتر شد. استاد اعظم اورویل که تلاش داشت کلاغهایی برای درخواست کمک بفرستد، پیش از ارسال نامهها دستگیر شد. فرستادگان نیز در دروازههای شهر توقیف شدند و هفت فرماندهٔ دروازه یا کشته یا دستگیر شدند؛ همه اینها با یاری طلاییجامگانی که همچنان به دیمون وفادار بودند. دروازههای شهر باز شد و نیروهای ناوگان ولاریون وارد شدند. سقوط بارانداز پادشاه در کمتر از یک روز کامل شد.[۵]
لرد لاریس استرانگ همراه با شاه اگان تارگرین دوم، شاهدخت جهیرا تارگرین و شاهزاده مایلور تارگرین گریخت. او جیهیرا را به همراه سر ویلیس فِل به استورمز اند فرستاد و مایلور را با سر ریکارد ثورن نزد لرد اورموند هایتاور برد.
دیگر اعضای شورای سبز که در بارانداز پادشاه مانده بودند تسلیم شدند و رینيرا بر تخت آهنین نشست. ملکهبیوه آلیسنت هایتاور بخشیده شد، اما پدرش سر اتو هایتاور گردن زده شد و همچنین لرد جسپر واید. سر تایلند لنیستر به دست شکنجهگران سپرده شد تا شاید مکان طلای پنهانشدهاش را فاش کند.
شاهزادگان جافری ولاریون و اگان جوان ــ که در آن زمان گمان میرفت ویسریس تارگرین دوم مرده است ــ به بارانداز پادشاه فراخوانده شدند.[۹]
در این میان، ایموند تارگرین و کریستون کول در هارنهال دیگر بر سر نقشهٔ بعدی توافق نداشتند. کریستون میخواست به جنوب عقبنشینی کند و به لرد اورموند و شاهزاده دارون بپیوندد، اما ایموند خواهان یورش مستقیم به پایتخت بود. در نهایت، کریستون ارتش سبزها را به سوی جنوب برد، در حالی که ایموند در ریورلندز به کشتار پرداخت و امیدوار بود رینيرا اژدهایی برای مقابله بفرستد.[۹]
زمانی که خبر رسید رینيرا قصد دارد علیه ایموند و دارون لشکرکشی کند و قصد ندارد در صورت شکست، آنها را ببخشد، ملکه آلیسنت هایتاور در حالی که در بند بود، خواستار صلح شد. او پیشنهاد کرد که هفت پادشاهی میان دو طرف تقسیم شود: اگان دوم بر ریچ، استورملندز و وسترلندز از اولدتاون فرمان براند و رینيرا بقیهٔ وستروس را از تخت آهنین حکومت کند. اما رینيرا این شروط را رد کرد و گفت فرزندان آلیسنت زمانی جایگاه خود در دربار را از دست دادند که حق موروثی او را ربودند و جان پسرانش را گرفتند.[۹]
کراکن سرخ
در آغاز جنگ، منصب ارباب کشتیها به دالتون گریجوی، لرد جزایر آهنین، از سوی سبزها پیشنهاد شد. اما شورای رینيرا پیشنهادی جذابتر ارائه داد و بدین ترتیب خاندان گریجوی به سیاهان پیوستند. با مرگ لرد جیسون لنیستر پس از نبرد رود سرخ، نابودی سپاه لنیستر در فیشفید و حرکت ارتش سبز ریچ به سوی تامبلتون، سواحل وسترلندز تقریباً بیدفاع ماند. برای چندین سال، دالتون و مردان آهنین او سواحل وسترلندز و ریچ را غارت و ویران کردند. او نزدیک بود کَیس را تصرف کند و فِر آیل را به دست آورد. هرچند نتوانست به کَسترلی راک نفوذ کند، چون بیوهٔ جیسون، جوهانا لنیستر، دروازهها را بست، اما لنیسپورت را غارت کرد.[۱۱][۱۲]
کشتار قصاب
مقاله اصلی: کشتار قصاب
شاهزاده ایموند تارگرین شهرهای دری، لرد هاروویتاون، لردز میل، بلکباکل، باکل، کلیپول، سوینفورد و اسپایدروود را به آتش کشید. در همین حال، سر کریستون کول که به سوی جنوب میرفت، در مسیر خود با ویرانی روبهرو شد: جنگلهای سوخته، روستاهای نابودشده، اسبها و مردگان. دیدهبانانش اجسادی زرهپوش را زیر درختان یافتند که گویی دور هم نشسته و ضیافتی مردگان را برگزار میکردند. پس از دیدن چندین «ضیافت جسد»، سپاه کریستون به این صحنهها خو گرفت. اما در کراسد المز، اجساد در واقع مردان سیاه بودند که خود را به شکل مردگان درآورده بودند و هنگامی که سپاه سبز از کنارشان گذشت، حمله کردند.[۹]
سپاه کریستون سپس در حوالی خدایانچشم و بلکواتر راش به کمین لردهای ریورلندز و رادریک داستین افتاد. کریستون آنان را به نبرد تنبهتن فراخواند، اما رد شد. این نبرد از سرنوشتسازترین جنگهای رقص اژدهایان بود؛ پس از مرگ کریستون، سپاهش درهم شکست و صدها نفر در کشتار دستهجمعی جان باختند. این رویداد به نام «کشتار قصاب» شهرت یافت و اوج پیروزیهای رینيرا به شمار میآمد.[۹]
شاهزاده دیمون تارگرین در میدنپول همراه با نتلز اقامت گزید، در حالی که ایموند به ویرانی ریورلندز ادامه داد و به استونیهد، کوههای ماه، سویتویلو، سالیدنس و دیگر نواحی تاخت. در همین زمان کارکسس و شیپاستیلر از میدنپول در جستجوی وگار پرواز میکردند، اما بیثمر بازمیگشتند.
اول تامبلتون
مقاله اصلی: محاصره لانگ تیبل, غارت بیتربریج و نبرد اول تامبلتون
ارتش لرد اورموند هایتاور به همراه شاهزاده دارون و اژدهایش تساریون آرامآرام به سوی بارانداز پادشاه پیشروی کرد و هر جا نیروهای وفادار به رینيرا تارگرین را یافت، شکست داد. هنگام محاصره لانگتیبل، شاهزاده مایلور تارگرین و محافظش، سر ریکارد ثورن، توسط جمعیتی از هواداران رینيرا در بیتربریج شناسایی شدند. مردم هجوم آوردند و در نزاعی خونین، پسر خردسال سهساله را تکهتکه کردند. دارون که خشمگین شده بود، شهر را با غارت بیتربریج به آتش کشید.[۹] در همین حال، شاهدخت جهیرا تارگرین همراه با سر ویلیس فِل به سلامت به استورمز اند رسید.[۱۳]
اُلف سفید و هیو چکش بر پشت اژدهایانشان به تامبلتون پرواز کردند، اما سپاه سیاهان در آنجا بسیار کمتر از سپاه هایتاور بود.[۹] برخی از پناهندگان در واقع مأموران سبز بودند که بهطور مخفیانه در میان مدافعان نفوذ کرده بودند. در نهایت، اُلف و هیو ــ که بعدها به «دو خیانتکار» مشهور شدند ــ ناگهان به سبزها پیوستند.
هرچند در نبرد اول تامبلتون لرد اورموند و پسرعمویش سر بریندون هایتاور به دست رادی ویرانگر کشته شدند (که خود نیز مرگبار زخمی شد)، اما سپاه هایتاور همچنان دست بالا را داشت. اژدهایان ورمیثور، سیلور وینگ و تساریون آتش بر شهر ریختند و تامبلتون را بهطور وحشیانهای ویران کردند.
وقتی خبر خیانت دو بذر اژدها به رینيرا رسید، او دستور داد دروازههای بارانداز پادشاه بسته شود. خیانت دو خیانتکار باعث شد اعضای شورای سیاه به وفاداری ادام ولاریون و نتلز هم مشکوک شوند. با وجود دفاع لرد کورلیس ولاریون، رینيرا دستور دستگیری هر دو را داد. اما کورلیس پنهانی ادام را آگاه کرد و او بر پشت سیاسموک گریخت. همین امر باعث شد خود کورلیس به زندان افتاد.
در همین زمان، هرجومرج هم بارانداز پادشاه و هم تامبلتون را فرا گرفت. سر هوبِرت هایتاور کوشید فرماندهی سپاه سبز را برعهده بگیرد، اما ناتوان بود. دارون فرمان توقف غارت را صادر کرد، ولی کارساز نشد. اُلف سفید رؤیای حکومت بر هایگاردن را در سر داشت و هیو چکش به فکر تاج پادشاهی افتاد. ارتش سبز، بیرهبر و سرشار از فرار سربازان، هر روز ضعیفتر میشد.[۹]
سقوط دراگون استون
مقاله اصلی: سقوط دراگوناستون
همزمان با رخدادهای تامبلتون اول، کشتی بازرگانی نِساریا که از مسیر خود در اثر طوفان منحرف شده بود، برای تعمیر و تدارکات در دراگوناستون توقف کرد. ملوانان هنگام گذر از کنار دراگونمانت، دو اژدها را در حال نبرد دیدند. روز بعد، ماهیگیران محلی بقایای سوخته و شکستهٔ گرِی گوست را یافتند و قلعهبان رابرت کوینس، کانیبال را عامل مرگ او دانست.[۹]
اما حقیقت این بود که لرد لاریس استرانگ شاه اگان تارگرین دوم را در جریان سقوط بارانداز پادشاه پنهانی به دراگوناستون برده بود و اندکی بعد، سانفایر اربابش را یافته بود. در واقع سانفایر بود که گری گوست را کشته بود، نه کانیبال. اژدها و سوارش بار دیگر به پرواز درآمدند و در این مدت، حامیان اگان در جزیره متحدانی یافتند که از رینيرا دل خوشی نداشتند.
دفاعیات دراگوناستون بسیار ضعیف بود و دژ بهراحتی سقوط کرد. رابرت کوینس به دست سر آلفرد برووم کشته شد؛ کسی که از اینکه بهعنوان قلعهبان انتخاب نشده بود، خشمگین بود. شاهدخت بیلا تارگرین، دختر شاهزاده دیمون تارگرین، کوشید با موندانسر بگریزد. سانفایر با آتش چشمان موندانسر را کور کرد و سرانجام هر دو اژدها به زمین افتادند. موندانسر کشته شد و بیلا، سوزانده و زخمی، اسیر گشت.
اکنون شاه اگان تارگرین دوم کنترل دراگوناستون را به دست آورده بود، گرچه در نبرد پایش شکست و دچار جراحات تازهای شد.[۱۴]
نبرد بر فراز چشم خدایان
نبرد بر فراز چشم خدایان
مقاله اصلی: نبرد بر فراز چشم خدایان
ملکه رینيرا تارگرین به لرد مانفرد موتون از میدنپول فرمان داد سر نتلز را بفرستد. رینيرا باور داشت که نتلز معشوقهٔ شوهرش، شاهزاده دیمون تارگرین، شده و به همین دلیل به خیانت متهم بود. از آنجا که نتلز میهمان آنها به شمار میآمد، کشتنش نقض حق میزبانی بود و بیم میرفت خشم دیمون را برانگیزد. اما اگر از دستور سرپیچی میکردند، به خیانت به ملکه متهم میشدند.
مستر نورن پیشنهاد داد که تظاهر کنند نامه را نخواندهاند و همان شب دیمون را از ماجرا آگاه ساخت.
نتلز همراه با شیپاستیلر سپیدهدم روز بعد میدنپول را ترک کرد و به سرنوشتی نامعلوم رفت. هیچ کلام وداعی میان او و دیمون رد و بدل نشد، اما هنگامی که شیپاستیلر به آسمان برخاست، کارکسس نعرهای کشید. دیمون به مانفرد گفت خبر را پخش کند که او به سوی هارنهال پرواز خواهد کرد تا ایموند تارگرین را تنها به مصاف بطلبد. پس از رفتن دیمون، لرد موتون پرچمهای رینيرا را پایین کشید و پرچمهای سبز شاه اگان تارگرین دوم را برافراشت.[۹]
دیمون هارنهال را از اندک مدافعان باقیمانده گرفت و سیزده روز در انتظار ماند. در روز چهاردهم، وگار با ایموند تارگرین و معشوقهاش، پیشگوی باردار الیس ریورز، ظاهر شد. ایموند الیس را روی زمین گذاشت و خود بر فراز آسمان چشم خدایان با دیمون درگیر شد.
در بحبوحه نبرد، هر دو اژدها در هم قفل شدند و به سوی دریاچه سقوط کردند. گفته میشود دیمون در لحظه آخر از کارکسس به وگار جست و با خواهر تاریک، شمشیر والیریاییاش، از میان چشم نابینای ایموند گذر کرد.
کارکسس نیمهجان خود را به زیر دیوارهای هارنهال کشاند و همانجا جان داد. وگار نیز در آب مرد و سالها بعد با استخوانهای ایموند که هنوز به زین زنجیر شده و شمشیر در کاسهٔ چشمش فرو رفته بود، یافت شد. اما جسد دیمون هرگز پیدا نشد؛ همین باعث شد آوازخوانها بگویند او زنده مانده و واپسین روزهایش را در کنار نتلز گذرانده است. این نبرد در روز بیستودوم ماه پنجم سال سال 130 پس از ورود اگان رخ داد.[۹]
یورش به دراگونپیت
مقاله اصلی: شورش بارانداز پادشاه (رقص اژدهایان), یورش به دراگونپیت و گریز به دراگوناستون
در بارانداز پادشاه، ناوگان خاندان ولاریون که بیش از نیمی از ارتش را از دراگوناستون همراه آورده بود، با شنیدن خبر زندانی شدن لرد کورلیس ولاریون در سیاهچال، ملکه رینيرا تارگرین را رها کرد. باقیماندهٔ سپاه نیز دیگر قابل اعتماد نبودند.
در همان روز، ملکه هلاِنا تارگرین خود را از مایگورز هولدفست به بیرون افکند و بر نیزههای خندق فرود آمد و کشته شد. بسیاری از مردم باور داشتند او به دست سر لوتور لارگنت از طلاییجامگان کشته شده است. اژدهایش، دریمفایر، با غرش برخاست و دو زنجیرش را شکست.
همان شب شورشی در شهر آغاز شد. لوتور همراه با پانصد طلاییجامگان برای سرکوب آن به میدان کفاشان رفت، اما او و بسیاری از مردانش به دست دهها هزار شورشی کشته شدند. یک شوالیهٔ ولگرد به نام سر پرکین فلی، شاگردش تریستین تروفایر را بهعنوان پسر حرامزادهٔ شاه ویسریس تارگرین اول معرفی کرد و بر سر او تاج نهاد. پرکین به همهٔ هوادارانش مقام شوالیه داد و بدین ترتیب بسیاری به سپاهش پیوستند. فردای آن روز، بخشی از شهر آرام شد، اما هرجومرج در دیگر محلات ادامه یافت.
وقتی خبر خیانت میدنپول و گریز نتلز رسید، رینيرا کلاغهایی به وینترفل و اری فرستاد و درخواست کمک کرد. در همین حال، پرکین و تروفایر نیرو گرفتند. شب بعد، دروازه شاه و دروازه شیر به دست شورشیان گشوده شد؛ طلاییجامگانِ دروازه شاه گریخته بودند و نگهبانان دروازه شیر هم به شورشیان پیوستند. با سقوط دروازه رودخانه، سه دروازه از هفت دروازه شهر در اختیار دشمن افتاد.
مردم دیگر باور نداشتند رینيرا توانایی حفاظت از آنها را دارد. پیامبری دیوانه، معروف به چوپان، تودهای عظیم را به سوی تپه رینیس برد تا اژدهاها را بکشند. شاهزاده جافری ولاریون بر پشت سایراکس نشست تا به دراگونپیت پرواز کند. رینيرا که بیمناک شد، هفت تن را فرستاد تا او را بازگردانند: سر مدریک ماندرلی، سر لورِث لنسدیل، سر هارولد دارک، سر هارمن رید، سر جایلز آیرونوود، سر ویلیام رویس و سر گلندون گود؛ اینان بعدها به «هفت سوار» مشهور شدند. اما سایراکس سوار خردسال را نشناخت و جافری در پرواز به زمین افتاد و جان داد.
در همین زمان، شورشیان به دراگونپیت یورش بردند.
- شریکوس به دست هیزمشکنی به نام هاب هیوِر کشته شد.
- مورگول به دست شوالیهٔ آتشین نابود شد.
- تیرکسس به لانهاش گریخت، بسیاری را سوزاند، اما سرانجام کشته شد.
- دریمفایر بیش از همه کشت، اما با تیر کمانی یک چشمش کور شد. هنگام تلاش برای پرش از گنبد، سقف ضعیفشده فرو ریخت و هم او و هم مهاجمان کشته شدند.
سایراکس هم بر شورشیان فرود آمد. رینيرا از مایگورز هولدفست مینگریست، در حالی که اگان جوان را در آغوش داشت. او با وحشت سقوط سایراکس را دید.
مشاوران رینيرا پذیرفتند که شهر از دست رفته است. او را قانع کردند که فردا از دروازه اژدها خارج شود و به داسکندیل بگریزد.[۱۴]
نبرد دوم تامبلتون
مقاله اصلی: نبرد دوم تامبلتون
خبر آشوب در بارانداز پادشاه به تامبلتون رسید و باعث شد ارتش هایتاور تصمیم بگیرد به سوی شهر حرکت کند. اما سر هوبِرت هایتاور مردد بود و دو خیانتکار ــ هیو چکش و اُلف سفید ــ تا زمانی که خواستههایشان برآورده نمیشد، از همکاری سر باز زدند.
با کشته شدن ایموند تارگرین و ناپدید بودن شاه اگان تارگرین دوم، سبزها بیرهبر ماندند. شاهزاده دارون نفر بعدی در صف جانشینی بود و برخی خواستار اعلام او بهعنوان شاهزاده دراگوناستون یا حتی پادشاه شدند. اما لرد هیو چکش مدعی تاج و تخت برای خود شد، زیرا بزرگترین و مسنترین اژدهای زنده، ورمیثور، را در اختیار داشت که سه برابر اژدهای دارون، تساریون، بود. اُلف سفید نیز با او همراه شد.
لرد انوین پیک و هوبرت هایتاور یازده لرد و شوالیهٔ دیگر را گرد آوردند که به «کالتروپس» شهرت یافتند. آنان با موافقت دارون نقشه کشیدند تا دو خیانتکار را بکشند.
اما پیش از اجرای نقشه، نیمهشب، تامبلتون در شعلههای آتش فرو رفت: سر ادام ولاریون با سیاسموک و چهار هزار نفر از نیروهای ریورلندز که تازه به او پیوسته بودند، به شهر یورش بردند. این ارتش شامل نیروهای خاندان تالی نیز بود که رسماً به جنگ پیوستند. هرچند سبزها شمار بیشتری داشتند، اما به دلیل اقامت طولانی و سستی، غافلگیر شدند.
در نبرد دوم تامبلتون، هیو چکش به دست لرد جان روکستون کشته شد، اما مردانش برای انتقام او را کشتند. دارون نیز یا به دست بلک ترومبو، یا یک سرباز ناشناس، یا در آتش یک چادر سوخته جان داد.
ادام و سیاسموک با ورمیثور و تساریون (که بدون سوار بودند) درگیر شدند. در پایان، ورمیثور سر سیاسموک را کند، اما خودش نیز بر اثر جراحات مرد. تساریون سه بار کوشید پرواز کند اما در رنج بود و لرد بنجیکت بلکوود دستور داد بیلی برلی او را بکشد. ادام هم در نبرد کشته شد.
با وجود پیروزی، نیروهای ریورلندز نتوانستند شهر را تصرف کنند. دروازههای تامبلتون بسته بود و بدون اژدها یا تجهیزات محاصره، ناچار شدند غنایم را بردارند و عقبنشینی کنند. تنها یک اژدها در شهر باقی ماند: سیلور وینگ.
برای رهایی از اُلف سفید، هوبرت جامی از شراب طلایی آربور زهرآلود نوشید و او را هم به کام مرگ برد. بیرهبر شدن سبزها و نبود سواری برای سیلور وینگ، سبب شد لرد پیک سپاه را به عقبنشینی فرمان دهد. بدین ترتیب بارانداز پادشاه از خطر سقوط به دست سبزها نجات یافت.[۱۴]
مرگ رینیرا
رینيرا تارگرین در روزبی اجازهٔ ورود نیافت و تنها یک شب در استوکوورث ماند، نیمی از شنلهای طلایی او در راه گریختند و مهاجمان چندین تن از شوالیههایش را کشتند. در داسکندیل اجازهٔ ورود یافتند اما نتوانستند بیش از چندی بمانند. چون نمیخواست از پسرش اگان خردسال جدا شود و کشتی در اختیار نداشت، رینيرا تاج خود را فروخت تا بهای گذر بر یک کشتی براووسی را بپردازد. او به دراگون استون بازگشت به امید آنکه از تخم اژدهای جزیره، اژدهای تازهای بیرون آید.
سر آلفرد بروم و سربازانش باقیماندهٔ افراد رینيرا را کشتند و ملکه، ندیمههایش و اگان خردسال را به اسارت گرفتند. پس از ورود به دروازهها، رینيرا با اگان دوم تارگرین و سان فایر زخمی روبهرو شد. اگان بزرگ، رینيرا را به اژدهایش خوراند در حالی که اگان خردسال نظارهگر بود. چون این امکان بود که وفاداران رینيرا به نام پسرش همچنان به جنگ ادامه دهند، اگان خردسال گروگان شد. این رویداد در روز بیستودوم از ماه دهم سال سال 130 پس از ورود اگان رخ داد.
در روز نهم از ماه دوازدهم، سانفایر زرین در دراگوناستون مُرد. پس از آن، اگان آغاز به طرحریزی بازگشت به بارانداز پادشاه کرد. گرچه رینيرا مرده بود، آرمان او زنده ماند. اگان دوم بار دیگر بر تخت نشست، اما تنها برای نیم سال دیگر دوام آورد.[۱۵]
ماه سه پادشاه
پس از مرگ رینيرا تارگرین، آشوب در بارانداز پادشاه ادامه یافت. سه مدعی مختلف برای تخت آهنین ظاهر شدند که هر کدام خود را پادشاه نامیدند:
- یک پسر بچهٔ یتیم در محلهٔ فلیباتم که او را «شاهملخ» میخواندند.
- یک کارگر آهنگر که خود را «شاه آهنین» معرفی کرد.
- و یک شوالیهٔ ورشکسته به نام پرکین فلی که شاگردش تریستین تروفایر را بهعنوان پسر حرامزادهٔ شاه ویسریس تارگرین اول معرفی کرد.
این دوران به نام «ماه سه پادشاه» شناخته شد و به آشوب و درگیریهای خونین در شهر انجامید، تا اینکه هر سه مدعی به دست نیروهای شاه اگان تارگرین دوم کشته شدند.[۱۴]
نبرد راه شاهی
پس از ماه سه پادشاه، نیروهای سیاهان همچنان در نقاطی پراکنده مقاومت میکردند. بزرگترین درگیری در راه شاهی روی داد، جایی که ارتش سبزها به نیروهای وفادار به سیاهان برخورد. در این نبرد، سپاهیان سبزها موفق شدند شورشیان را در هم بکوبند، اما هزینهٔ سنگینی دادند. بسیاری از شوالیهها و سربازان برجستهٔ سبز کشته شدند. این نبرد، آخرین تلاش بزرگ برای بازگرداندن ثبات به هفت پادشاهی پیش از پایان جنگ بود.[۱۴]
مرگ اگان دوم
شاه اگان تارگرین دوم اگرچه تاج و تخت را دوباره به دست آورد، اما حکومتش پایدار نماند. او در سال سال 131 پس از ورود اگان در حالی که آماده میشد بر ضد آخرین نیروهای سیاهان لشکرکشی کند، ناگهان درگذشت. جسدش بر روی تخت آهنین یافت شد. مسترها و شوالیهها بر سر علت مرگ اختلاف داشتند: برخی گفتند او با جامی از شراب طلایی آربور مسموم شد، برخی دیگر مرگش را نتیجهٔ جراحات و ضعف جسمانی دانستند. اما حقیقت هرگز بهروشنی مشخص نشد. پس از مرگ او، پسر رینيرا، اگان تارگرین سوم، بهعنوان پادشاه تاجگذاری کرد و بدین ترتیب رقص اژدهایان به پایان رسید.[۱۴]
عواقب
سحر دروغین
با مرگ شاه اگان تارگرین دوم در سال 131 پس از ورود اگان، پسر رینيرا، اگان تارگرین سوم، بر تخت آهنین نشست. چون او در آن زمان تنها یازده سال داشت، شورای نیابتی برای ادارهٔ پادشاهی تشکیل شد. دوران آغازین سلطنت او به «سپیدهدم دروغین» معروف شد، زیرا بسیاری امید داشتند که پس از سالها جنگ داخلی، صلح و شکوفایی بازگردد؛ اما به جای آن، وستروس وارد دورهای از بیثباتی، دسیسه و درگیریهای داخلی شد. هرچند جنگهای بزرگ پایان یافته بود، اما آثار ویرانیِ رقص اژدهایان باقی بود: هزاران کشته، زمینهای سوخته، شهرهای ویران و خاندانهایی که به شدت ضعیف شده بودند.
ساعت گرگ
پس از مرگ شاه اگان تارگرین دوم، نظم و آرامش شکنندهای در بارانداز پادشاه برقرار شد. برای مدت شش ماه، لرد کرِیگن استارک از وینترفل، که با ارتشی بزرگ به نام «گرگهای زمستانی» به پایتخت آمده بود، قدرت را در دست گرفت.
این دوره به «ساعت گرگ» معروف شد، زیرا استارکها باور داشتند سپیدهدم زمان گرگ است. کرِیگن بهعنوان نگهبان قلمرو عمل کرد و دادگاهی به نام «دادگاه گرگ» برپا کرد. در این دادگاه، بسیاری از بزرگان سبز و سیاه که به خیانت، جنایت یا بیعدالتی متهم بودند، محاکمه شدند.
دهها نفر از جمله شوالیهها و لردها محکوم شدند. برخی گردن زده شدند و بعضی به تبعید یا مصادره اموال محکوم گشتند. با این حال، کرِیگن پس از اجرای عدالت، قدرت را به شورای نیابت بازگرداند و به شمال بازگشت.
نائب السلطنه اگان سوم
با بازگشت لرد کرِیگن استارک به شمال، زمام امور به دست شورای نیابت افتاد. شاه اگان تارگرین سوم در آن زمان پسری یازدهساله بود و توانایی حکومت بر هفت پادشاهی را نداشت.
شورای نیابت متشکل از بزرگترین لردهای سرزمین بود:
- لرد تورلی از هورنهیل،
- لرد والیس موتون،
- لرد تایلند لنیستر،
- لرد آلن ولاریون،
- و استاد اعظم مورل،
- همچنین لرد کورلیس ولاریون که نفوذ بسیاری داشت.
دوران نیابت با درگیریهای سیاسی، رقابتهای خانوادگی و دسیسههای دربار همراه شد. هر یک از اعضای شورا میکوشید نفوذ بیشتری بر شاه خردسال بهدست آورد.
اگان سوم در این سالها شخصیتی گوشهگیر و غمگین یافت. او که شاهد مرگ مادرش رینيرا تارگرین به دست پدر ناتنیاش و نابودی بیشتر اژدهایان بود، نسبت به اژدهاها نفرت پیدا کرد و بعدها به «نابودگر اژدهایان» شهرت یافت.
تغییر دیدگاه در مورد ارث
رقص اژدهایان پیامدهای عمیقی بر مسئلهٔ جانشینی در هفت پادشاهی گذاشت. این جنگ داخلی در اصل بر سر حق رینيرا تارگرین برای جانشینی پدرش ویسریس تارگرین اول آغاز شد و با مخالفت سبزها، که خواهان پادشاهی اگان تارگرین دوم بودند، به خون و آتش کشیده شد.
پیامد این درگیریها سبب شد بسیاری از خاندانها و حتی خود خاندان تارگرین، دربارهٔ وراثت زنان تردید کنند. بسیاری استدلال کردند که سلطنت زنان زمینهساز جنگ و اختلاف است و باید تنها به وارثان مرد سپرده شود.
پس از جنگ، در عمل، دیگر هیچ زنی تا زمان اگان ناتوان بهعنوان وارث تخت آهنین معرفی نشد. حتی در دورانهای بعد، اگرچه برخی دخترانِ شاهان تارگرین از لحاظ قانونی حق جانشینی داشتند، اما همواره پسران و خویشاوندان مذکر بر آنها مقدم شمرده شدند.
تاریخنگاران بر این باورند که میراث خونین رقص، دیدگاه وستروس نسبت به سلطنت زنان را برای نسلها تغییر داد و باعث شد سنت مردسالارانهٔ جانشینی تثبیت شود.[۱۴] [۱۶]
منابع تاریخی
چند منبع اصلی دربارهٔ رخدادهای رقص اژدهایان وجود دارد که اغلب با هم اختلاف دارند. نخستین روایت را استاد اعظم اورویل نوشت؛ او در شورای شاه اگان تارگرین دوم خدمت کرده بود و وقتی رینيرا تارگرین شهر را گرفت، دستگیر شد.[۵] اورویل گزارشش را وقتی در سیاهچالها زندانی بود نوشت؛ چون مطمئن نبود از جنگ جان سالم به در میبرد، کوشید خودش را در بهترین نور ممکن نشان دهد.
رقص اژدهایان، روایت راستین اثر استاد اعظم مانکون، بر پایهٔ گزارش اورویل نوشته شد، اما تاریخنگاری آن تا حدی نادقیق دانسته شده است.[۱۷][۱۸]
منبع مهم بعدی، گزارش سپتون اوستاس است؛ او هنگام مرگ ویسریس تارگرین اول در رد کیپ خدمت میکرد و کتاب فرمانروایی شاه ویسریس، اولِ نام، و رقص اژدهایانی که در پی آمد را پس از پایان جنگ نگاشت. روایت او جانبدارانه است و اگان تارگرین دوم را بر رینيرا تارگرین ترجیح میدهد.
چهارمین منبع بزرگ، شهادت قارچ است؛ کوتولهی دلقک دربار در زمان سلطنت ویسریس تارگرین اول که با آغاز جنگ در دراگوناستون کنار رینيرا بود. چون در دربار او را کمخرد میپنداشتند، مردم بیپروا کنارش حرف میزدند. روایت او، گواهی قارچ، پر از شرحجزئیات دسیسهها، قتلها، رابطهها و عیشونوشهاست. گرچه گزارش قارچ بارها با گزارش سپتون اوستاس اختلاف دارد، نکات همسوی شگفتانگیزی هم میانشان دیده میشود.[۱۹] در زمان پادشاهی بیلور تارگرین اول، کتاب قارچ به سبب مضمون شهوانی و رسواییآمیزش سوزانده شد.[۲۰]
ارشـماستر گیلدِین رقص را در تاریخ خاندان تارگرین، یعنی آتش و خون، گنجانده و روایتهای پیش از خود را بهکار گرفته و هرجا لازم بوده با هم سنجیده است.[۱] شاهزاده و ملکه، یا، سیاهان و سبزها بخشی برگزیده از کار گیلدین است.[۴] به باور او، نامگذاری «رقص» برای آن جنگ خونین بهکل نابجاست و احتمالاً شاعری آن را اینگونه لقب داده؛ گیلدین عنوان «مرگ اژدهایان» را مناسبتر میداند.[۴]
مَیستر یَندل نیز رقص را در کتاب جهان یخ و آتش بررسی کرده است.[۱۷]
وقایع اخیر
بازی تاجوتخت (A Game of Thrones)
دوئل میان سر آریک و سر اریک کارگیل برای بران استارک شناختهشده است.[۲۱] در تورنی دست، سانسا استارک به گروهی از نوازندگان گوش میدهد که «رقص اژدهایان» را اجرا میکنند؛ تصنیفی دربارهٔ جنگ.[۲۲]
طوفانی از شمشیرها (A Storm of Swords)
استنیس باراتیون، رینيرا تارگرین را خائن میداند که با جانش تاوان داد.[۲۳] گرچه «رقص اژدهایان» در اصل برای دو خواننده (یک مرد و یک زن) ساخته شده است، کولیو کواینِس آن را بهتنهایی در ضیافت عروسی شاهانه جافری اول باراتیون میخواند.[۲۴] سر جیمی لنیستر، فرمانده سپاه محافظان شاه، به یاد میآورد که شمشیرهای سفید در طول رقص بهشدت دچار دودستگی شدند.[۲۵]
ضیافتی برای کلاغها (A Feast for Crows)
ماریلیون در حالی که در سلولهای آسمانی اری زندانی است، دربارهٔ رقص اژدهایان آواز میخواند.[۲۶] شاهدخت آریان مارتل، که میخواهد شاهدخت میرسلا باراتیون را تاجگذاری کند، همراه با سر آریس اوکهارت دربارهٔ حمایت سر کریستون کول از اگان دوم تارگرین بهجای رینيرا گفتگو میکند. آریان بیم دارد که لرد آندرس یرونوود نیز از کریستون پیروی کرده و از برادرش، شاهزاده کوئنتین مارتل، حمایت کند.[۲۷] جیمی در گفتگویی با سر لوراس تایرل به شخصیت جنجالی کریستون اشاره میکند.[۲۸]
رقصی با اژدهایان (A Dance with Dragons)
تیرین لنیستر و هالدون نیمهمَیستر دربارهٔ مرگ سر بایرون سوان صحبت میکنند.[۲۹] دنریس تارگرین داستانهایی دربارهٔ رقص و مرگ رینيرا تارگرین از برادرش ویسریس آموخته بود.[۳۰]همچنین در بازی تاجوتخت، در فصل پایانی، اشارهای به گذر قرنها از رخدادهای رقص شده است.[۳۱]
نقل و قولها
” رقص جنگی بود بیمانند در تمام تاریخ دراز هفت پادشاهی. گرچه ارتشها در نبردهای خونین روبهروی هم ایستادند، بیشتر کشتار بر آب رخ داد و … بهویژه … در آسمان، آنجا که اژدها با اژدها با دندان و چنگال و شعله میجنگید. این جنگ همچنین با پنهانکاری، قتل و خیانت شناخته شد؛ جنگی در سایهها و پلکانها، تالارهای شورا و حیاط قلعهها، با خنجرها و دروغها و زهر.[۴] “ —نوشتههای گیلدین
” 'آریس: هفت پادشاهی هرگز ملکهای بر تخت نداشتهاند.
آریان: ویسریس نخست میخواست دخترش رینيرا پس از او جانشین شود. این را انکار میکنی؟ اما هنگامی که شاه در بستر مرگ بود، لرد فرمانده محافظان شاه تصمیم گرفت که چنین نباشد.
آریس: شاهساز زیانی بزرگ بر جای گذاشت و در همانقدر سنگین تاوانش را داد، اما …[۲۷]“
” من مردی بیرحم نیستم، سر داووس. تو مرا میشناسی. سالهاست میشناسی. این فرمان من نیست. همیشه چنین بوده، از زمان اگان و پیش از او. دیمون بلکفایر، برادران توین، شاه کرکس، استاد اعظم هارت … خائنان همیشه با جانشان تاوان دادهاند … حتی رینيرا تارگرین. او دختر یک شاه بود و مادر دو دیگر، اما بهخاطر تلاش برای ربودن تاج برادرش، مرگی درخور خائنان یافت. این قانون است. قانون، داووس. نه بیرحمی.[۲۳] “ —استنیس باراتیون خطاب به داووس سیورث
درخت خانواده خانه تارگرین در طول رقص
| یادداشتها: |
پشت صحنه
بر اساس گفتهٔ جورج آر. آر. مارتین، رقص اژدهایان تا حدی الهامگرفته از آنارشی، جنگ جانشینی در انگلستان سدهٔ دوازدهم پس از مرگ شاه هنری یکم انگلستان است.[۳۲] هنری یکم (همانند ویسریس اول) دخترش امپراتریس ماتیلدا (همانند رینيرا) را وارث خود معرفی کرده بود، اما برادرزادهاش استیون، شاه انگلستان (همانند اگان دوم) تاج و تخت را مطالبه کرد. سرانجام، پسر ماتیلدا، هنری دوم انگلستان (همانند اگان سوم)، جانشین استیون شد.
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ Bad reference param1.
- ↑ Not A Blog: شاهزاده و ملکه
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ Bad reference param1.
- ↑ ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ Bad reference param1.
- ↑ ۵٫۰۰ ۵٫۰۱ ۵٫۰۲ ۵٫۰۳ ۵٫۰۴ ۵٫۰۵ ۵٫۰۶ ۵٫۰۷ ۵٫۰۸ ۵٫۰۹ ۵٫۱۰ ۵٫۱۱ ۵٫۱۲ Bad reference param1.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ Bad reference param1.
- ↑ Bad reference param1.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ Bad reference param1.
- ↑ ۹٫۰۰ ۹٫۰۱ ۹٫۰۲ ۹٫۰۳ ۹٫۰۴ ۹٫۰۵ ۹٫۰۶ ۹٫۰۷ ۹٫۰۸ ۹٫۰۹ ۹٫۱۰ ۹٫۱۱ ۹٫۱۲ ۹٫۱۳ Bad reference param1.
- ↑ Bad reference param1.
- ↑ Bad reference param1.
- ↑ Bad reference param1.
- ↑ Bad reference param1.
- ↑ ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ ۱۴٫۳ ۱۴٫۴ ۱۴٫۵ ۱۴٫۶ Bad reference param1.
- ↑ Bad reference param1.
- ↑ asoiaf.westeros.org: R+L=J v. 164 – Comment by Ran, December 12, 2017
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ Bad reference param1.
- ↑ رقصی با اژدهایانBad reference param2.
- ↑ Bad reference param1.
- ↑ Bad reference param1.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 8، برن.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 30، ادارد.
- ↑ ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ یورش شمشیرها، فصل 36، داوس.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 60، تیریون.
- ↑ یورش شمشیرها، فصل 67، جیمی.
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 10، سانسا.
- ↑ ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 13، شوالیه لکه دار شده.
- ↑ ضیافتی برای کلاغ ها، فصل 16، جیمی.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 8، تیریون.
- ↑ رقصی با اژدهایان، فصل 11، دنریس.
- ↑ بازی تاج و تخت، فصل 71، کتلین.
- ↑ پنل کامیککان سندیگو، ۲۳ ژوئیه ۲۰۲۲
- رقص اژدهایان
- جنگها
- وستروس
- جنگهای خاندان آمبروز
- جنگهای خاندان ارین
- جنگهای خاندان باراثیون
- جنگهای خاندان بار اِمون
- جنگهای خاندان بیزبری
- جنگهای خاندان بیگلاستون
- جنگهای خاندان بلَکوود
- جنگهای خاندان بورل
- جنگهای خاندان بورنی
- جنگهای خاندان براکن
- جنگهای خاندان برونِ براونهالو
- جنگهای خاندان برونِ دایردن
- جنگهای خاندان باکلر
- جنگهای خاندان باترول
- جنگهای خاندان برچ
- جنگهای خاندان کَسول
- جنگهای خاندان کلتگار
- جنگهای خاندان سِروین
- جنگهای خاندان چمبرز
- جنگهای خاندان چارلتون
- جنگهای خاندان کوربری
- جنگهای خاندان کاستین
- جنگهای خاندان کراب
- جنگهای خاندان کرکهال
- جنگهای خاندان دارکلین
- جنگهای خاندان داری
- جنگهای خاندان دِدینگز
- جنگهای خاندان داستین
- جنگهای خاندان فِل
- جنگهای خاندان فلینتِ فلینت فینگر
- جنگهای خاندان فاسویِ سیدر هال
- جنگهای خاندان فوتلی
- جنگهای خاندان فری
- جنگهای خاندان گریسفورد
- جنگهای خاندان گری
- جنگهای خاندان گریجوی
- جنگهای خاندان گریم
- جنگهای خاندان هارت
- جنگهای خاندان هیفورد
- جنگهای خاندان هایتاور
- جنگهای خاندان هورنوود
- جنگهای خاندان لنیستر
- جنگهای خاندان لفورد
- جنگهای خاندان لیگود
- جنگهای خاندان ماندرلی
- جنگهای خاندان مالیستر
- جنگهای خاندان مَسی
- جنگهای خاندان مریوِدر
- جنگهای خاندان موتون
- جنگهای خاندان مولندور
- جنگهای خاندان نورکراس
- جنگهای خاندان پیک
- جنگهای خاندان پرین
- جنگهای خاندان پایپر
- جنگهای خاندان ردواین
- جنگهای خاندان رین
- جنگهای خاندان ریسلی
- جنگهای خاندان روت
- جنگهای خاندان روزبی
- جنگهای خاندان رودن
- جنگهای خاندان روکستون
- جنگهای خاندان روآن
- جنگهای خاندان رویس
- جنگهای خاندان اسمالوود
- جنگهای خاندان استارک
- جنگهای خاندان استانتون
- جنگهای خاندان استوکوورث
- جنگهای خاندان استرانگ
- جنگهای خاندان ساندِرلند
- جنگهای خاندان سوان
- جنگهای خاندان سویفت
- جنگهای خاندان تاربرک
- جنگهای خاندان تارگرین
- جنگهای خاندان تارلی
- جنگهای خاندان ثورن
- جنگهای خاندان تولی
- جنگهای خاندان ونسِ اترانتا
- جنگهای خاندان ونسِ ویفَررز رِست
- جنگهای خاندان ولاریون
- جنگهای خاندان وایپرن
- جنگهای خاندان وود
- جنگهای خاندان وایلد